موج وبلاگی آهنگِ بندگی

موج وبلاگی آهنگِ بندگی
موج وبلاگی آهنگِ بندگی
موج وبلاگی آهنگِ بندگی
طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کربلا» ثبت شده است

1 مرگ یزید بن معاویه

 

درسال 64 هجری درشب 14 ربیع الاول یزید بن معاویه بن ابی سفیان درسن 39 سالگی یا 37 یا 35 سالگی به درکات جحیم شتافت.

مادریزید میسون دختربجدل کلبی است. او کسی است که غلام پدرخود را برخود متمکن ساخت و به یزید ملعون بارور شد. از همینجاست که طبق فرمایش ائمه(ع) قاتل امام حسین(ع)، یزید ملعون ولد الزنا است، که این کلام شامل شمر، عمرسعد، ابن زیاد و غیرآنها نیز می شود. او شارب الخم، قمارباز، میمون باز،ناکح با محارم، صاحب اشعار کفرآمیز و تارک الصلاة بود.

اوبود که واقعه جانسوزکربلا را به وجود آورد. اوبود که خانه خدا را خراب کرد وپرده کعبه را سوزانید.همچنین او بود که درواقعه حره درمدینه کشف سترزنان مهاجر و انصار کرد سه روز مال و جان و ناموس مردم را برسربازان خود حلال کرد.

درعلت مرگ او چند قول است: یکی اینکه به بلای ناگهانی هلاک شده است. احمد بن حنبل وجماعتی ازاهل سنت لعن یزید را تجویزکرده اند و عده ای از آنان معتقد به کفر یزید هستند. دراین روز زیارت امام حسین(علیه السلام) مناسب است.((1



2-مرگ موسی خلیفه عباسی

دراین روزدرسال 170 هجری موسی الهادی فرزند مهدی عباسی به درکات جحیم شتافت. درهمان شب هارون خلیفه شد و مامون نیزبه دنیا آمد. او به قساوت قلب و قلت رحم وخشونت طبع و شرارت نفس مشهور بود.((2

پی نوشت:

 

-1 بحارالانوار: ج 98 ص 101.

 

-2 تتمه المنتهی: ص 224- 222.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۱۹:۵۱


زائران ایرانی که امسال در مسیر عشق حسینی حرکت می کردند، گزارش دادند: یک زن که به نظر می رسید خسته است، برای استراحت وارد یکی از خیمه ها شد و در خواب عمیقی و طولانی فرو رفت.


طولانی شدن خواب این زن باعث شد تا دیگران را متوجه خودش کنند، به همین دلیل به سمت زن آمدند و او را صدا زدند اما جوابی نداد و اینگونه متوجه شدند که وی مرده است و در کنارش عقربی را پیدا کردند که آن نیز مرده است و متوجه شدند که این زن توسط نیش عقرب مرده است.


زنان وقتی تلاش می کردند که جسد وی را به خیمه کناری ببرند، احساس کردند که جسم عجیبی در وسط بدن زن است وفتی لباس وی را کنار زدند کمربندی انفجاری را دیدند که به دور کمرش بسته شده بود.


پس از کشف کمربند انفجاری، نیروهای امنیتی خود را به محل رساندند و به راحتی و بدون هیچ تلفاتی آن را خنثی کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۲ ، ۰۹:۳۵
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۲ ، ۱۱:۴۰

بعضی افراد بر روی بیوگرافی شخصیتها بسیار مانور می دهند. ما به این مسائل چندان اهمیت نمی دهیم. مثلا در مورد امام سجاد(ع) می گویند زن ایشان ایرانی بوده؛ اما اولا اختلاف روایت است. شهید مطهری این مسئله را تایید نمی‌کنند و دکترجعفر شهیدی در کتاب زندگانی امام سجاد(ع) دلایلی بر رد این مسئله را آورده است.

در مورد زندگانی حضرت علی اکبر(ع) نیز اختلاف است مثلا سن ایشان را برخی زیر20سال و برخی 25 یا 27 یا 29 سال نوشته اند و برخی گفته اند نام مادر ایشان آمنه است و برخی گفته اند شهربانو و برخی گفته‌اند لیلا است. مهم فضایل اخلاقی و روحی ایشان است.

شمایل حضرت علی اکبر:
ایشان چهره ای نورانی و پیشانی پهن داشتند که موهای ایشان از روی نرمۀ گوش بیشتر نبوده. این خصوصیات ظاهری ایشان است که خصوصیات ظاهری برای ما نسبت به خصوصیات اخلاقی از درجه اهمیت کمتری برخوردار است.

فضایل حضرت علی اکبر(ع):
نمود حضرت علی اکبر(ع) و حضرت اباالفضل(ع) درصحنه ی کربلاست. مورخین نقل کرده اند زمانی که لشکر عمر بن سعد چهره ی بابرکت حضرت رادیدند گفتند: (فتبارک الله احسن الخالقین) این قدر حضرت علی اکبر شبیه پیامبر(ص) بودند که لشکر عمرسعد گمان کردند پیامبر(ص) است که حضرت علی اکبر(ع) فرمود: انا علی بن الحسین بن علی(ع) و بعد بحث ولایت و توحید را عنوان کرد و فضایل امام حسین(ع) راتوصیف فرمود.

فضایل حضرت علی اکبر(ع) به قدری بود که در زیارت عاشورا به ایشان سلام داده شده السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین. لفظ علی بن الحسین اشاره به وجود بابرکت حضرت علی اکبر(ع) دارد و قبر حضرت نیز پایین قبر امام حسین(ع) است. 

برای روشن شدن فضایل حضرت به معرفی جعفرکذاب می‌پردازیم. جعفرکذاب فرزند امام هادی(ع) بود که به دروغ ادعای نبوت کرد و خود را به جای امام زمان(عج) معرفی کرد. پس می‌رساند که درست است که پدرجعفر معصوم بود امام جعفر کذاب شد و ادعای امامت کرد.

