موج وبلاگی آهنگِ بندگی

موج وبلاگی آهنگِ بندگی
موج وبلاگی آهنگِ بندگی
موج وبلاگی آهنگِ بندگی
طبقه بندی موضوعی

۸۶ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است


در آستانه عاشورای حسینی، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR گزیده‌ای از فتاوای آیت‌الله العظمی خامنه‌ای درباره عزاداری سید و سالار شهیدان را منتشر میکند. متن این استفتائات به شرح زیر است.

۱- صدمه وارد کردن به بدن در حد کوبیدن سر به دیوار، چنگ زدن به صورت، به صورت زدن، سینه زنی تا حدی که سینه‌ها ولو جزئی آسیب ببیند و یا این که از بدن خون جاری شود چه حکمی دارد؟
ج: عزاداری به شیوه مرسوم و سنتی از اعظم قربات الی الله تعالی و موجب اجر و ثواب است لکن باید از هرگونه کاری که موجب وهن مذهب باشد پرهیز شود همچنین هر عملی که ضرر قابل توجهی برای انسان داشته باشد، حرام است.

۲- راه‌اندازی دسته‌‌های عزاداری در ساعات پایانی شب در خیابان‌ها و محله‌ها چه حکمی دارد؟
ج: به راه انداختن دسته‌های عزاداری برای سیدالشهدا و اصحاب ایشان علیهم‌السلام و شرکت در امثال این مراسم امر بسیار پسندیده و مطلوبی است و از بزرگترین اعمالی است که انسان را به خداوند نزدیک می‌کند، ولی باید از هر عملی که باعث اذیت دیگران می‌شود و یا فی نفسه از نظر شرعی حرام است، پرهیز گردد.

۳- حکم پخش صدای مراسم سینه‌زنی و نوحه‌خوانی و یا نوار آن از طریق بلندگوهای مساجد و حسینیه‌ها در شهرها و محله‌ها چیست؟
ج: واجب است برگزارکنندگان مراسم و عزاداران تا حد امکان از اذیت و ایجاد مزاحمت برای همسایگان بپرهیزند هر چند با کم کردن صدای بلندگو و تغییر جهت ان به طرف داخل باشد.

۴- آیا جایز است که سخنرانها و مداحان از عزاداران و مردم حاضر در مراسم عزاداری مطالبه کنند که مردم بلند و با صدا گریه کنند و یا هنگام دعا دستشان را بالا بیاورند. آیا بلندی و کوتاهی صدا تفاوتی در کیفیت ثواب عزاداری ایجاد می‌کند؟
ج: فی نفسه منعی ندارد.

۵- استفاده از ادوات موسیقی(محلی یا غیر آن) نظیر طبل، سنج، دمام و ...برای عزاداری اباعبدالله(ع) در هیات‌هاچه حکمی دارد؟
ج: استفاده از آلات موسیقی،مناسب با عزاداری سالار شهیدان علیه‌السلام نیست و شایسته است، مراسم عزاداری، به همان صورت متعارفی که از قدیم متداول بوده، برگزار شود.البته، استفاده از طبل و سنج به نحو متعارف، اشکال ندارد.

۶- استفاده از مال مجهول المالک و یا مخلوط قطعی به حرام در هیات عزاداری جایز است؟
ج: جایز نیست.

۷- آیا می‌توان از باقی‌مانده پولی که از محرم سال گذشته برای هزینه ایام عزاداری بصورت عمومی از مردم گرفته شده است، در محرم امسال هزینه کرد؟
ج: مانعی ندارد

۸- حمل علم و کتل و پرچم‌های بزرگ چه وجهی دارند؟ بعضی علم‌ها به قدری بزرگ است که باید چندین نفر زیر آن قرار بگیرند. ضمن این که در برخی نواحی اعتقاداتی درباره این وسایل وجود دارد که موجب  وهن اسلام و علی‌الخصوص شیعه می‌شود. آیا انجام این کارها جایز است؟
ج: استفاده از علم در عزاداری سید‌الشهدا علیه‌السلام فی نفسه اشکال ندارد ولی نباید جزء دین شمرده شود لکن حمل پرچم و کتل اشکال ندارد.

