موج وبلاگی آهنگِ بندگی

موج وبلاگی آهنگِ بندگی
موج وبلاگی آهنگِ بندگی
موج وبلاگی آهنگِ بندگی
طبقه بندی موضوعی

۴۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ویبقی الحسین» ثبت شده است











۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۱۱:۱۴


شاید قبل از انتشار این کتاب هیچ‌کس نمی‌دانست که دودمه معروف «مکن ای صبح طلوع» از اوست؛ خباز ساده اما اهل‌دلی که شعرش سال‌ها است بر زبان پیران و میان‌داران هیئت‌ها جاری شده و همه فرزند او را به تقوا می‌شناسند. کربلائی محمود بهجت، پدر آیت‌الله العظمی بهجت، شاعری گمنام بود که به شغل خبازی اشتغال داشت، اما عشق به خاندان عصمت و طهارت(ع) در حد اعلی در جان وی فوران داشته است. کربلائی محمود با اخلاص، پاکی و صداقت خود، در مصیبت سیدالشهداء(ع)، آن‌چنان غرق در ماتم و عزا می‌شد و این داغ را با جان و دل درک می‌‌کرد که گویی عاشورا و وقایع آن برایش تجلی عینی یافته و شرح ماوقع را شخصاً درک کرده است و ناخودآگاه از فرط غم، تصمیم به دگرگون نمودن اوضاع طبیعی زمان می‌گیرد؛ به صبح دستوری می‌دهد تا برنیاید تا این مصیبت دردناک رقم نخورد و در ادامه نیز با همان سبک و سیاق به آفتاب و چرخ، امر می‌کند که تا سر نزند و نجنبد تا حضرت فاطمه زهرا(س)، خونین‌جگر نشود:

«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است/ مکن ای صبح طلوع
عصر فردا بدنش زیر سُم اسبان است/ مکن ای صبح طلوع...»

این بند از اشعار مرحوم کربلائی محمود بهجت، از مدت‌ها قبل به‌عنوان یکی از بهترین اشعار حماسی و عاشورایی در حلقه عزاداران امام حسین(ع)، زینت‌بخش مجالس سینه‌زنی است و به‌عنوان شعر آیینی ماندگار است.

در شعر آیینی نکته قابل تأملی که این شعر را از انواع دیگر شعر جدا می‌کند، موضوعاتی است که در شعر بیان می‌شود، اشعار آیینی متأثر از قرآن، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیه و دیگر متون روایی است. خالق اشعار آیینی اولین کسی است که از موضوع متأثر می‌شود و هرچه این تأثر خالصانه‌تر باشد، شعر نیز تأثیرگذارتر خواهد بود و در قلب و جان مخاطب نفوذ می‌کند.

نگاهی سریع و گذرا به مجموعه «مکن ای صبح طلوع» گنجینه اسرار عمان سامانی را به خاطر می‌آورد. البته شاعر این مجموعه ممکن است با عمان سامانی قابل قیاس نباشد، زیرا زنده‌یاد محمود بهجت از علوم شعر و عروض و قافیه بهره چندانی نداشت، ولی خلوص و صداقت و صمیمیت در اشعار او موج می‌زند.

اشعار کتاب در 17 بخش تدوین یافته است که شامل:«مراثی حضرت فاطمه زهرا(س)»، «مراثی امام حسن(ع)»، «مراثی مسلم»، « مراثی طفلان مسلم»، «مراثی حربن یزید ریاحی»، «وهب»، «ام‌لیلا(س)»، «حضرت علی‌اکبر(ع)»، «حضرت قاسم(ع)»، « حضرت اباالفضل(ع)»، « حضرت سکینه(س)»، «حضرت رقیه خاتون»، «حضرت فاطمه صغری»، «عبدالله‌بن حسن»، «حضرت امام حسین(ع)»، «حضرت زینب کبری(س)»، و «پیوست: مکن ای صبح طلوع» است.

زنده‌یاد کربلایی محمود بهجت در دی ماه 1285 شمسی در فومن چشم به جهان گشود و در روز بیست و هفتم صفر 1325 شمسی و در سن 67سالگی چشم از جهان فرو بست. در یکی از اشعار این کتاب به‌مناسبت اسارت اهل‌بیت‌(ع) و خطبه حضرت زینب این‌گونه آمده است:

«ای آسمان ز دست تو دارم بسی نوا                                                
ریزم سرشک حسرت و هجران ز دیده‌ها

ظلمی چنین ندیده کسی اندر این جهان                                           
کردی تو با سلاله سلطان انبیا

سرهای سروران جهان را جدا زتن                                                   
کردی، زدی به نیزه و بُردی به شهرها

زینب که آفتاب نتابید بر رُخش                                                        
در شرم بود و داشت ازو حرمت وحیا

بردی سر برهنه اسیری به‌سوی شام                                              
زنجیر کین به گردن و با سختی و بلا

آه از دمی که گشت اسیران اهل‌بیت                                              
وارد به کوفه با سر بی‌معجر از جفا

مخلوق کوفه بهر تماشا به دورشان                                                  
گشته جمع طعنه‌زنان لب به ناسزا

بعضی به‌خنده کاین اسرا ماه طلعتند                                              
برخی دگر که خارج دینند و مصطفی

زینب چو دید هلهله و ازدحام خلق                                                   
بی‌اختیار گشت پس انداخت مرتضی

آه از جگر کشید و بگفت ای ستمگران                                               
مائیم نص آیه عصمت و «إنمّا»

آل‌محمدیم(ص) و جگرگوشه بتول                                                 
گشتیم از جفای شما خوار و بی‌نوا...»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۰۸:۳۵


حجت‌الاسلام والمسلمین میرباقری گفت: روایات متعددی درباره اشک ریختن در نیمه شب از خوف خدا وجود دارد که حسنات زیادی درباره آن بیان شده است، ولی بر اساس روایات معصومین(ع) آثار و حسنات بیشتری برای گریه بر امام حسین(ع) بیان شده است.