 پس اگربگوییم فضایل حضرت علی اکبر(ع) فقط به خاطر این بوده که فرزند امام حسین(ع) بوده درست نیست. لذا حضرت علی اکبر(ع) خودشان خودسازی داشته اند و شرایط مساعد بوده و لقمه حلال خورده‌اند ولی مهم اختیار انسان است. حضرت به اختیار خود اینگونه شده بودند و به همین دلیل امام حسین در وصف ایشان فرمودند: 
«اللهم اشهد علی هولاء القوم فقد برز علیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلق و منطقا برسولک» خدایا شاهد باش بر این قوم به سوی آنها آشکار می شود پسری که شبیه ترین فرد از نظر ظاهر و اخلاق و گفتار به پیامبر(ص) است.

درنظر بگیریم که خلقت پیامبر هیچ نقصی نداشته و حضرت علی اکبر(ع) شبیه ترین فرد به پیامبر(ص) بوده پیغمبری که قرآن درمورد اخلاق ایشان فرموده: انک لعلی خلق عظیم.
حضرت علی اکبر(ع) ازنظر اخلاق هم شبیه ترین فرد به پیامبر(ص) بوده است. از نظر منطق هم شبیه ترین فرد به پیامبر(ص) بوده. گفتار پیامبر به فرموده ی قرآن از روی هوای نفس نبوده. امام حسین در وصف علی اکبر فرمود: علی اکب رشبیه ترین فرد از نظر گفتار به پیامبراست یعنی ماینطق علی الهوی(بدون هوای نفس) است و درادامه فرمود:«و کنا اذا شفقنا الی بنیک نظرنا الی وجهه» خدا این پسررا با این ویژگی به میدان می‌فرستم هرگاه دلمان برای پیامبر تنگ می شد به جمال اونگاه می کردیم.

علی رغم اینکه برامام حسین(ع)بسیار سخت گذشت امام حتی یک کلمه نمی گوید که عدم رضایت بر خداوند را برساند طبق آیه قرآن معصوم هم احساس دارد چرا که می فرماید:
«انابشر مثلکم یوحی الی» پیامبرفرمود: من هم بشری مثل شما هستم. پس امام حسین(ع) نیز احساس دارد ولی چون  می داند رضای خدا در این بوده ناراضی نیست.

حضرت علی اکبر(ع)اولین شهید بنی هاشم درصحنه ی کربلا بود. حضرت علی اکبر(ع)چنان مقام ویژه‌ای نزد امام حسین (ع) داشت که هیچ گاه نفرین نکرده بود بعد از شهادت حضرت علی اکبر(ع) برلشکریان یزید نفرین کرد و فرمود: 

«قطع الله رحمک» و نفرین کرد که خدا عمرسعد را مقطوع النسل کند که مقطوع النسل هم شد.
از حضرت علی اکبر(ع) الگو بگیریم. جوان باید گفتار و رفتار و اخلاقی شبیه حضرت علی اکبر(ع) داشته باشد. حضرت علی اکبر(ع) از نظر شجاعت بی نظیر بود و شهادت را سعادت می دانست و از مرگ هراسی نداشت و امام حسین(ع) فرمود:لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الابرما(من مرگ را جز سعادت نمی بینم وحیاه باظالمین را جز ذلت نمی بینم)

روزی معاویه درجمعی نشسته بود و پرسید چه کسی به خلافت برازنده تراست؟ گفتند: معاویه بن ابوسفیان. معاویه گفت: ای دغل بازان چاپلوس خودتان می دانید که دروغ می گویید«بما اولی الناس بهذا الامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله» (شایسته ترین فردبرای خلافت علی بن الحسین بن علی (علی اکبر) که جد او رسول الله است می باشد)در ادامه سخنش معاویه گفت:
و فیه شجاعه بنی هاشم و سخاه بنی امیه و... ثقیف (شجاعت بنی هاشم و سخاوت بنی امیه و خوش رویی قبیله ثقیف را دارد)
در وصف فضایل حضرت علی اکبر(ع)همین بس که دشمنان مدحش کردند چه رسد به دوستان.

على بن الحسین (على اکبر)
کنیه اش ابوالحسن، مادرش لیلى دختر ابى مرة بن مسعود ثقفى، و مادر لیلى میمونه دختر ابوسفیان بود، و مادر میمونه دختر ابى العاص بن امیه بوده است. على اکبر نخستین کسى بود که از بنى هاشم در معرکه کربلا به شهادت رسید.

یحیى بن حسن علوى و دیگر از طالبین گفته اند: آن على بن الحسین که در کربلا کشته شد مادرش کنیزى بود. ام ولد و آنکه مادرش لیلى بود فرزند دیگر حضرت بود و او جد یحیى بن الحسن و سایر کسانى است که نسبشان به حسین بن على علیه السلام مى رسد.
در مدح على بن الحسین اشعار زیر را گفته اند:
لم تر عین نظرت مثله
من محتف یمشى و من ناعل
یغلى بنى ء اللحم حتى اذا
انضج لم یغل على الاکل
کان اذا شبت له ناره
یوقدها بالشرف القابل
کمیما یراها بائس مرمل
او فرد حى لیس بالاهل
اعنى ابن لیلى ذا السدى و الندى
اعنى ابن بنت احسب الفاضل
لا یوثر الدنیا على دینه
و لا یبیع الحق بالباطل

ترجمه: هیچ دیده اى مانند او را در میان پابرهنگان و کسانى که کفش به پا دارند ندیده اند.
گوشت نیم پخته را قبل از حضور میهمان نیک مى پزد تا پخته گردد و براى خوردن گران و گلوگیر نباشد و نیز در حضور میهمان نجوشد تا وى به انتظار بنشیند.