۹- عزاداری اعم از سینه‌زنی، جلسات روضه‌خوانی و راه‌اندازی دستجات برای عزاداری غیر از سیدالشهداء چه حکمی دارد؟
ج: فی نفسه منعی ندارد.

۱۰- حکم تصویربرداری و نورپردازی در هیات‌های مذهبی به نحوی که یادآور کنسرت‌های موسیقی غربی باشد چیست؟
ج: باید از انجام هر کاری که با شأن و جایگاه مجالس عزاداری اهل بیت علیهم‌السلام منافات دارد پرهیز شود.

۱۱- حکم برگزاری مراسم عقد و عروسی در ایام محرم و صفر و دیگر ایام عزاداری ائمه معصومین چه حکمی دارد؟
ج: مجرد انجام عقد در ایام عزاداری فی نفسه منعی ندارد ولی برگزاری مجالس جشن و انجام کارهایی که موجب هتک و بی‌حرمتی گردد، در خصوص ایام عزا جایز نبوده و حرام است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۱۵:۵۸
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۰۹:۵۵




دو تا نهال دو تا سرو ایستاده شدند

دو خوشه ی نرسیده دو جام باده شدند

مقام زینب کبری ببین که این دو پسر

فقط به خاطر مادر امامزاده شدند

تمام آبروی باغبان همین دو گلند

که در حفاظت از باغ استفاده شدند

به داست دایی اگر چه سوار اسب شدند

به دست نیزه و شمشیرها پیاده شدند

کنار اکبر و قاسم میان دارالحرب

دو طفل باعث تکمیل خانواده شدند

پیام غربت زینب شدند آن روزی

که سربریده نه چون نامه سرگشاده شدند

اگر چه سوم شعبان نشد محرم شد

به وقتش این دو به ارباب هدیه داده شدند

حلال زاده به دائیش می رود آخر

غریب وار اسیر حرام زاده شدند

شاعر: سعید پاشازاده


بریز در دل من


بریز در دل من هر چه داری از غربت

کجاست مأمن غم های کاریت؟... این جا !

تمام عمر غمت را کشیده‌ام بر دوش

چرا کنون نکنم غم گساریت این جا

خدا کند که بمیرم، امامِ بی‌یارم

اگر دمی نگرم بیقراریت این جا

ز پیش نعش علی سر بلند برگشتی

چقدر دیدنی است پایداریت این جا

چه زود پیر شدی بعد اکبر لیلا

فدای هیمنهٔ بردباریت این جا

مگیر ای پسر فاطمه امید را از من

دلم خوش است برادر به یاریت این جا

دو نوجوان مرا هم قبول کن جانا

شوند کشتهٔ چشم بهاریت این جا

بزرگ کردمشان پای سفرۀ عشقت

فقط به خاطر خدمتگزاریت این جا

اجازه ده که شوم همره نهالانم

شریک معرکهٔ لاله‌ کاریت این جا

نمی‌شود مگر از آن لب پر از مهرت

مرا منه به غم شرمساریت این جا

مجتبی روشن روان 



نوبتی هم که بود نوبت ما شد آقا

گرچه از داغ جوان تا شده ای ما هستیم

و که گفته است که تنها شده ای ما هستیم

تو چرا بار دگر پا شده ای ما هستیم

ما نمردیم مهیا شده ای ما هستیم

 

رخصت دیدن تو فرصت ما شد اما

نوبتی هم که بود نوبت ما شد آقا

 

به درخیمه ما نیز هرازگاه بیا

با دل ماسه نفرراه بیا راه بیا

چشمهامان پر حرف است که کوتاه بیا

تو بیا با قدمت گرچه با اکراه بیا

 

تا ببینی که به تیغ و زره آراسته اند

تند بادند که در معرکه برخاستند

 