وی با بیان این که آثار و برکات گریه بر سیدالشهدا(ع) در دنیا، برزخ و قیامت وجود دارد، ادامه داد: شیطان تمام تلاش خود را برای آلوده کردن انسان‌ها به رذایل اخلاقی به کار می‌برد تا با خروج از چتر ولایت پیامبر(ص) و اهل‌بیت(ع)، تمام وجود او ظلمانی می‌شود.

حجت‌الاسلام والمسلمین میرباقری با بیان این که ولایت‌مداری اهل‌بیت(ع) از طریق انسان‌ها گسترش می‌یابد، افزود: زمانی که انسان ولایت خدا، پیامبر(ع) و اهل‌بیت(ع) را بپذیرد، زبان و عمل او نشر دهنده معارف الهی است.

این محقق و پژوهشگر حوزوی، تولی و تبری را ابزاری برای قرار داشتن در جنود الهی دانسته و گفت:‌ همان طور که شیطان ظلمات را به قلب انسان نفوذ می‌دهد، معصومین(ع) نیز نور را به دل انسان تابانده و او را از ظلمت نجات می‌دهند.

رئیس فرهنگستان علوم اسلامی با بیان این که شیطان برای به تاریکی کشاندن انسان، تلاش می‌کند تا ارتباط او را  با منبع نور الهی قطع کند، ابراز اشت: اگر انسان به نبی مکرم اسلام(ص) و ائمه معصوم(ع) وصل شود، گرفتار ظلمت و قصاوت قلب نمی گردد.

وی در پایان، حب نبی اکرم(ص) و اهل‌بیت(ع) را ریشه خوبی‌ها دانسته و یادآور شد: علت این که گریه بر سید‌الشهدا(ع) قلب را زنده می‌کند،‌ این است که چنین گریه‌ای انسان را به ولایت نبی اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) می‌رساند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۰۸:۲۶


تیر آمد و از لانه ی بی آب پرش داد
یک فاصله در بین گلوگاه و سرش داد

بغض همه آوار شد آن وقت که کودک
یک دسته گل سرخ به دست پدرش داد

می خواست که از بین گلویش بکشد تیر
آن قفل سه شعبه چقدر دردسرش داد

خندید و خجالت زده تر شد پدر از او
خندید و غم  تازه تری بر جگرش داد

یک آیه ی کوچک به لب عرش رسیده است
یک کفتر کوچک که خدا بال و پرش داد
 
علیرضا لک
 
کمان باز شد / فراتر ز حد توان باز شد
چنان‌ که حسین / پس از ضربه تیر جانباز شد

ببین روضه را / گلو تیر خورد و دهان باز شد
به خون علی / سر بغض هفت آسمان باز شد

نه حق می‌دهم / اگر روضه روضه‌خوان باز شد
که در وقت دفن / سر از شانه با یک تکان باز شد
 