هر گاه براى راهنمایى گذر کنندگان آتشى برافرزود در مرتفع ترین نقاط یا آشکارا مى افروزد و روشن مى کند( عرب را رسم بود که در بیابان در اطراف خیمه خویش ‍ براى راهنمایى مهمانان آتشى بر مى افروختند و مهمانان را از دور راهنمایى مى شدند)
تا هر مستمند بینوایى آن را ببیند( و خود را بدو برساند و در سایه کرم و خانه جودش ‍به آسایش زندگى کند)
مقصود من از همه اینها فرزند لیلى آن صاحب جود و کرم است، یعنى فرزند زنى پاک نهاد و گرانمایه و که حسب او برترین حسب هاست.
آن کس که دنیا را بر دین خویش مقدم ندارد و حق را به باطل نفروشد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۲ ، ۰۸:۴۷

غم به من چیره شد و تیره جهان در نظرم

خیز و کن یاری ام ای چشم و چراغم پسرم


تا صدای تو شنیدم ز رخم رنگ پرید

خبرم داد صدایت که چه آمد به سرم


چشم خود وا کن اگر لب به سخن وا نکنی

مکن از موی پریشان خود آشفته ترم


بسکه غم هست به دل جای غمت دیگر نیست

می نهم داغ جگر سوز تو را بر جگرم


پیش دشمن مپسند این همه من گریه کنم

داغت آخر کشدم لیک بدان من پدرم


چشمه ی چشم مرا اشک فشان خیز و ببین

لب خشکیده مگر تر کنی از چشم ترم


من که خود خضر رهم بر سر تو پیر شدم

چون نهادم لب خود بر لب تو ای پسرم


خصم لبخند زند من کف افسوس به هم

بین دل ریش و از این بیش مزن نیشترم


گه سرت، گاه رخت، گاه لبت می بوسم

دلم آرام نگیرد، چه کنم من پدرم

علی انسانی

 

 

 

خنده و هلهله بر چشمِ تَرم رَحم نکرد

به غریبیِ من و اشکِ حرم رَحم نکرد


هیچ کس حُرمتِ این مویِ سفیدم نگرفت

نفسی بر من و سوزِ جگرم رَحم نکرد


لشکرِ بغضِ علی دقِ دلی خالی کرد

به سرش ریخت و بر یک نفرم رَحم نکرد


دستِ مِقراض بُرش داد حریرِ بدنش

هر قدر پا به زمین زد پسرم، رَحم نکرد


همه ی فاصله را داد زدم نیزه بس است

نزن اینقدر من آخر پدرم رَحم نکرد


سندِ سخت ترین لحظه ی عمرم این است

داغِ او بر دل و چشم و کمرم رَحم نکرد


پسرم از روی زین بَد به زمین افتادی

نیزه بر پهلویت آمد به زمین افتادی


چقدر فرقِ دو تایِ تو به هم ریخته است

زیرِ پا زُلفِ رَهایِ تو به هم ریخته است


زَجر کُش شد به خدا بس‌که زدی پا به زمین

پیرِمردی که به پایِ تو به هم ریخته است


دیگرم نیست توقع که جوابم بدهی

در گلو تیر صدایِ تو به هم ریخته است


اِرباً اِربا شده زین پس چه صدایت بزنم؟

تیغ از بس که هجایِ تو به هم ریخته است


غُصه ات با دلِ لیلا چه کند وقتی که

گیسوی عمّه برایِ تو به هم ریخته است


چه کنم، تا به حرم بینِ عبا می برمت

زخم ها قدِ رَسایِ تو به هم ریخته است

 

مُردم ز بس که بر بدنت بوسه می زنم

بر کام خشک خنده زنت بوسه می زنم


بر زلف خون پر شکنت شانه می کشم

بر زخمهای دل شکنت بوسه می زنم

بوی تو می دهند دم دشنه ها ببین

بر نیزه های زخم،زنت بوسه می زنم



شاید لبی گشوده و بابا بخوانیم

قامت خمیده بر دهنت بوسه می زنم



هر سو دویده و تن تو جمع می کنم

بر تکه تکه های تنت بوسه می زنم



آرام تا به روی عبا می گذارمت

همراه عمه بر کفنت بوسه می زنم



ای خاک بر سرم که تو در خاک خفته ای

مردم ز بس که بر بدنت بوسه می زنم

شاعر: حسن لطفی


چقدر رفتنت اکبر برای ما سخت است

شبیه رفتن پیغمبر خدا سخت است


برای بندگیم هست، از تو می گذرم

برای بندگیم هست، منتها سخت است


اگر چه دشمنم از هق هقم به وجد آید

کنار پیکر تو گریه بی صدا سخت است


عصای پیری من بود خرد شد مردم

وَ راه رفتن این پیر بی عصا سخت است


ستاره های بنی هاشمی کجا هستید

رساندن مه لیلا به خیمه ها سخت است


تمام پیکر او را به یک عبا ببرید

که بردن علی اکبر جدا جدا سخت است

کرامت نعمت زاده

 

 

برو ولی به تو ای گل سفر نمی آید

که این دل از پس داغ تو بر نمی آید


به خون نشسته دلم اشک من گواه من است

که غیر خون دل از چشم تر نمی آید


تو راه می روی و من به خویش می گویم

به چون تو سرو رشیدی تبر نمی آید


رقیه پشت سرت زار می زند برگرد

چنین که می روی از تو خبر نمی آید


کسی به پای تو در جنگ تن به تن نرسید

ز ترس توست حریفی اگر نمی آید


تمام دشت به تو خیره بود نعره زدی

خودم بیایم اگر یک نفر نمی آید


ز ناتوانی شان دوره می کنند تو را

به جنگ با تو کسی بی سپر نمی آید


غزال من که تو را گرگ ها نظر زده اند

ز چشم زخم به جز دردسر نمی آید


دلم کنار تو اما رمق به زانو نیست

کنار با دل تنگم کمر نمی آید


رسید عمه به دادم که هیچ  بابایی

به پای خود سر نعش پسر نمی آید


کجای دشت به خون خفته ای بگو اکبر؟

صدای تو که از این دور و بر نمی آید


دهان مگو که پر از لخته لخته ی خون است

نفس مگو نفس از سینه در نمی آید


به پیکر تو مگر جای سالمی مانده

چطور حوصله ی نیزه سر نمی آید

هادی ملک پور

 

چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست

و از این پیر جوانمرده کمانی تر نیست

 

دست و پایی ،نفسی ،نیمه نگاهی ،آهی

غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست

 

