یَا فَالِقَ الْإِصْبَاحِ وَ جَاعِلَ اللَّیْلِ سَکَنا وَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ حُسْبَانا یَا عَزِیزُ یَا عَلِیمُ یَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ وَ الْقُوَّةِ وَ الْحَوْلِ وَ الْفَضْلِ وَ الْإِنْعَامِ وَ الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا اللَّهُ یَا فَرْدُ یَا وِتْرُ یَا اللَّهُ یَا ظَاهِرُ یَا بَاطِنُ یَا حَیُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ لَکَ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَ الْأَمْثَالُ الْعُلْیَا وَ الْکِبْرِیَاءُ وَ الْآلاءُ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ اسْمِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ فِی السُّعَدَاءِ وَ رُوحِی مَعَ الشُّهَدَاءِ وَ إِحْسَانِی فِی عِلِّیِّینَ وَ إِسَاءَتِی مَغْفُورَةً وَ أَنْ تَهَبَ لِی یَقِینا تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی وَ إِیمَانا یَذْهَبُ بِالشَّکِّ عَنِّی وَ رِضًى بِمَا قَسَمْتَ لِی وَ آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ الْحَرِیقِ وَ ارْزُقْنِی فِیهَا ذِکْرَکَ وَ شُکْرَکَ وَ الرَّغْبَةَ إِلَیْکَ وَ الْإِنَابَةَ وَ التَّوْبَةَ وَ التَّوْفِیقَ لِمَا وَفَّقْتَ لَهُ مُحَمَّدا وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ
اى شکافنده روشنى سپیده از شب و قراردهنده شب براى آرامش،و آفتاب و ماه براى حساب زمان، اى توانا،اى دانا،اى صاحب نعمت و عطا و قوت و قدرت و فضل و نعمتبخشى،و بزرگى و بزرگوارى،اى خدا،اى مهربان،اى خدا،اى یگانه،اى تنها،اى خدا،اى آشکار،اى نهان،اى زنده،معبودى جز تو نیست نامهاى نیکوتر،و نمونههاى برتر و بزرگمنشى و نعمتها از آن توست،از تو مىخواهم که بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى،و اینکه قرار دهى در این شب نام مرا از سعادتمندان،و روحم را با شهیدان، و نیکوکارىام را در بلندمرتبهترین درجه بهشت،و گناهم را آمرزیده،و به من ببخشى باورى که قلبم همراه آن باشد،و یقینى که شک را از من برطرف سازد،و خشنودى به آنچه نصیبم نمودى،و در دنیا و آخرت پاداش نیکو به ما عنایت فرما و از عذاب آتش سوزان ما را حفظ کن،و در این شب ذکر و شکر خویش و رغبت به سوى خود و بازگشت و توبه روزىام کن،و به آنچه محمّد و خاندان محمّد را که درودت بر او و بر ایشان باد بر آن موفق کردى توفیقم ده.
سوره ی توبه، آیه 63: "آیا نمی دانند که هر کس با خدا و رسولش دشمنی کند، آتش جهنم برای اوست که در آن جاودانه خواهد ماند"
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: "ای اباذر! به کوچکی گناه، نگاه مکن بلکه به بزرگی کسی که نافرمانی اش را کرده ای نگاه کن."
امام صادق علیه السلام فرمود: "هنگامی که کسی گناه می کند در دلش نقطه سیاهی خروج می کند. حال اگر توبه کند آن نقطه سیاه پاک می شود. اما اگر باز هم گناه کند آن نقطه سیاه بزرگتر می شود تا سراسر قلبش را فرا می گیرد و از آن به بعد هرگز رستگار نمی شود"
مردی که فکری کردن به گناه و لذت آن، وجود او را تسخیر کرده بود، نزد امام حسین علیه السلام آمد تا چاره ای برای مشکل خویش بیابد. به امام گفت: "یابن الرسول الله! من شخص گناه کاری هستم و نمی توانم خود را از بند معصیت رهایی بخشم. مرا پندی دهید تا بتوان خود را از برابر گناه نگاه دارم."
امام به او فرمود: "به پنج سفارش عمل کن. آنگاه هر گناهی خواستی انجام بده: اول، از روزی خدا نخور. دوم، از ولایت و قلمرو سلطنت پروردگار بیرون برو. سوم،جایی را پیدا کن که خدا تورا نبیند. چهارم، آن هنگام که ملک الموت برای ستاندن جان تو آمد، اگر توانستی، او را از خود دور کن و آخر اینکه وقتی، تو را ندا دادند داخل دوزخ شو، داخل آتش نرو. آنگاه هر گناهی که مایلی، انجام بده."