مهدی رحیمی

فراز منبر دستت کلیم خواهم شد
زبان بگیر که من هم دو نیم خواهم شد

به گیسوان رقیه قسم که پشت سرت
نماز خوان اذان نسیم خواهم شد

به نصّ آیه ی ایاک نعبد تو قسم
به امتداد سنان مستقیم خواهم شد

مرا ز شیر گرفتند و زود فهمیدند
که از لبت چو برادر سهیم خواهم شد

فراز کرب و بلا خوب تر نشانم ده
چرا که تا به قیامت کریم خواهم شد

رهت به طشت، چو افتاد یاد ما هم باش
اگر چه پیش سر تو مقیم خواهم شد

نوشته اند که قبرم به روی سینه ی توست
نوشته اند به سینا کلیم خواهم شد

اگر چه ناز ندارم پس از وفات ولی
مرا ببوس که من هم یتیم خواهم شد
 
محمد سهرابی


دو قدم سمت خیام و دو قدم بر می گشت
پدری که نگران سمت حرم بر می گشت

پسرش را به روی دست تماشا می کرد
چاره سازِ همه در سینه خدایا می کرد

قدح چشم ترش پشت سرش جاری بود
کاشکی دور و برش یاور و غمخواری بود

مادری را دم خیمه نگران می بیند
حرم فاطمه را موی کنان می بیند

به لب کودک او خنده شکوفا زده بود
پدر انگار که از معرکه، دریازده بود

بینِ راه از گلوی سرخ علی تیر کشید
ولی انگار از این حنجره شمشیر کشید

مانده بود اینکه به مادر چه جوابی بدهد
پسرش را ز حرم برد که آبی بدهد

همه جا تیره شد و واله و حیران شده بود
شرفِ عرش خدا پاره گریبان شده بود

دو قدم سمت خیام و دو قدم بر می گشت
پدری که نگران سمت حرم بر می گشت

بارها روی زمین خورد ولی پا می شد
کمرش داشت از این داغ علی تا می شد

عاقبت نعشِ علی را به دل خاک نهاد
چشم یک هرزه به دفن علی اصغر افتاد

بعد از آنی که تمام شهدا را بردند
به روی نیزه امام الشهدا را بردند

بعد از آنی که همه اهل حرم غارت شد
گاهوارِ علی و، مشک و علم غارت شد

بعد از آنی که تن شاه، به گودال افتاد
خواهرش بر بدن زخمی و پامال افتاد

هرزه ای آمد و در پشت حرم غوغا شد
به سرِ غارت قنداقِ علی دعوا شد

آن طرف مادر او بر سر و سینه می زد
کمر عمه سادات خلاصه تا شد

بدنش را ز دل خاک برون آوردند
مثل یک مرد، علی بر سرِ نی بر پا شد

ولی ای وای سرش را روی نیزه بستند
جگری تیر کشید و کمری بشکستند

باد می آمد و از نیزه سرش....واویلا
نوحه اهل حرم پشت سرش یازهرا
 
رضا باقریان


زبان حال رباب

طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب
لالا گلم ، عزیز دلم ، اصغرم بخواب
 
شرمنده ام که شیر ندارم ...به سینه ام
ناخن مکش تو خاک مکن بر سرم بخواب

آرام که نمی شوی ای میوه ی دلم
خیمه به خیمه هرچه تو را می برم ، بخواب

نزدیک به سه روز و سه شب می شود علی
پلکم به هم نیامده مادر ، برم بخواب

لالا گلم ، ببین که شبیه تو تشنه ام
آتش مزن به جان من ای مادرم ، بخواب

من خواب دیده ام که سرت روی نیزه بود
خواب و خیال بود نشد باورم ، بخواب
رضا رسول زاده

آبرو

سه شعبه ای که میان بگو مگو انداخت
دوباره ولوله در لشگر عدو انداخت

همان که خیره به دست حسین شد... آری
چرا نگاه به باریکیِ گلو انداخت؟

نشست و... تیر میان کمان گرفت و کشید
نشست تیر و سرش را ز رو به رو انداخت

امید بود که رحمی کند ولی افسوس
میان این همه امید و آرزو انداخت

تو را حسین چه ناباورانه می نگرد
که بود غنچۀ او را زِ رنگ و رو انداخت؟

تو تشنه بودی و این خشکی لبت همه را
به یاد علقمه و قصه ی عمو انداخت

تو آبروی فراتی که گفته بابایت
برای آب به این قوم پست رو انداخت؟

حسین خون گلو را به آسمان پاشید
سپس عبای خودش را به روی او انداخت

به پشت خیمه  همین دفن کردنش بس بود
 به نیش نیزه یکی را به جستجو انداخت

خدا به گریه کنان تو آبرو بخشید
و آب بود که خود را از آبرو انداخت
هادی ملک پور
 

شش ماهه ترین تشنه به دست پدر آمد
 با لب زدنش گریه هر سنگ در آمد

در فاصله کوچک یک بوسه به سرعت
 بی تاب شد و حوصله تیر سر آمد

این عرض گلو لازمه اش تیر سه شعبه است؟
 یا آهن سرد است؟ چرا شعله ور آمد؟

می خواست که کم تر بشود زحمت شمشیر
 با این همه شدت به گلویش اگر آمد

در رگ رگ حلقوم چه سرسخت گره خورد
 بابا چه کشیده است که تا تیر در آمد

مادر شوی و منتظر آن وقت ببینی
 قنداقۀ خونین شده ای از پسر آمد!
علیرضا لک

   سر وقت

       وقتش رسیده است که پر در بیاوری
      از راز خنده‌ی همه سر در بیاوری
      
       وقتش رسیده است که با روضه‌های خشک
      اشکی ز چشم چند نفر در بیاوری
      
       وقتش رسیده است که موسی شوی و باز
      از نیل تا فرات جگر در بیاوری
      
       خود را به روی تیغ کشاندی که جنگلی
      از زیر دست‌های تبر دربیاوری
      
       تو یک تنه حریف همه می‌شوی و بس
      از این قماط، دستی اگر دربیاوری
      
       تو از نوادگان مسیحی بعید نیست
      از خاک، مشک تازه و تر دربیاوری
      
       در این کویر خار گل انداخت گونه‌ات
      گفتی کمی ادای پدر دربیاوری!
       