در کنار تو ام و باز به خود می گویم

نه حسین!، این تن پوشیده به خون ،اکبر نیست

 

هر کجا دست کشیدم زتنت گشت جدا

از من آغوش پر و از تو تنی دیگر نیست

 

دیدنی گشته اگر دست و سر سینه تو

دیدنی تر زمن و خنده آن لشگر نیست

 

استخوانهای تو و پشت پدر هر دو شکست

باز هم شکر ،کنار من و تو ،مادر نیست

حسن لطفی

 

زود آمدم کنار تو اما چه دیر شد
بابای داغٍ مرگ جوان دیده پیر شد


کامم هنوز تشنه ی آن کام تشنه بود
اما لب تو چشمه ی خون کویر شد


سنگینی زره به تنت ماند و آهنش
در زیر پای این همه ضربه حریر شد


قسمت شدست میوه ی  من قسمتت کنند
جسمت نصیب نیزه و شمشیر و تیر شد


هر گوشه گوشه ای، همه جا پیکر تو هست
بیخود نبود اینکه دلم گوشه گیر شد


دستت کجاست تا که بلندم کند مرا
افتاده ام به پای تو جانم اسیر شد


فکری به حال معجر عمه بکن که باد
با ناله های زخمی من هم مسیر شد


باید هزار مرتبه بعد از تو کشته شد
باید که دست شست ز دنیا و سیر شد

محمد امین سبکبار



ای تجلی صفات همه ی برترها
چقدر سخت بود رفتن پیغمبرها


قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای
چون که عشق پدران نیست کم از مادرها


پسرم! می روی اما پدری هم داری
نظری گاه بیندار به پشت سرها


سر راهت پسرم تا در آن خیمه برو
شاید آرام بگیرند کمی خواهرها


بهتر این است که بالای سر اسماعیل
همه باشند و نباشند فقط هاجرها


مادرت نیست اگر مادر سقا هم نیست
عمه ات هست به جای همه ی مادرها


حال که آب ندارند برای لب تو
بهتر این است که غارت شود انگشترها


زودتر از همه ی آماده شدی،یعنی که
"
آنچنان خسته نگشته است تن لشگرها

آنچنان کهنه نگشته است سم مرکبها
آنچنان کند نگشته است لب خنجرها

"
چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده
چه کنم با تو و با بردن این پیکرها


آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده
علی اکبر من شد علی اکبرها


گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم
بر زمین باز بماند طرف دیگرها


با عبای نبوی کار کمی راحت شد
ورنه سخت است تکان دادن پیغمبرها
علی اکبر لطیفیان


ناباورانه می‌برم ای باورم تو را

ناباورانه غرق به خون تا حرم تو را

 

سخت است روی سطح عبا جمع کردنت

پاشیده‌اند بس که به دور و برم تو را

 

پا را مکش که شیون زن‌ها بلند شد

سوگند می‌دهم به دل دخترم تو را

 

لبخندها بلندتر از قبل می‌شود

وقتی که می‌کشم به دو چشم تَرم تو را

 

حالا صدای هلهله‌ها هم بلند شد

یعنی که آمده ببرد خواهرم تو را

 

جای منِ شکسته ببین در میان خون

با دست خُرد شانه زده مادرم تو را

 

وای از حرم که می‌نگرد ساعتی دگر

بر نیزه می‌برند کنار سرم تو را

 

می‌خواستم بغل کنمت باز هم ولی

تکه به تکه در بغلم می‌برم تو را

 

حسن لطفی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۶:۵۳


حاج«سیدمحسن حسینی» از آیت الله«حق‌شناس» خاطره‌ای نقل کرده است که در ادامه می‌آید:

 «سال‌ها پیش یکی از جوان‌های فامیل به سرطان ریه مبتلا شد. او در حدود یک سال بود زمین گر شده بود. به چندین دکتر مراجعه کرده بود و همگی جوابش کرده بودند. بعضی دکتر‌ها تصریح کرده بودند بیشتر از یک ماه دوام نخواهد آورد.

روزی در یکی از مهمانی‌ها و جمع‌های فامیلی، دیدم خانوادهٔ او بسیار ناراحت و متأثر هستند. آن‌هاـ به‌خصوص پدرش ـ از شفای او ناامید شده بودند. به آن‌ها پیشنهاد کردم آن جوان را به نزد حضرت آیت‌الله حق ‌شناس بیاورند.

آن‌ها با ناامیدی و یأس، این پیشنهاد را قبول کردند. یکی دو روز بعد، برادر‌هایش او را به خانهٔ حاج آ قا آوردند.

حاج آقا به من فرمود: «شما الآن یک روضهٔ حضرت علی اصغر(ع) بخوان»

 من هم شروع به خواندن روضه کردم و ایشان شروع به گریه کردند. بعد از روضه، حاج آقا دستمالی را که با آن اشک‌های خود را پاک کرده بودند، به من دادند و گفتند: «داداش جون! این دستمال را بده ایشان به سینه‌اش بمالد. دیگر هم لازم نیست به دکتر مراجعه کند.»

حاج‌آقا در این باره دیگر هیچ حرفی نزد و ما آن دستمال را به سینه‌های مریض مالیدیم و خداحافظی کردیم و آمدیم بیرون.

پس از چند روز دیدم آن جوان برای کسب و کار به بازار آمده است. او می‌گفت: «از‌‌ همان روز بعد از ملاقات با حاج آقا، تصمیم گرفته است به زندگی عادی برگردد و مدتی با دکتر و دارو خداحافظی کند.»

یادم هست در‌‌ همان روز‌ها در جلسه‌ای در حضور آیت‌الله حق‌شناس وقتی بیماران را دعا می‌کردم، آن فامیلمان را نیز دعا کردم. حاج آقا بعد از جلسه به من فرمود: «داداش جون! آن آقا که خوب شد!»»