ایشان در آن حالت با بیان این که «امشب میخواهم همه مناسبات و تشریفات و مرجعیت را کنار بگذارم، میخواهم روضهای را که در دلم مانده است برایتان بخوانم» به شرح روضه مفصلی از حضرت زهرا سلام الله علیها میپردازند و حال خیل انبوده حاضران در آن مجلس را منقلب میکنند و آنجاست که حاضران همیشگی مجالس این استاد فقید احساس میکنند که اتفاقی در حال رخ دادن است. آیتالله تهرانی به خواندن اینگونه روضه عادت نداشت و این اتفاق بسیار ویژهای در تاریخ مجالس ایشان بود.
سوره ی بقره ، آیه 64 : " اگر فضل و رحمت خداوند نسبت به شما نبود هر آینه از زیانکاران بودید".
امام صادق علیه السلام فرمود : "وقتی روز قیامت شود، خداوند رحمتش را پراکنده سازد، تا آنجا که ابلیس نیز در آن طمع کند." الامالی ، ص205
امام صادق علیه السلام فرمود : " به خدا امید داشته باش تا جائی که تو را بر گناه و نافرمانی او دلیر نکند و از خدا بترس تا جائی که تو را از رحمتش ناامید نسازد. "بحارالانوار ، ج70 ، ص 384
امیر مؤمنان علیه السلام به مردی که ترس خدا بر چهرة او اثر گذاشته بود نظر کرد و فرمود: «تو را چه شده؟» عرض کرد: «از خدا می ترسم» فرمود: «ای بنده خدا! از گناهانت بترس و از عدل خدا بیم دار و بر حقوق بندگان خدا که بر گردنت هست، بیندیش و خود را از آنها رها ساز. همچنین از آنچه خدا تو را بر آن مکلف ساخته و اطاعتش ننموده ای و نافرمانیش را در آنچه تو را نهی کرده انجام داده ای، بترس. اگر چنین نکرده ای از خدا هم ترس نداشته باش که تو به وظیفه ات عمل کرده¬ای و او نیز به کسی ظلم نمی کند و بیشتر از آنچه که کسی سزاوار است، هرگز عذاب نخواهد نمود، مگر آنکه از بدفرجامی به سبب دگرگون شدن نعمتها و مبتلا شدن بر امتحانات الهی بر حال خود بیم داشته باشی. پس اگر بخواهی که خدا تو را از فرجام بد ایمنی بخشد بدان که هر کار خیری که به آن روی آوری از فضل خدا و توفیق از جانب اوست و به هر کار بدی که به آن دست بزنی و کیفر نبینی به سبب آن است که خدا به تو مهلت داده و کیفرت را به تأخیر انداخته تا به خود آیی و توبه نمائی تا سرانجام به عفو خدا نائل گردی»
« آیه ۷۲ سوره مبارکه احزاب»
ترجمه:
همانا ما امانت را بر آسمانها وزمین و کوهها عرضه کردیم پس آنها از تحمل آن خودداری کردند و ترسیدند، و انسان آن را حمل کرد، چون او بسیار ستم پیشه و جاهل بود
تفسیر(المیزان):
(امانت) یعنی آنچه به ودیعه به غیر بسپارند تا او آن را برای امانت گذار حفظ نماید ودوباره به او باز گرداند. اما مراد از (امانت) به نظر ما ولایت الهی و طلب کمال و تزکیه نفس به واسطه حقایق دین حق بصورت علمی و عملی است و مراد از عرضه داشتن آن به آسمانها و زمین وسایر موجودات ، مقایسه این ولایت با وضع آنهاست یعنی اگر ولایت الهی با وضع وحالت آسمانها و زمین ، سنجیده شود آشکار می گردد که آنها تاب تحمل آن را ندارند وفقط انسان می تواند حامل آن باشد یعنی فقط انسان استعداد و صلاحیت تلبس به آن رادارد. با اینکه آسمانها و زمین از نظر عظمت و چگونگی خلقت بسیار عظیمتر از انسان هستند اما استعداد و لیاقت دریافت ولایت الهی را ندارند و تاب تحمل بار سنگین آن رانمی آورند و به همین دلیل هم خودداری کرده و ترسیدند، اما انسان با همه کم وزنی وکوچکی جثه چون نسبت به نفس خود ستمگر بود و نسبت به عواقب حمل این امانت جاهل بود، آن را تحمل کرده و پذیرفت . چون این امر امانتی است که اگر در آن خیانت شود عاقبت وخیم و هلاکت دائمی برای او بدنبال خواهد داشت ، اما چون انسان به خودی خود فاقد علم و عدالت بود ولی قابلیت و صلاحیت تلبس به آن را داشت ،خداوند آن دو را به او افاضه کرد، تا در نتیجه بتواند از حضیض ظلم و جهل به اوج عدالت و علم ارتقاء پیدا کند.