       لب می‌زنی به هم که بخوانی ترانه‌ای
      اشکی به این بهانه مگر در بیاوری
هادی جانفدا
 
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد

پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟

با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره
چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد

خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت
حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟

خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی
بگذارید به سن علی اکبر برسد

دفن شد تا بدنش نعل نبیند اما
دست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد

شعله ور میشود این داغ دوباره وقتی
شیر در سینه بی کودک مادر برسد

.... زیر خورشید نشسته ، به خودش میگوید
تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد

علی رضا لک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۰۸:۲۳


کتاب «ماه به روایت آه» ابوالفضل زرویی نصرآباد یک روایت که نه بلکه چندین روایت درباره حضرت ماه است. روایت‌هایی معتبر و خواندنی از افرادی که حضرت ماه یعنی ماه بنی هاشم را می‌شناختند و می‌توانستند از او روایتی دست اول بدهند. این آدم‌ها ارتباط و نسبتشان با حضرت ماه متفاوت است. یکی خواهر است دیگر همسر و آن دیگری مادر. اما همه این روایت‌ها در این دایره منحصر نیست بلکه یک کوفی، یک بازرگان و حتی کسی که در لشکر عمر سعد بوده‌اند نیز می‌توانند با آه از حضرت ماه  بگویند.
حتی در این کتاب وجود نورانی حضرت امام حسین(ع) نیز درباره ماه بنی هاشم، روایتی دارد که هر چند کوتاه است اما باز آه از دست دادن چنین ماهی را از نهاد هر آدمیزاده‌ای بلند می‌کند تا هم نوا با آفتاب کربلا بگوید: «آه ، آه ، آه... عباسم! آیا در خوابی که امید بیداری‌ات را داشته باشم؟ بر من دشوار است که تو را بر این زمین تفته، غرقه به خون بنگرم...»
 
در روایت‌های زرویی نصر آباد همه از حضرت ماه می‌گویند. روایت‌ها از مسلم بن عقیل شروع می‌شود و به فاطمه کلابیه(ام البنین) می‌رسد و با روایت‌هایی از عبد الله بن ابی محل، کزمان، لبابه، زینب (س)، زید بازرگان، شبث بن ربعی، ام کلثوم، سرجون ادامه پیدا می‌کند و سرانجام  به عبیدالله بن عباس بن علی فرزند حضرت ماه می‌رسد که چیزهای زیادی از پدرش به خاطر ندارد و پدر نازنینش زمان شهادت 4 ماهی او را ندیده بوده است. عبیدالله بن عباس فرزند دردانه حضرت ماه است، هم او که پدر از فراقش بی‌تاب بوده و این فرزند در کودکی یتیم پدری چون حضرت عباس(ع) می‌شود.
 
تصویری کامل از ماه بنی هاشم
 
از اسامی افراد روایت کننده هم مشخص است که هر یک به گونه‌ای و از زاویه‌ای به ماه نگریسته‌اند و نویسنده کتاب تلاش کرده است با کنار هم چیدن این تصاویر، تصویر کامل ماه را به مخاطبش نشان دهد. ماهی که پسر عمویش از دوران کودکی و خاطرات بزرگ شدنشان با هم می‌گوید. مادر از زادنش می‌گوید که همراه است با بوی خوش خاک، عطر سیب سرخ، زمزمه‌ای مهرآمیز و نجوای نرم اذان...
 
همسرش لبابه از عشق به زیباترین، رشدترین، محجوب ترین جوان مدینه، آهوی دست آموز و کبوتر صحن و ساری برادرش حسین(ع) می‌گوید و خواهرش زینب(س) از همه چیز می‌گوید؛ از کودکی‌های عباس (ع)، از شهادت پدر و سپردن حسین(ع) به حضرت ماه و از کربلا و از کربلا...
 
روایت‌های مختلف از حضرت ماه در کتاب ادامه پیدا می‌کند. روایت ام کلثوم از بقیه سوزناک‌تر است و روایت عبیدالله بن عباس که روایت دیگری از زبان عقبه بن سمعان را در دل خود دارد، آشنایی با حضرت ماه را کامل ‌تر می‌کند و آنچه که در کربلا اتفاق افتاد را روشن‌تر...
 
چند لبخند به روی ماه حضرت ماه
 
از سوی دیگر درست است که کتاب «ماه به روایت آه» یک روایت از واقعه حزن انگیزی چون عاشورا و آن چیزهایی است که در کربلا اتفاق افتاده است، اما این کتاب هم طنز رندانه در لابه لای روایت‌ها دارد و هم تصاویر بشکوه و حماسی و هم تصاویری از مهر و محبت و عاطفه بی‌نهایت.
 
زرویی نصر آباد وقتی قلمش را در اختیار روایت کسی چون کزمان گذاشته، روایتش در بیان درونیات این فرد که فکر می‌کند با بردن امان نامه چه کار مهمی می‌کند و چه آدم بزرگی است، گوشه‌هایی به طنز می‌زند یا وقتی که لبابه همسر حضرت عباس (ع) از خواستگاری از او برای ماه بنی هاشم می‌گوید یا از کودکی‌هایش روایت می‌کند که چه تصوری از ام البنین داشته است، باز هم کنایه‌ها و گوشه‌های طنز آمیزی دارد که این روایت را دلچسب‌تر می‌کند و به ذهن و دل مخاطب نزدیک‌تر...
 
اما روایت فوت اولین فرزند حضرت ماه، یا عشق بی‌نهایت کودکان به مرد بلندبالای بنی هاشم و شیر دلاور بیشه هم سرشار است از عطوفت و مهر و زیبایی که یکی از ابعاد شخصیتی برادر بزرگوار امام حسین(ع) را نشان می‌دهد.
 
کتاب«ماه به روایت آه» مجموعه‌ای خواندنی است برای بیشتر دانستن درباره ماه بنی هاشم که در کنار آنها هم عاشورا روایت می‌شود، ‌هم به اسارت رفتن کودکان و زنان، هم شهادت امام حسن(ع) و هم شهادت امام علی(ع) و نقطه مشترک همه این وقایع حضور اسوه ادب و بزرگ منشی در عین حال جنگاوری و دیانت و مهربانی یعنی عباس بن علی(ع) است.
 