و بعد، ما دیدیم به واقع همین‌طور شده است. پس از مدتی معلوم شد که آن جوان به طور کامل از آن بیماری شفا یافته و اثری از بیماری و مرضش باقی نمانده. الحمدلله او سال‌هاست در صحت و سلامت به زندگی ادامه می‌دهد و گاهی در این جلسه‌های توسل و روضهٔ هیأت ما نیز شرکت می‌کند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۰۸:۱۱


یکی از اعمال بسیار سفارش شده از سوی ائمه اطهار(ع) زیارت امام حسین(ع) در کربلا می باشد، به نحوی که برای آن فضیلت های بی شماری ذکر شده است، چنانچه در این باب آمده است؛

1-هنگامی که فردی تصمیم به زیارت آن حضرت می گیرد خداوند گناهانش را مورد بخشایش قرار می دهد و هنگامی که در راه زیارت او گام می سپارد، آن ها را از کارنامه عملش محو می نماید و در مرحله بعد کارهای شایسته اش را چند برابر می سازد و همین گونه در هر مرحله ای به کارهای نیک او افزوده می شود تا وارد بهشت گردد. هنگامی که آهنگ زیارت آن حضرت نموده و غسل کند، پیامبر گرامی ندایش می دهد که: «یا وفد الله! ابشروا بمرافقتی فی الجنه...؛ ای روی آورنده به خدا! و ای میهمان او! بشارتت باد به همراهی من در بهشت، و امیرمومنان(ع) به او ندا می دهد که: انا ضامن لقضاء حوائجکم...؛ من ضامن برآورده شدن خواسته های شما هستم، و آن دو گرامی از چپ و راست همراهیش می کنند تا از زیارت بازگردد. (1)

2- هنگامی که در راه سفر و تهیه زاد و توشه برای زیارت آن حضرت، هزینه نماید، در برابر هر درهم از هزینه اش پاداشی هم چون کوه «احد» بدو ارزانی می دارند و چند برابر آنچه انفاق نموده است جایگزین آن می سازند و همه بلاها را از او برمی گردانند، از این رو در روایتی آمده است که: خداوند برای هر درهم بخشش زائر حسین(ع) در راه خدا، ده هزار درهم پاداش می دهد، و فراتر از همه این پاداش های مادی، خشنودی خدا و دعای خیر پیامبر، علی و امامان نور(ع) است که بدرقه راه اوست.(2)

3- هنگامی که از منزل خود خارج می شود از جهات ششگانه او ششصد فرشته او را همراهی می کنند.(3)

4- به هنگام راهپیمایی به سوی مرقد امام حسین(ع)، به هر چیز و هر نقطه ای گام نهد دعایش می کنند. (4)چون گام هایش را برمی دارد و می نهد، به هر گامی، هزار کار شایسته دارد. اگر بر کشتی نشسته باشد با حرکت کشتی خداوند ندایش می دهد که: آگاه باش که رستگار شدی و بهشت به وجود شما خوشبخت گردید،(5) وهنگامی که بر مرکب سوار شود با حرکت هر دست آن، پاداش هزار کار شایسته خواهد داشت. (6)

5- هنگامی که در راه کوی دوست، خورشید بر او بتابد گناهانش را، بسان آتشی که هیزم را می بلعد و نابود می کند، از بین می برد. (7)

6- هنگامی که از شدت حرارت هوا، عرق می کند و یا رنج و خستگی بر او دست می دهد روایت شده است که: «از عرق او هفتاد هزار فرشته پدید می آید که تا روز برپایی رستاخیز، ستایش خدا می کنند و برای زائر حسین (ع) بخشایش او را می طلبند.»(8)

7- هنگامی که با آب فرات، غسل زیارت می نماید همه گناهانش می ریزد. آنگاه پیامبر ضمن میهمان خدا خواندن او، بشارت بهشت و هم نشینی خود را به او می دهد و امیر مومنان(ع) برآورده شدن خواسته ها و برطرف ساختن گرفتاری دنیا و آخرت او را تضمین می نماید.(9)

8- هنگامی که پس از غسل زیارت، به سوی او حرکت می کند، به هر قدمی که برمی دارد و می نهد، یکصد حج و یکصد عمره پذیرفته شده و یکصد میدان جهاد به همراه پیامبر، بر ضد بدترین دشمنان حق و عدالت، پاداش دریافت می دارد.(10)

9- با نزدیک شدن به کوی دوست، گروه های مختلف فرشتگان، در دسته های ده ها هزار، به استقبال او می شتابند که از جمله آن ها چهار هزار فرشته ای خواهند بود که روز عاشورا برای یاری امام حسین(ع) اعلان آمادگی کردند و او نپذیرفت و آن گاه از جانب خدا دستور یافتند تا پس از شهادتش در آستان او باشند.(11)

10- هنگامی که زائر آن حضرت، مرقد منور ایشان را با معرفت زیارت می کند، آن گرامی بدو نظر می افکند و بر او دعا می کند و از پدر و نیای بزرگش نیز می خواهد، تا او را دعا کنند. آن گاه فرشتگان و از آن پس همه پیامبران او را دعا می کنند و سرانجام فرشتگان با او مصافحه می کنند و بر چهره اش نشانی از نور عرش نقش می بندد که این زائر مرقد فرزند پیامبر و مرقد پیشوای شهیدان است.(12)

11- هنگامی که به سوی خاندانش برمی گردد، گروه هایی از فرشتگان همراهی اش می کنند و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل بدرقه اش می نمایند و دو فرشته نگهبان او از او خداحافظی می کنند و می گویند: «ای دوست خدا! تو مورد بخشایش خدا قرار گرفته ای، به راستی که تو از حزب خدا و پیامبر و امامان نور هستی، به خدای سوگند که نه تو آتش دوزخ را خواهی دید و نه آتش دوزخ تو را و نه به تو طمع خواهد کرد.»(13)
آنگاه ندا می دهند که: گوارا باد بر تو! پاکیزه و رستگار شدی و بهشت نیز به وجود تو مفتخر شد. (14)

12- هنگامی که پس از این زیارت، به مدت یک سال یا دو سال بعد، از دنیا برود فرشتگان در تشییع جنازه او حاضر و برای او طلب بخشایش خدا می کنند. و حسین(ع) به دیدارش می شتابد. روایت است که آن حضرت فرمود: «مَن زارنی فی حیاته، زُرتُهُ بَعد وفاته...؛ هر کسی مرا در زندگی اش زیارت کند، پس از مردنش بازدیدش خواهم کرد.» (15)