« آیه ۳۰ سوره مبارکه روم»
ترجمه:
پس روی خود را به جانب دین معتدل و حنیفی کن که مطابق فطرت خداست ، فطرتی که خدا بشر را بر آن آفریده و در آفرینش خدا دگرگونی نیست ، این است دین مستقیم ولی بیشتر مردم نمی دانند.
تفسیر(المیزان):
یعنی حالا که خلقت و تدبیر عالم فقط بدست خداست ، پس روی دل را به سوی دین اسلام کن که دین معتدل و حنیف است و براساس فطرت بنا شده ، همان فطرتی که خدابشر را براساس آن ایجاد و ابداع کرده و هرگز تبدیل و تغییر نمی یابد. چون دین چیزی به غیر از سنت حیات و راه و روشی که متضمن سعادت انسان است نیست ، و همه انسانها به گونه ای آفریده شده اند که به صورت فطری طالب کمال وسعادت خود هستند و نوع انسان یک سعادت و شقاوت دارد. پس اساس سنت دینی بر اساس فطرت انسانی است که حقیقتی واحد و مشترک بین همه افراد و اقوام انسانی در همه اعصار است وکمال بشریت تنها در پیروی از همین دین قیم و طریقه واحد فطری است ولی بیشتر مردم از این حقیقت غافلند و نمی دانند که هدایت کننده بشر بسوی روش زندگی درست ،همان فطرت اوست ، لذا اساس سنت دینی عبارتست از ساختمان و بنیه انسانیت که حقیقتی واحد و مشترک است. پس انسان فقط با پیروی از آن می تواند به کمال و سعادت مطلوب خود برسد وجامعه ای صالح بنا کند که در آن قوانین و سنتهای شایسته وجود دارد، چون حقیقتا تنها خداوند خالق بشر است که به جمیع زوایای روحی او شناخت دارد و طریقه احسن را برای او برمی گزیند و براستی کیست که حکمش از خدا نیکوتر باشد؟ (ومن احسن من الله حکما)
قرآن کریم در آیه 157 سوره نساء بر پندار قوم یهود و عقیده بعضی از فِرق مسیحیت درباره مرگ حضرت عیسی خط بطلان میکشد. در این آیه آمده است: «گفتند: ما مسیح، پیامبر خدا، را کشتیم. آنها او را نکشتند و دار نزدند؛ بلکه امر بر آنها مشتبه شد. آنان که درباره انتقال حضرت مسیح به عالم بالا اختلاف و گفت و گو میکنند در شک و تردیدند. یقیناً عیسی کشته نشده است؛ بلکه خداوند او را نزد خود برد که او قادر و داناست».
همچنین در قرآن می فرماید: «به یاد آر آن گاه را که خداوند فرمود: ای عیسی، من تو را به قرب خود بالا میبرم و از معاشرت کافران پاک میگردانم».
این آیات شریفه، مؤید این هستند که حضرت عیسی علیهالسلام کشته نشد، بلکه به آسمان رفت. یهودیان مدعی قتل عیسی علیهالسلام بودند و مسیحیان نیز گمان میکردند یهود، عیسی علیهالسلام را با دار زدن، کشتهاند و پس از قتل، خداوند او را از میان قبر به سوی آسمان برده است. ناگفته نماند بر اساس آنچه از ظاهر آیات قرآن برمیآید، حضرت عیسی علیهالسلام در نزد خداوندِ متعال زنده است و نخواهد مرد تا همه اهل کتاب به او ایمان آورند.