انتشارات نیستان چاپ سوم این کتاب را در 189 صفحه با قیمت 10 هزار تومان منتشر کرده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۰۸:۲۱


حاج شیخ محمد مهدى تاج لنگرودى فرمود: یکى از دوستانم حجة الاسلام آقاى امامى ثیلى براى حقیر نقل کرد که در مسجد صاحب‌الزمان واقع در خیان هلال احمر چهار راه عباسى، پاى منبر آقاى حاج میرزاعلى آقاى محدث‌زاده بودم، که بالاى منبر فرمود: یکى از وعّاظ مشهور تهران عصر روز آخر ذى الحجّة از منزل بیرون آمد که شب اول محرّم به منبرهاى دهه‌ی عاشورا که وعده داده برسد، در وسط‌ هاى کوچه پیرزنى آمد و گفت: آقا من از امشب تا ده شب در منزل خودم روضه دارم لطفا تمام شب‌ها را تشریف بیاورید و براى ما روضه بخوانید.

واعظ گفت: من وقت ندارم. پیرزن گفت: هر وقت شب به منزل برگشتید تشریف بیاورید، اگرچه به اندازه‌ی چند دقیقه باشد، واعظ با کمال خونسردى و بى‌میلى جواب مثبت داد که مى‌آیم.

شب اول محرّم که دیر وقت از روضه برگشته بود به همان منزل رفت. پرچم سیاه کوچکى دید که بالاى در آویزان است و روى پرچم سلام بر حسین شهید نوشته، چون در باز بود با گفتن یک یااللّه وارد شده، به درون اطاقى وى را راهنمائى کردند، وقتى وارد شد دید سه یا چهار نفر زن با چادر مشکى نشسته‌اند و چون صندلى نداشت، خشت و آجر را بروى هم گذاشته‌اند تا به عنوان منبر از آن استفاده شود. آقاى واعظ روى منبر نشست و بعد از خطبه چند جمله از فضائل حضرت سید الشهداء(ع) گفت و روضه خواند و زن‌هاى حاضر در مجلس گریه کردند و با جمله صلى اللّه علیک یا اباعبداللّه و دعا کردن به مجلس خاتمه داد و این کار تا چند شب ادامه داشت.

ولى شب پنجم یا ششم از مجالس مهم شهر برگشت و با خود گفت خوب است امشب منزل پیر زن را نادیده انگاشته و نروم. او به منزل خود رفت و شام خورد و به درون بستر رفت که بخوابد. به محض آنکه خوابید حضرت بى بى عالم صدّیقه طاهره فاطمه زهرا(س) را در خواب دید، خدمت حضرتش عرض ادب کرد. ولى بى بى نسبت به واعظ بى‌اعتنا بود، واعظ لرزید و گفت: مگر از من خطائى سرزده که اینگونه به من بى‌مهرید؟ حضرت فرمود: چرا آن پیرزن را منتظر نگهداشتى و نرفتى!؟

واعظ از خواب برخاست و تند تند لباس پوشید و رفت، دید پیرزن دم در ایستاده و نگاه به راه مى‌کند. به محض آنکه آقا را دید گفت چرا اینقدر دیرکردى؟ واعظ که قلبش مى‌طپید و از چشمانش اشک مى‌بارید چیزى نگفت و به درون منزل رفت و از هر شب بهتر روضه خواند و برگشت، فهمید هرجا روضه امام حسین(ع) هست آنجا صاحب عزا بى بى عالم حضرت فاطمه زهرا(س) هم هست.


پی نوشت:
(کتاب معجزات سید الشهداء علیه السلام بعد از شهادت)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۰۸:۱۵

یکی از سؤالات درباره نهضت حسینی این است که چرا امام حسین(ع) خانواده‌اش را به همراه خود به کربلا برد؟

پاسخ:

فلسفه همراه بردن اهل بیت (ع) توسط امام حسین(ع) این بود که قیام حضرت بدون آنها کامل نمی‌‌شد.

امام حسین(ع) با تدبیر و حسابگری دقیق زنان و فرزندان را همراه خود به کربلا برد تا راوی رنج‌‌ها و گزارشگر صحنه‌‌های عاشورا و پیام رسان خون شهیدان باشند و سلطه یزیدی نتواند بر آن جنایت عظیم پرده بکشد یا قضایا را به گونه‌‌ای دیگر وانمود کند.

از این رو وقتی ابن عباس به حضرت گفت: چرا زنان و کودکان را به عراق می‌‌بری پاسخ داد: «انّ الله قد شاءِ اَنْ یراهُنَّ سبایا...» خدا خواسته که آنان را اسیر ببیند، این اشاره به همان برنامه حساب ‌شده دارد.

به گفته مرحوم کاشف الغطاء اگر حسین(ع) و فرزندان او کشته می‌‌شدند ولی آن سخنرانی‌ها و افشاگری‌‌های اهل ‌بیت در آن موقعیت‌‌های حساس نبود، آن آثار و اهدافی که امام حسین(ع) در واژگون ساختن حکومت یزیدی داشت محقق نمی‌‌شد.