13- اگر زائر حسین (ع) در راه زیارت او از دنیا برود، فرشتگان پیکر او را تشییع می کنند و از بهشت برای او حنوط و کفن می آورند و بر روی کفن او می پوشانند. و بر او نماز می گذارند و زیر پایش را با بویی خوش و معطر، فرش می سازند. و زمین را از دو سوی او کنار می زنند تا جای قبر او فراخ و خوش باشد و درهای رحمت آسمان به رویش گشوده می شود و آن گاه آسایش و روزی خوش، تا قیام قیامت بر او نازل می گردد.(16)

14- هنگامی که زائر آن حضرت در راه زیارت او زندانی گردد و یا کتک بخورد، از امام صادق(ع) روایت شده است که: به هر روز زندانی شدن یا کتک خوردن، در روز قیامت پاداش و شادمانی خواهد داشت و اگر پس از زندانی شدن کتک هم بخورد برای هر ضربه ای، حوریه ای خواهد داشت و برای هر دردی هزاران پاداش کار نیک و محو هزاران گناه و دریافت هزاران درجه و هم سخن پیامبر خواهد بود تا از حساب رستاخیز نجات یابد و فرشتگان عرش او را مورد مِهر قرار می دهند و بدو گفته می شود آنچه دوست داری بخواه.

15- و نیز از امام صادق(ع) آمده است که: اگر زائر حسین، در راه زیارت او کشته شود با نخستین قطره خون، همه گناهانش مورد بخشایش قرار می گیرد و سرشت ملکوتی او بسان سرشت پیامبران به گونه ای شستشو داده می شود که از سرشت حیوانی کافران و فاسقان پاک و پاکیزه و خالص می گردد، همین گونه قلب او شستشو داده می شود و هر ناخالصی از آن زدوده و لبریز از ایمان می گردد. و در حالی خدا را ملاقات می کند که از همه ناخالصی ها خالص است و شفاعت خاندان و هزاران نفر از برادران دینی اش بدو ارزانی شده است. فرشتگان به همراه جبرئیل و فرشته مرگ، نماز او را می خوانند و کفن و حنوط او از بهشت هدیه می گردد و آرامگاهش بر او گسترده و نورباران می گردد. دری از درهای بهشت به رویش گشوده می شود و فرشتگان از بهشت بر او هدیه می آورند و پس از هیجده روز، به ملکوت پر می کشد و تا آستانه رستاخیز با دوستان خدا همچنان در آنجا خواهد بود.(17)


پی نوشت ها:
1_(بحارالانوار، ج101: 64)
2_(بحارالانوار، ج101: 147)
3_(بحارالانوار، ج101: 68)
4_(بحارالانوار، ج101: 14- 15) 
5_(بحارالانوار، ج101: 36)
6_(بحارالانوار، ج101: 25)
7_(بحارالانوار، ج101: 14-15)
8_(بحارالانوار، ج101: 357)
9_(بحارالانوار، ج101: 64، 147)
10_(بحارالانوار، ج101: 87)
11_(بحارالانوار، ج44: 286)
12_(بحارالانوار، ج101: 64؛ ج45: 182)
13_(بحارالانوار، ج101: 24)
14_(بحارالانوار، ج101: 36)
15_(بحارالانوار، ج101: 16، 18)
16_(بحارالانوار، ج101: 78)
17_(بحارالانوار، ج101: 78؛ نشریه مکاتب و اندیشه: شماره 14)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۱۶:۲۵


شاید قبل از انتشار این کتاب هیچ‌کس نمی‌دانست که دودمه معروف «مکن ای صبح طلوع» از اوست؛ خباز ساده اما اهل‌دلی که شعرش سال‌ها است بر زبان پیران و میان‌داران هیئت‌ها جاری شده و همه فرزند او را به تقوا می‌شناسند. کربلائی محمود بهجت، پدر آیت‌الله العظمی بهجت، شاعری گمنام بود که به شغل خبازی اشتغال داشت، اما عشق به خاندان عصمت و طهارت(ع) در حد اعلی در جان وی فوران داشته است. کربلائی محمود با اخلاص، پاکی و صداقت خود، در مصیبت سیدالشهداء(ع)، آن‌چنان غرق در ماتم و عزا می‌شد و این داغ را با جان و دل درک می‌‌کرد که گویی عاشورا و وقایع آن برایش تجلی عینی یافته و شرح ماوقع را شخصاً درک کرده است و ناخودآگاه از فرط غم، تصمیم به دگرگون نمودن اوضاع طبیعی زمان می‌گیرد؛ به صبح دستوری می‌دهد تا برنیاید تا این مصیبت دردناک رقم نخورد و در ادامه نیز با همان سبک و سیاق به آفتاب و چرخ، امر می‌کند که تا سر نزند و نجنبد تا حضرت فاطمه زهرا(س)، خونین‌جگر نشود:

«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است/ مکن ای صبح طلوع
عصر فردا بدنش زیر سُم اسبان است/ مکن ای صبح طلوع...»

این بند از اشعار مرحوم کربلائی محمود بهجت، از مدت‌ها قبل به‌عنوان یکی از بهترین اشعار حماسی و عاشورایی در حلقه عزاداران امام حسین(ع)، زینت‌بخش مجالس سینه‌زنی است و به‌عنوان شعر آیینی ماندگار است.

در شعر آیینی نکته قابل تأملی که این شعر را از انواع دیگر شعر جدا می‌کند، موضوعاتی است که در شعر بیان می‌شود، اشعار آیینی متأثر از قرآن، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیه و دیگر متون روایی است. خالق اشعار آیینی اولین کسی است که از موضوع متأثر می‌شود و هرچه این تأثر خالصانه‌تر باشد، شعر نیز تأثیرگذارتر خواهد بود و در قلب و جان مخاطب نفوذ می‌کند.