باز میدان ز تو جنبش طوفان با من

تخت از آن توو پیش تو جولان با من

شاه پیمانه ز تو عهد به پیمان با من

ذره ای غم به دلت راه مده جان با من

 

آمدم گرم کنم گوشه بازارت را

تا نگاهی بکنی این سر بدهکارت را

 

به کفم خیرعمل خیرعمل آوردم

دو شکر قند دو شهد و دو عسل آوردم

من از این دشت شقایق دوبغل آوردم

دو سلحشور ز صفین و جمل آوردم

 

تیغ دارند و پی تو به صلایی رفتند

شیرهایم به پدر نه که به دایی رفتند

 

دست رد گر بزنی دست ز دامان نکشم

دست از این خیمه رسد از سر پیمان نکشم

بعد از این شانه به گیسوی پریشان نکشم

تیغ می گیرم و پا از دل میدان نکشم

 

به تو سوگند که یک دشت به هم می ریزم

چشم تا کار کند تیغ و علم می ریزم

 

دختر مادرم و جان پس در خواهم داد

او پسر داده و من هم دو پسر خواهم داد

جگرش سوخت اگر من دو جگرخواهم داد

میخ اگر خوردبه تن تن به تبر خواهم داد

 

چادرش را به کمر بست اگر می بندم

دلِ تو مادریُ روضه ی او سوگندم

 

قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می زد

تازه میکرد نفس را و مجدد می زد

وای از دست مغیره چقدر بد می زد

جای هر کس که در آن روز نمی زد می زد

 

مادرم ناله بجز آه علی جان نکشید

دست او خرد شد و دست زدامان نکشید

 

وای اگر خواهر تو حیدر کرار شود

حرمم صاحب یک نه دو علمدار شود

لشگری پا و سر و دست تلنبار شود

بچه شیر خودش شیر جگردارشود

 

در دلم خون تو با صبرحسن می جوشد

خون زهراست که در رگ رگ من می جوشد

 

وقت اوج دو کبوتر دوبرادر شده بود

نیزه و تیر تبرهادوبرابرشده بود

خیمه ای سد دوچشم تر مادر شده بود

ضربه هاشان چه مکرر چه مکرر شده بود

 

روی پیشانی زینب دوسه تاچین افتاد

تا که از نیزه سر این دو به پایین افتاد

شاعر: حسن لطفی



 

اگر خواهرت اذن میدان ندارد

نمی خواهیش پای تو جان سپارد

در این جا که وا غربتایت بلند است

دو گلدسته دارد برایت ببارد

غم بی کسی تو ای مرد تنها

در این جا گلوی مرا می فشارد

الهی نبینم در این جا غریبی

الهی نبینم که چشمت ببارد

دو گلدسته می آورم تا نگویند

مگر این بلا پیشه خواهر ندارد

ببین سرمه بر دیده هاشان کشیدم

ببینم که دائی‌شان می گذارد

به رویم میاور که وسعم همین بود

مگر خواهرت – زینب – دل ندارد؟!