اسارت اهل ‌بیت با آن وضع رقت ‌بار عواطف مردم را به نفع جبهه حق و به زیان حکومت یزید برانگیخت و سخنان حضرت زینب و امام سجاد(ع) در طول اسارت لذت پیروزی را در ذائقه یزید و ابن‌ زیاد چون زهر، تلخ ساخت و جلوی تحریف تاریخ را گرفت.

حضرت می‌‌دانست که اصحابش توسط سپاه یزید به شهادت می‌‌رسند و هیچ ‌کس از افراد بشر به این فاجعه و هدف آن آگاه نمی‌‌شوند. پس احتیاج به مروجینی دارد که ندای حق و حقیقت را به گوش انسان‌‌های عاقل برسانند و آن مروجین اهل ‌بیت و زن‌‌ها و بچه‌‌های او بودند که مکمل قیام خونین کربلا بودند.

یکی از هدف‌های تبلیغاتی حضرت این بود که اهل ‌بیت و کودکان خود را همراه خود ببرد و به این وسیله در واقع دشمن را ناآگاهانه استخدام کرد که حامل یک عده مبلغ برای امام حسین(ع) و برای اسلام حسینی علیه یزید باشد و این یکی از مهم‌‌ترین عناصر تبلیغی امام حسین(ع) بود.(1)

هدف امام حسین این نبود که خود و یاران و فرزندان خویش را به کشتن دهد بلکه نظر وی قیام برای توجّه دادن مردم به فساد بنی‌‌امیه بود، و این‌‌ که حکومت آنها حکومت اسلامی نیست و آنها در صدد محو و نابودی اسلام به خصوص اسم پیامبر هستند.

بنابراین ایشان کاملا عالمانه اقدام به این کار نمود و به مردم دنیا ثابت کرد که اینها حاضر نیستند احدی از بنی‌‌‌هاشم زنده بماند حتی طفل شیرخوار را هم هدف تیر خواهند کرد، و با اهل ‌بیت پیغمبر نوعی رفتار می‌‌کنند که با امرای مشرکین هم آن‌ طور سخت رفتار نکرده‌‌اند، و نظرشان جز نابودی اسلام و آثار نبوت و ریاست و حکومت چیزی دیگری نیست.(2)

پس با توجه به مطالب فوق این‌‌طور نتیجه می‌‌گیریم که فلسفه همراه بردن اهل بیت را باید در عوامل مختلف جستجو کرد:

1. پیام‌رسانی:

افشاگری‌‌های زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه، پاسداری از خون شهدا بود سخنان بانوان هم به صورت خطبه و هم گفتگوهای پراکنده به تناسب زمان و و مکان جلوه گر شد.

2. نمایان شدن نقش زنان و مادران:

در بسیاری از جنگ‌‌ها حضور تشویق‌‌آمیز زنان در جبهه به رزمندگان روحیه می‌‌بخشد در کربلا نیز مادران و همسران بعضی از شهدا این نقش را داشتند. و به تمام مادران تاریخ این درس را داده‌اند که درهنگام خطر برای دین چگونه می‌توان از آن دفاع کرد.

3. پرستاری:

رسیدگی به بیماران و مداوای مجروحان از اهداف دیگر بود مانند نقش حضرت زینب(س) در پرستاری از امام سجاد(ع) که در آن زمان حساس حمایت او از امام سجاد(ع) استمرار سلسله امامت را در پی داشت.

4. عمق بخشیدن به بعد عاطفی:

گریه‌‌ها و شیون‌‌ها، عزاداری بر شهداء تحریک عواطف مردم نسبت به ماجرای کربلا را عمق بخشیده و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت و از این رهگذر ماندگارتر شد.

5. ماموریت ویژه اهل بیت:

از همه مهمتر ماموریت ویژه اهل بیت امام و مادران در این نهضت که امام از این ماموریت آگاه بود و به همین روی آنان را به همراه برد.(3)



پی نوشت ها:

1. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، چاپ صدرا، ج 3، ص 340.

2. بررسی تاریخ عاشورا، ص 31، (مقدمه).

3. مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۰۸:۱۳


در آستانه عاشورای حسینی، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR گزیده‌ای از فتاوای آیت‌الله العظمی خامنه‌ای درباره عزاداری سید و سالار شهیدان را منتشر میکند. متن این استفتائات به شرح زیر است.

۱- صدمه وارد کردن به بدن در حد کوبیدن سر به دیوار، چنگ زدن به صورت، به صورت زدن، سینه زنی تا حدی که سینه‌ها ولو جزئی آسیب ببیند و یا این که از بدن خون جاری شود چه حکمی دارد؟
ج: عزاداری به شیوه مرسوم و سنتی از اعظم قربات الی الله تعالی و موجب اجر و ثواب است لکن باید از هرگونه کاری که موجب وهن مذهب باشد پرهیز شود همچنین هر عملی که ضرر قابل توجهی برای انسان داشته باشد، حرام است.

۲- راه‌اندازی دسته‌‌های عزاداری در ساعات پایانی شب در خیابان‌ها و محله‌ها چه حکمی دارد؟
ج: به راه انداختن دسته‌های عزاداری برای سیدالشهدا و اصحاب ایشان علیهم‌السلام و شرکت در امثال این مراسم امر بسیار پسندیده و مطلوبی است و از بزرگترین اعمالی است که انسان را به خداوند نزدیک می‌کند، ولی باید از هر عملی که باعث اذیت دیگران می‌شود و یا فی نفسه از نظر شرعی حرام است، پرهیز گردد.