مسیح قرآن
به عقیده ما مسلمانان، کتاب مقدس مسیحیان، انجیل با گذشت زمان گرفتار آسیبها و انحرافهای بسیار شد. گواه این مدعا وجود انجیلهای متعددی است که شمار آن از 114 نسخه و روایت فراتر میرود. چهرهای که انجیلهای کنونی از حضرت مسیح ارائه میکنند چهره واقعی آن حضرت نیست و تصویری آلوده به پندارهای غلط و تهمتهای ناروای بسیار است که شایسته ساحت قدسی آن حضرت نمیباشد. اما مسیحی که خدا در قرآن معرفی میکند مردی پرهیزکار، یگانه پرست و فروتن است که سخن بیهوده نمیگوید و مدعی امر نامعقولی نیست. از خدایی و اتحاد و حلول حرف نمیزند. خداوند او را به آسمانها میبرد و از ریشخند و اهانت مردم مصون است؛ چون «روح اللّه» و «کلمة اللّه» و مخزن اسرار و حکمتهای الهی و تربیت یافته اوست و خداوند بندگان صالح و مؤمن خود را خوار نمیکند.
به یاد آر آن گاه را که خداوند فرمود: ای عیسی، من تو را به قرب خود بالا میبرم و از معاشرت کافران پاک میگردانم.
عقیده به معراج
تنها مسلمانان نیستند که عقیده به معراج دارند. این عقیده در میان پیروان ادیان دیگر نیز وجود دارد و درباره حضرت عیسی علیهالسلام نیز دیده میشود؛ چنان که در انجیل مرقس باب 6، انجیل لوقا باب 24 و انجیل یوحنا باب 21 میخوانیم که عیسی به آسمانها صعود نمود (و به معراج همیشگی رفت).
عروج عیسی علیه السلام
درباره عروج حضرت عیسی علیهالسلام سخنان بسیار گفتهاند: بسیاری از مورخان معتقدند: یهودا اسخر یوطی، یکی از حواریون، فریب دنیا را خورد و محل اختفای حضرت عیسی را به یهودیان نشان داد. اما مسلماً یهودیان نتوانستند حضرت را دستگیر کنند و زمانی که وارد آن مکان شدند، خداوند او را به آسمان بالا برد و شخص دیگری که شبیه او بود به دار آویخته شد و او هر چه فریاد زد که من عیسی نیستم، نپذیرفتند. بعضی گفتهاند او همان اسخر یوطی بوده و بعضی گفتهاند او همان مأموری بود که وارد آن مکان شد و هر چه گشت عیسی را نیافت و وقتی بیرون آمد شبیه او شد و دیگران که بیرون بودند او را دستگیر کرده، به دار آویختند. اما در روایتی از امام باقر علیهالسلام آمده است: «حضرت عیسی به حواریون گفت: خدای تعالی به من وحی کرده است که مرا در این ساعت نزد خود خواهد برد. کدام یک از شما حاضرید جان خود را فدا کنید و در بهشت با من باشید؟ وانی از بین آنان برخاست و اعلام آمادگی کرد. پس خدا او را شبیه عیسی کرد و یهود او را دستگیر کرد و به دار آویخت».
حضرت یوشع (علیه السلام) یکی از شخصیتهایی هستند که قرآن اشاراتی به مقام والایشان داشته است. در ذیل به بیان نکاتی کوتاه در مورد این پیامبر بزرگوار یهود پرداخته میشود.
همجواری مسلمانان شبه جزیزه عربستان با یهودیان سبب شده است در قرآن کریم و روایات اسلامی در مورد اقوام یهودی، پیامبران و اتفاقاتی که برای آنان افتاده است اطلاعاتی بیش از سایر اقوام و پیامبران قابل دستیابی باشد.
قرآن جز مواردی انگشتشمار به بیان تفصیلی وقایع نپرداخته است و تنها نکاتی را که در راه هدایت مسلمین مفید بوده است را ذکر میکند و جهت تکمیل این اطلاعات و سر نخها راهی جز استفاده از تاریخ و روایات رسیده از معصومین (علیهم السلام) وجود ندارد.