نگاهی سریع و گذرا به مجموعه «مکن ای صبح طلوع» گنجینه اسرار عمان سامانی را به خاطر می‌آورد. البته شاعر این مجموعه ممکن است با عمان سامانی قابل قیاس نباشد، زیرا زنده‌یاد محمود بهجت از علوم شعر و عروض و قافیه بهره چندانی نداشت، ولی خلوص و صداقت و صمیمیت در اشعار او موج می‌زند.

اشعار کتاب در 17 بخش تدوین یافته است که شامل:«مراثی حضرت فاطمه زهرا(س)»، «مراثی امام حسن(ع)»، «مراثی مسلم»، « مراثی طفلان مسلم»، «مراثی حربن یزید ریاحی»، «وهب»، «ام‌لیلا(س)»، «حضرت علی‌اکبر(ع)»، «حضرت قاسم(ع)»، « حضرت اباالفضل(ع)»، « حضرت سکینه(س)»، «حضرت رقیه خاتون»، «حضرت فاطمه صغری»، «عبدالله‌بن حسن»، «حضرت امام حسین(ع)»، «حضرت زینب کبری(س)»، و «پیوست: مکن ای صبح طلوع» است.

زنده‌یاد کربلایی محمود بهجت در دی ماه 1285 شمسی در فومن چشم به جهان گشود و در روز بیست و هفتم صفر 1325 شمسی و در سن 67سالگی چشم از جهان فرو بست. در یکی از اشعار این کتاب به‌مناسبت اسارت اهل‌بیت‌(ع) و خطبه حضرت زینب این‌گونه آمده است:

«ای آسمان ز دست تو دارم بسی نوا                                                
ریزم سرشک حسرت و هجران ز دیده‌ها

ظلمی چنین ندیده کسی اندر این جهان                                           
کردی تو با سلاله سلطان انبیا

سرهای سروران جهان را جدا زتن                                                   
کردی، زدی به نیزه و بُردی به شهرها

زینب که آفتاب نتابید بر رُخش                                                        
در شرم بود و داشت ازو حرمت وحیا

بردی سر برهنه اسیری به‌سوی شام                                              
زنجیر کین به گردن و با سختی و بلا

آه از دمی که گشت اسیران اهل‌بیت                                              
وارد به کوفه با سر بی‌معجر از جفا

مخلوق کوفه بهر تماشا به دورشان                                                  
گشته جمع طعنه‌زنان لب به ناسزا

بعضی به‌خنده کاین اسرا ماه طلعتند                                              
برخی دگر که خارج دینند و مصطفی

زینب چو دید هلهله و ازدحام خلق                                                   
بی‌اختیار گشت پس انداخت مرتضی

آه از جگر کشید و بگفت ای ستمگران                                               
مائیم نص آیه عصمت و «إنمّا»

آل‌محمدیم(ص) و جگرگوشه بتول                                                 
گشتیم از جفای شما خوار و بی‌نوا...»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۰۸:۳۵


کتاب «ماه به روایت آه» ابوالفضل زرویی نصرآباد یک روایت که نه بلکه چندین روایت درباره حضرت ماه است. روایت‌هایی معتبر و خواندنی از افرادی که حضرت ماه یعنی ماه بنی هاشم را می‌شناختند و می‌توانستند از او روایتی دست اول بدهند. این آدم‌ها ارتباط و نسبتشان با حضرت ماه متفاوت است. یکی خواهر است دیگر همسر و آن دیگری مادر. اما همه این روایت‌ها در این دایره منحصر نیست بلکه یک کوفی، یک بازرگان و حتی کسی که در لشکر عمر سعد بوده‌اند نیز می‌توانند با آه از حضرت ماه  بگویند.
حتی در این کتاب وجود نورانی حضرت امام حسین(ع) نیز درباره ماه بنی هاشم، روایتی دارد که هر چند کوتاه است اما باز آه از دست دادن چنین ماهی را از نهاد هر آدمیزاده‌ای بلند می‌کند تا هم نوا با آفتاب کربلا بگوید: «آه ، آه ، آه... عباسم! آیا در خوابی که امید بیداری‌ات را داشته باشم؟ بر من دشوار است که تو را بر این زمین تفته، غرقه به خون بنگرم...»
 
در روایت‌های زرویی نصر آباد همه از حضرت ماه می‌گویند. روایت‌ها از مسلم بن عقیل شروع می‌شود و به فاطمه کلابیه(ام البنین) می‌رسد و با روایت‌هایی از عبد الله بن ابی محل، کزمان، لبابه، زینب (س)، زید بازرگان، شبث بن ربعی، ام کلثوم، سرجون ادامه پیدا می‌کند و سرانجام  به عبیدالله بن عباس بن علی فرزند حضرت ماه می‌رسد که چیزهای زیادی از پدرش به خاطر ندارد و پدر نازنینش زمان شهادت 4 ماهی او را ندیده بوده است. عبیدالله بن عباس فرزند دردانه حضرت ماه است، هم او که پدر از فراقش بی‌تاب بوده و این فرزند در کودکی یتیم پدری چون حضرت عباس(ع) می‌شود.
 
تصویری کامل از ماه بنی هاشم
 
از اسامی افراد روایت کننده هم مشخص است که هر یک به گونه‌ای و از زاویه‌ای به ماه نگریسته‌اند و نویسنده کتاب تلاش کرده است با کنار هم چیدن این تصاویر، تصویر کامل ماه را به مخاطبش نشان دهد. ماهی که پسر عمویش از دوران کودکی و خاطرات بزرگ شدنشان با هم می‌گوید. مادر از زادنش می‌گوید که همراه است با بوی خوش خاک، عطر سیب سرخ، زمزمه‌ای مهرآمیز و نجوای نرم اذان...
 
همسرش لبابه از عشق به زیباترین، رشدترین، محجوب ترین جوان مدینه، آهوی دست آموز و کبوتر صحن و ساری برادرش حسین(ع) می‌گوید و خواهرش زینب(س) از همه چیز می‌گوید؛ از کودکی‌های عباس (ع)، از شهادت پدر و سپردن حسین(ع) به حضرت ماه و از کربلا و از کربلا...
 