۳- حکم پخش صدای مراسم سینه‌زنی و نوحه‌خوانی و یا نوار آن از طریق بلندگوهای مساجد و حسینیه‌ها در شهرها و محله‌ها چیست؟
ج: واجب است برگزارکنندگان مراسم و عزاداران تا حد امکان از اذیت و ایجاد مزاحمت برای همسایگان بپرهیزند هر چند با کم کردن صدای بلندگو و تغییر جهت ان به طرف داخل باشد.

۴- آیا جایز است که سخنرانها و مداحان از عزاداران و مردم حاضر در مراسم عزاداری مطالبه کنند که مردم بلند و با صدا گریه کنند و یا هنگام دعا دستشان را بالا بیاورند. آیا بلندی و کوتاهی صدا تفاوتی در کیفیت ثواب عزاداری ایجاد می‌کند؟
ج: فی نفسه منعی ندارد.

۵- استفاده از ادوات موسیقی(محلی یا غیر آن) نظیر طبل، سنج، دمام و ...برای عزاداری اباعبدالله(ع) در هیات‌هاچه حکمی دارد؟
ج: استفاده از آلات موسیقی،مناسب با عزاداری سالار شهیدان علیه‌السلام نیست و شایسته است، مراسم عزاداری، به همان صورت متعارفی که از قدیم متداول بوده، برگزار شود.البته، استفاده از طبل و سنج به نحو متعارف، اشکال ندارد.

۶- استفاده از مال مجهول المالک و یا مخلوط قطعی به حرام در هیات عزاداری جایز است؟
ج: جایز نیست.

۷- آیا می‌توان از باقی‌مانده پولی که از محرم سال گذشته برای هزینه ایام عزاداری بصورت عمومی از مردم گرفته شده است، در محرم امسال هزینه کرد؟
ج: مانعی ندارد

۸- حمل علم و کتل و پرچم‌های بزرگ چه وجهی دارند؟ بعضی علم‌ها به قدری بزرگ است که باید چندین نفر زیر آن قرار بگیرند. ضمن این که در برخی نواحی اعتقاداتی درباره این وسایل وجود دارد که موجب  وهن اسلام و علی‌الخصوص شیعه می‌شود. آیا انجام این کارها جایز است؟
ج: استفاده از علم در عزاداری سید‌الشهدا علیه‌السلام فی نفسه اشکال ندارد ولی نباید جزء دین شمرده شود لکن حمل پرچم و کتل اشکال ندارد.

۹- عزاداری اعم از سینه‌زنی، جلسات روضه‌خوانی و راه‌اندازی دستجات برای عزاداری غیر از سیدالشهداء چه حکمی دارد؟
ج: فی نفسه منعی ندارد.

۱۰- حکم تصویربرداری و نورپردازی در هیات‌های مذهبی به نحوی که یادآور کنسرت‌های موسیقی غربی باشد چیست؟
ج: باید از انجام هر کاری که با شأن و جایگاه مجالس عزاداری اهل بیت علیهم‌السلام منافات دارد پرهیز شود.

۱۱- حکم برگزاری مراسم عقد و عروسی در ایام محرم و صفر و دیگر ایام عزاداری ائمه معصومین چه حکمی دارد؟
ج: مجرد انجام عقد در ایام عزاداری فی نفسه منعی ندارد ولی برگزاری مجالس جشن و انجام کارهایی که موجب هتک و بی‌حرمتی گردد، در خصوص ایام عزا جایز نبوده و حرام است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۱۵:۵۸
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۰۹:۵۵




دو تا نهال دو تا سرو ایستاده شدند

دو خوشه ی نرسیده دو جام باده شدند

مقام زینب کبری ببین که این دو پسر

فقط به خاطر مادر امامزاده شدند

تمام آبروی باغبان همین دو گلند

که در حفاظت از باغ استفاده شدند

به داست دایی اگر چه سوار اسب شدند

به دست نیزه و شمشیرها پیاده شدند

کنار اکبر و قاسم میان دارالحرب

دو طفل باعث تکمیل خانواده شدند

پیام غربت زینب شدند آن روزی

که سربریده نه چون نامه سرگشاده شدند

اگر چه سوم شعبان نشد محرم شد

به وقتش این دو به ارباب هدیه داده شدند

حلال زاده به دائیش می رود آخر

غریب وار اسیر حرام زاده شدند

شاعر: سعید پاشازاده


بریز در دل من


بریز در دل من هر چه داری از غربت

کجاست مأمن غم های کاریت؟... این جا !