حضرت یوشع (علیه السلام) یکی از شخصیتهایی هستند که قرآن اشاراتی به مقام والایشان داشته است. در ذیل به بیان نکاتی کوتاه در مورد این پیامبر بزرگوار یهود پرداخته میشود:
قرآن کریم زمانی که به نقل ماجرای سفر حضرت موسی (علیه السلام) و دیدار ایشان با حضرت خضر (علیه السلام) میپردازد از جوانی نام میبرد که در طول مسیر و پیش از رسیدن به حضرت خضر (علیه السلام) همراه ایشان بوده است. بر اساس روایات این شخص یوشع بن نون (علیه السلام) میباشد[1] که بر اساس برخی اقوال همان ذو الکفل در آیه «وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ» است و برخی نیز او را «یسع» میدانند و معتقدند یک نام عبری است که در اصل «یوشع» بوده، سپس الف و لام به آن داخل شده و شین تبدیل به سین گردیده است.[2]
قوم بنی اسرائیل پس از فرار از چنگال فرعون با موسی (علیه السلام) همراه میشوند تا آنکه به سرزمین مقدس ـ بر طبق روایات شهر «اریحا» ـ میرسند. موسی (علیه السلام) قوم خویش را فرمان میدهد که وارد شهر شوند لکن آنان امتناع کرده و میگویند در این شهر ظالمان و افراد قدرتمندی زندگی میکنند و تا زمانی که آنان در این شهر هستند ما وارد آن نخواهیم شد.
در این میان دو تن از خداترسان قوم یهود روی به مردم کرده و آنان را اندرز میدهند که بر خدا توکل کنید و به موسی (علیه السلام) اطمینان داشته و وارد شهر شوید و مطمئن باشید پیروز این میدان شما خواهید بود: «قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُۆْمِنِین» لکن آنان باز سرپیچی نموده و با گستاخی به پیامبر خویش گفتند: «تو و خدایت وارد شهر شده و آنان را شکست دهید سپس ما داخل خواهیم شد». به جرم این سرپیچی خداوند متعال آنان را به مدت چهل سال در بیابان سرگردان ساخت[3] به گونهای که هر زمان شروع به حرکت میکردند دوباره به همان نقطه ابتدایی میرسیدند.
یوشع (علیه السلام) از نوادگان حضرت یوسف (علیه السلام) است و از جمله بزرگان، علما و افراد باایمان قوم بنی اسرائیل به شمار میآید
بر اساس روایات در این زمان تنها چهار تن همراه با موسی (علیه السلام) بودند: هارون و پسرش، یوشع بن نون و کالب بن یافنا.[4] که دو شخص اخیر همان مردان خدا ترس در آیه پیشگفته هستند.
یوشع (علیه السلام) از نوادگان حضرت یوسف (علیه السلام) است و از جمله بزرگان، علما و افراد باایمان قوم بنی اسرائیل به شمار میآید. حضرت موسی (علیه السلام) پیش از وفات خویش او را وصی خویش قرار داده و الواح و تابوت معروف بنی اسرائیل که همان صندوقی است که مادر موسی (علیه السلام) ایشان را در آن قرار داده و در رود نیل رها ساخت به وی دادند.
در مورد اینکه چه کسی پس از گذشت چهل سال شهر اریحا را آزاد نمود دو نقل وجود دارد:
ـ برخی مانند ابن عباس، عکرمه، سدی و قتاده معتقدند که این کار توسط حضرت یوشع (علیه السلام) و پس از وفات حضرت موسی (علیه السلام) صورت پذیرفت. به عنوان نمونه در روایتی از ابن عباس نقل شده است: «موسی و هارون در آن بیابان درگذشتند و همى کسانی که بدان صحرا راه یافته بودند، در ظرف بیست سال از جهان رفتند جز یوشع بن نون و کالب بن یوفنا. همین که چهل سال از ورود بنی اسرائیل به بیابان گذشت، خداوند به یوشع بن نون وحی فرستاد و فرمان داد که به شهر اریحا برود و آن جا را بگیرد»
حضرت موسی
ـ عدهای همچون ابن اسحاق آوردهاند که این کار در زمان حضور حضرت موسی (علیه السلام) انجام گرفت و نقل میکنند: « موسی بن عمران، برای پیکار با جباران به سرزمین کنعان رفت. و یوشع بن نون و کالب بن یوفنا را پیشتر بدان شهر فرستاد»
بر فرض پذیرش هر یک از این اقوال آنچه مسلم است تسخیر شهر اریحا به وسیله حضرت یوشع (علیه السلام) صورت گرفته است که البته به سادگی انجام نگرفت.