روایت‌های مختلف از حضرت ماه در کتاب ادامه پیدا می‌کند. روایت ام کلثوم از بقیه سوزناک‌تر است و روایت عبیدالله بن عباس که روایت دیگری از زبان عقبه بن سمعان را در دل خود دارد، آشنایی با حضرت ماه را کامل ‌تر می‌کند و آنچه که در کربلا اتفاق افتاد را روشن‌تر...
 
چند لبخند به روی ماه حضرت ماه
 
از سوی دیگر درست است که کتاب «ماه به روایت آه» یک روایت از واقعه حزن انگیزی چون عاشورا و آن چیزهایی است که در کربلا اتفاق افتاده است، اما این کتاب هم طنز رندانه در لابه لای روایت‌ها دارد و هم تصاویر بشکوه و حماسی و هم تصاویری از مهر و محبت و عاطفه بی‌نهایت.
 
زرویی نصر آباد وقتی قلمش را در اختیار روایت کسی چون کزمان گذاشته، روایتش در بیان درونیات این فرد که فکر می‌کند با بردن امان نامه چه کار مهمی می‌کند و چه آدم بزرگی است، گوشه‌هایی به طنز می‌زند یا وقتی که لبابه همسر حضرت عباس (ع) از خواستگاری از او برای ماه بنی هاشم می‌گوید یا از کودکی‌هایش روایت می‌کند که چه تصوری از ام البنین داشته است، باز هم کنایه‌ها و گوشه‌های طنز آمیزی دارد که این روایت را دلچسب‌تر می‌کند و به ذهن و دل مخاطب نزدیک‌تر...
 
اما روایت فوت اولین فرزند حضرت ماه، یا عشق بی‌نهایت کودکان به مرد بلندبالای بنی هاشم و شیر دلاور بیشه هم سرشار است از عطوفت و مهر و زیبایی که یکی از ابعاد شخصیتی برادر بزرگوار امام حسین(ع) را نشان می‌دهد.
 
کتاب«ماه به روایت آه» مجموعه‌ای خواندنی است برای بیشتر دانستن درباره ماه بنی هاشم که در کنار آنها هم عاشورا روایت می‌شود، ‌هم به اسارت رفتن کودکان و زنان، هم شهادت امام حسن(ع) و هم شهادت امام علی(ع) و نقطه مشترک همه این وقایع حضور اسوه ادب و بزرگ منشی در عین حال جنگاوری و دیانت و مهربانی یعنی عباس بن علی(ع) است.
 
انتشارات نیستان چاپ سوم این کتاب را در 189 صفحه با قیمت 10 هزار تومان منتشر کرده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۰۸:۲۱


حاج شیخ محمد مهدى تاج لنگرودى فرمود: یکى از دوستانم حجة الاسلام آقاى امامى ثیلى براى حقیر نقل کرد که در مسجد صاحب‌الزمان واقع در خیان هلال احمر چهار راه عباسى، پاى منبر آقاى حاج میرزاعلى آقاى محدث‌زاده بودم، که بالاى منبر فرمود: یکى از وعّاظ مشهور تهران عصر روز آخر ذى الحجّة از منزل بیرون آمد که شب اول محرّم به منبرهاى دهه‌ی عاشورا که وعده داده برسد، در وسط‌ هاى کوچه پیرزنى آمد و گفت: آقا من از امشب تا ده شب در منزل خودم روضه دارم لطفا تمام شب‌ها را تشریف بیاورید و براى ما روضه بخوانید.

واعظ گفت: من وقت ندارم. پیرزن گفت: هر وقت شب به منزل برگشتید تشریف بیاورید، اگرچه به اندازه‌ی چند دقیقه باشد، واعظ با کمال خونسردى و بى‌میلى جواب مثبت داد که مى‌آیم.

شب اول محرّم که دیر وقت از روضه برگشته بود به همان منزل رفت. پرچم سیاه کوچکى دید که بالاى در آویزان است و روى پرچم سلام بر حسین شهید نوشته، چون در باز بود با گفتن یک یااللّه وارد شده، به درون اطاقى وى را راهنمائى کردند، وقتى وارد شد دید سه یا چهار نفر زن با چادر مشکى نشسته‌اند و چون صندلى نداشت، خشت و آجر را بروى هم گذاشته‌اند تا به عنوان منبر از آن استفاده شود. آقاى واعظ روى منبر نشست و بعد از خطبه چند جمله از فضائل حضرت سید الشهداء(ع) گفت و روضه خواند و زن‌هاى حاضر در مجلس گریه کردند و با جمله صلى اللّه علیک یا اباعبداللّه و دعا کردن به مجلس خاتمه داد و این کار تا چند شب ادامه داشت.

ولى شب پنجم یا ششم از مجالس مهم شهر برگشت و با خود گفت خوب است امشب منزل پیر زن را نادیده انگاشته و نروم. او به منزل خود رفت و شام خورد و به درون بستر رفت که بخوابد. به محض آنکه خوابید حضرت بى بى عالم صدّیقه طاهره فاطمه زهرا(س) را در خواب دید، خدمت حضرتش عرض ادب کرد. ولى بى بى نسبت به واعظ بى‌اعتنا بود، واعظ لرزید و گفت: مگر از من خطائى سرزده که اینگونه به من بى‌مهرید؟ حضرت فرمود: چرا آن پیرزن را منتظر نگهداشتى و نرفتى!؟

واعظ از خواب برخاست و تند تند لباس پوشید و رفت، دید پیرزن دم در ایستاده و نگاه به راه مى‌کند. به محض آنکه آقا را دید گفت چرا اینقدر دیرکردى؟ واعظ که قلبش مى‌طپید و از چشمانش اشک مى‌بارید چیزى نگفت و به درون منزل رفت و از هر شب بهتر روضه خواند و برگشت، فهمید هرجا روضه امام حسین(ع) هست آنجا صاحب عزا بى بى عالم حضرت فاطمه زهرا(س) هم هست.


پی نوشت:
(کتاب معجزات سید الشهداء علیه السلام بعد از شهادت)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۰۸:۱۵