تمام عمر غمت را کشیده‌ام بر دوش

چرا کنون نکنم غم گساریت این جا

خدا کند که بمیرم، امامِ بی‌یارم

اگر دمی نگرم بیقراریت این جا

ز پیش نعش علی سر بلند برگشتی

چقدر دیدنی است پایداریت این جا

چه زود پیر شدی بعد اکبر لیلا

فدای هیمنهٔ بردباریت این جا

مگیر ای پسر فاطمه امید را از من

دلم خوش است برادر به یاریت این جا

دو نوجوان مرا هم قبول کن جانا

شوند کشتهٔ چشم بهاریت این جا

بزرگ کردمشان پای سفرۀ عشقت

فقط به خاطر خدمتگزاریت این جا

اجازه ده که شوم همره نهالانم

شریک معرکهٔ لاله‌ کاریت این جا

نمی‌شود مگر از آن لب پر از مهرت

مرا منه به غم شرمساریت این جا

مجتبی روشن روان 



نوبتی هم که بود نوبت ما شد آقا

گرچه از داغ جوان تا شده ای ما هستیم

و که گفته است که تنها شده ای ما هستیم

تو چرا بار دگر پا شده ای ما هستیم

ما نمردیم مهیا شده ای ما هستیم

 

رخصت دیدن تو فرصت ما شد اما

نوبتی هم که بود نوبت ما شد آقا

 

به درخیمه ما نیز هرازگاه بیا

با دل ماسه نفرراه بیا راه بیا

چشمهامان پر حرف است که کوتاه بیا

تو بیا با قدمت گرچه با اکراه بیا

 

تا ببینی که به تیغ و زره آراسته اند

تند بادند که در معرکه برخاستند

 

باز میدان ز تو جنبش طوفان با من

تخت از آن توو پیش تو جولان با من

شاه پیمانه ز تو عهد به پیمان با من

ذره ای غم به دلت راه مده جان با من

 

آمدم گرم کنم گوشه بازارت را

تا نگاهی بکنی این سر بدهکارت را

 

به کفم خیرعمل خیرعمل آوردم

دو شکر قند دو شهد و دو عسل آوردم

من از این دشت شقایق دوبغل آوردم

دو سلحشور ز صفین و جمل آوردم

 

تیغ دارند و پی تو به صلایی رفتند

شیرهایم به پدر نه که به دایی رفتند

 

دست رد گر بزنی دست ز دامان نکشم

دست از این خیمه رسد از سر پیمان نکشم

بعد از این شانه به گیسوی پریشان نکشم

تیغ می گیرم و پا از دل میدان نکشم

 

به تو سوگند که یک دشت به هم می ریزم

چشم تا کار کند تیغ و علم می ریزم

 

دختر مادرم و جان پس در خواهم داد

او پسر داده و من هم دو پسر خواهم داد

جگرش سوخت اگر من دو جگرخواهم داد

میخ اگر خوردبه تن تن به تبر خواهم داد

 

چادرش را به کمر بست اگر می بندم

دلِ تو مادریُ روضه ی او سوگندم

 

قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می زد

تازه میکرد نفس را و مجدد می زد

وای از دست مغیره چقدر بد می زد

جای هر کس که در آن روز نمی زد می زد

 

مادرم ناله بجز آه علی جان نکشید

دست او خرد شد و دست زدامان نکشید

 

وای اگر خواهر تو حیدر کرار شود

حرمم صاحب یک نه دو علمدار شود

لشگری پا و سر و دست تلنبار شود

بچه شیر خودش شیر جگردارشود

 

در دلم خون تو با صبرحسن می جوشد

خون زهراست که در رگ رگ من می جوشد

 

وقت اوج دو کبوتر دوبرادر شده بود

نیزه و تیر تبرهادوبرابرشده بود

خیمه ای سد دوچشم تر مادر شده بود

ضربه هاشان چه مکرر چه مکرر شده بود

 

روی پیشانی زینب دوسه تاچین افتاد

تا که از نیزه سر این دو به پایین افتاد

شاعر: حسن لطفی



 

اگر خواهرت اذن میدان ندارد

نمی خواهیش پای تو جان سپارد

در این جا که وا غربتایت بلند است

دو گلدسته دارد برایت ببارد

غم بی کسی تو ای مرد تنها

در این جا گلوی مرا می فشارد

الهی نبینم در این جا غریبی

الهی نبینم که چشمت ببارد

دو گلدسته می آورم تا نگویند

مگر این بلا پیشه خواهر ندارد

ببین سرمه بر دیده هاشان کشیدم

ببینم که دائی‌شان می گذارد

به رویم میاور که وسعم همین بود

مگر خواهرت – زینب – دل ندارد؟!

علی اکبر لطیفیان



ستارگان

غم جدایی تو کرده قصد جان مرا
غمی که سوخته تا مغز استخوان مرا

از آن زمان که به دنیا قدم گذاشته ام
عجین به داغ نوشتند داستان مرا

چه رورگار غریبی که باز در صدد است
بگیرد از من دلخون برادران مرا

زغربتت رمق راه رفتن از من رفت
اناالغریب تو لرزانده زانوان مرا

برای تحفه ی این مور هم سلیمان باش
کرم نما بپذیر این دو نوجوان مرا

ز چهره ام بزدا گرد شرمساری را
به خونشان بدرخشان ستارگان مرا

ادا اگر بشود حق تو زجانب من
توان مگر بدهد جسم ناتوان مرا

قدم خمید زداغ تو ..داغ طفلانم
خمیده تر نکند قامت کمان مرا

به خاطر تو زخیمه نیامدم بیرون
مگر که پی نبری اشک دیدکان مرا

نصیب باغ دلم از بهار اندک بود
خدا به خیر کند قصه ی خزان مرا

بلا عظیم تر و من صبورتر شده  ام
چه سخت کرده خداوند امتحان مرا

هادی ملک پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۲ ، ۱۶:۱۶