اتفاقاتی در این میان برای بلعم بن باعور فرمانروای شهر اریحا میافتد تا او را از نبرد با بنی اسرائیل بازدارد لکن هیچ یک از نشانههای خدا را ندید و فریب همسر و یارانش را خورد. نبرد میان یوشع (علیه السلام) و جباران ادامه تا غروب آفتاب روز جمعه ادامه مییابد. سخت بودن جنگیدن در تاریکی شب و عدم پیکار یهودیان در روز شنبه سبب شد یوشع دست نیاز به درگاه حق دراز کند و خدا نیز خورشید را برای او برگرداند و یک ساعت به روز افزود تا جنگ ادامه یافت و جباران شکست خوردند.[5]
پس از این پیروزی او پادشاه و پیامبر یهودیان شد و تا مدتی اداره امور آنان را در دست گرفت و سر انجام دیده از جهان فروبست.
بررسی روایات شیعه نشاندهنده شباهتهایی میان این پیامبر بزرگوار و امام علی (علیه السلام) است. از آن جمله در روایتی از پیامبر گرامی اسلام سۆال میشود: «جانشین موسی (علیه السلام)، یوشع بن نون بود. جانشین شما چه کسی است؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز امام علی (علیه السلام) را نام میبرند و میگویند یوشع پس از موسی سی سال زنده بود و علی نیز پس از من همین مدت را در دنیا خواهد ماند. بر یوشع صفراء بنت شعیب همسر موسی قیام میکند و خود را بر حق میداند ولی یوشع او را اسیر ساخته و به نیکی با وی رفتار مینماید بر علی نیز دختر ابی بکر قیام خواهد کرد و علی همان برخورد نیکوی یوشع با صفراء را با همسر من خواهد داشت».[6]
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «زمانی که قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) قیام کند 27 نفر را بازمیگرداند: 15 نفر از قوم موسی (علیه السلام) که عدالت پیشه بودند، 7 تن اصحاب کهف، یوشع جانشین موسی (علیهما السلام)، مۆمن آل فرعون، سلمان فارسی، أبا دجانة انصاری و مالک اشتر»
همچنین بازگشت خورشید در روایات به حضرت یوشع، حضرت سلیمان و امام علی (علیهم السلام) نسبت داده شده است.[7] نکته دیگر آنکه این پیامبر بزرگوار در کنار صاحب سوره یس و امام علی (علیه السلام) مصداق آیه «السابقون السابقون*اولئک المقربون» دانسته شدهاند: «سبق الناس ثلاثة: یوشع صاحب موسی (علیه السلام) إلی موسی، و صاحب یس إلی عیسی (علیه السلام)، و علی بن أبی طالب (علیه السلام) إلی النبی (صلی الله علیه و آله)، و هو أفضلهم». (سبقتگیرندگان سه نفرند: آنکه به سوی موسی سبقت جست، یوشع بن نون بود و آنکه به سوی عیسی سبقت گرفت، صاحب داستان سوره یس بود، و آنکه به سوی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) سبقت جست علی بن ابی طالب (علیه السلام) بود که او افضل از دو تن دیگر است)
در بیان جایگاه این پیامبر ذکر این روایت کافی است که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «زمانی که قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) قیام کند 27 نفر را بازمیگرداند: 15 نفر از قوم موسی (علیه السلام) که عدالت پیشه بودند، 7 تن اصحاب کهف، یوشع جانشین موسی (علیهما السلام)، مۆمن آل فرعون، سلمان فارسی، أبا دجانة انصاری و مالک اشتر».[8]
نکته بسیار مهم آنکه این پیامبر بزرگوار در حدود ملک خودش در تمنه سارح که در کوهستان افرایم بطرف شمال کوه جاعش است دفن کردند او را در حدود ملک خودش در تمنه سارح که در کوهستان افرایم بطرف شمال کوه جاعش است دفن کردند[9] و مقبرهای که در اصفهان به نام حضرت یوشع (علیه السلام) قرار دارد مربوط به ایشان نبوده و متعلق به پیامبری دیگر با همین نام از بنی اسرائیل میباشد.
پی نوشت:
1. البرهان فی تفسیر القرآن، ج3، ص 650، ح 6715.
2. تفسیر نمونه، ج5، ص 326.
3. سوره ص/21 تا 26.
4. البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص: 268.
5. الکامل/ترجمه،ج 2،ص 266 تا 272.
6. البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص: 442، ح 8582.
7. ترجمه المیزان، ج 17، ص 314.
8. البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص: 596، ح 4017.
9. حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، جلد اول مقدمه، ص 411.