علی اکبر لطیفیان



ستارگان

غم جدایی تو کرده قصد جان مرا
غمی که سوخته تا مغز استخوان مرا

از آن زمان که به دنیا قدم گذاشته ام
عجین به داغ نوشتند داستان مرا

چه رورگار غریبی که باز در صدد است
بگیرد از من دلخون برادران مرا

زغربتت رمق راه رفتن از من رفت
اناالغریب تو لرزانده زانوان مرا

برای تحفه ی این مور هم سلیمان باش
کرم نما بپذیر این دو نوجوان مرا

ز چهره ام بزدا گرد شرمساری را
به خونشان بدرخشان ستارگان مرا

ادا اگر بشود حق تو زجانب من
توان مگر بدهد جسم ناتوان مرا

قدم خمید زداغ تو ..داغ طفلانم
خمیده تر نکند قامت کمان مرا

به خاطر تو زخیمه نیامدم بیرون
مگر که پی نبری اشک دیدکان مرا

نصیب باغ دلم از بهار اندک بود
خدا به خیر کند قصه ی خزان مرا

بلا عظیم تر و من صبورتر شده  ام
چه سخت کرده خداوند امتحان مرا

هادی ملک پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۲ ، ۱۶:۱۶

همزمان با فرارسیدن ایام سوگواری حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام، امسال نیز همچون سال‌های گذشته مجلس عزاداری در حضور رهبر معظم انقلاب برگزار خواهد شد.
به گزارش KHAMENEI.IR، این مراسم از هفتم تا یازدهم محرم (۱۴۳۵ ه. ق) برابر با دوشنبه ۹۲/۸/۲۰ تا جمعه ۹۲/۸/۲۴، به مدت ۵ شب، همراه با اقامه‌ی نماز جماعت مغرب و عشا در حسینیه امام خمینی(ره) واقع در خیابان فلسطین، تقاطع خیابان آذربایجان برگزار می‌شود. همچنین هر شب قبل از اقامه‌ی نماز مغرب و عشاء، احکام شرعی توسط حجت‌الاسلام فلاح‌زاده بیان می‌شود.
از عموم مردم عزیز و عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام دعوت می‌شود تا در این مراسم شرکت فرمایند.
برنامه‌ی این مراسم به شرح زیر است:

ایام مراسم

تاریخ

قبل از منبر

سخنران

عزاداری

شب اول
دوشنبه

۷ محرم
۹۲/۸/۲۰

قاری: سعیدیان
مداح: احمد چینی

حجت‌الاسلام‌والمسلمین صدیقی

آقای مهدی سلحشور

شب دوم
سه‌شنبه

۸ محرم
۹۲/۸/۲۱

آقای نورائی

حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیداحمد خاتمی

آقای محمود کریمی

شب سوم
چهارشنبه

۹ محرم
۹۲/۸/۲۲

آقای بهتاش

حجت‌الاسلام‌والمسلمین پناهیان

آقای سعید حدادیان

شب چهارم
پنج‌شنبه

۱۰ محرم
۹۲/۸/۲۳

آقای سماواتی

حجت‌الاسلام‌والمسلمین عالی

آقای مرتضی طاهری

شب پنجم
جمعه

۱۱ محرم
۹۲/۸/۲۴

آقای سادات رضوی

حجت‌الاسلام‌والمسلمین رفیعی

آقای محمدرضا طاهری

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۲ ، ۱۶:۰۴


وجود دم به دم

جهان بدون وجودت خرابه‌ی عدم است

خرابه با گل رویت وجود دم به دم است

به چشم کودک عاقل، مرا نگاه مکن

کسی که عشق ندارد، به عقل متّهم است

هزار کعب نی و دشنه گر قلم گردند

برای گفتن یک ضرب تازیانه کم است

میان خنده‌ی این چشم‌های بی‌پروا

یتیم را به تماشا گذاشتن، ستم است

بگو برای چه دشنام می‌دهند مرا؟

رقیّه ترجمه‌ی زخم‌های محترم است


برای حضرت رقیه (س)

تا آخرین ستاره شب را شمرده است

اما سه شب گذشته و خوابش نبرده است

دست پدر نبود اگر، بالشی نداشت

سر را به سنگ‌های خرابه سپرده است

حتی برای پلک‌زدن هم توان نداشت

اصلا نداشت باور اینکه نمرده است

جا باز کرده حلقه‌ی زنجیرهای سرخ

از بس‌که زخم‌های تنش را فشرده است 

با یاد زجر، نبض دلش تند می‌زند

یعنی تمام بدنش زخم خورده است

با آستین پاره سرش را گرفت و گفت

عمّه بگو که روسری‌ام را که برده است؟

تا آخرین ستاره‌ی شب را شمرده باز

حالا سه شب گذشته و چیزی نخورده است

حسن لطفی


جواب سوالی

شاید که خواب دیده‌ام، این سر خیالی است

امّا نه خواب هم که بود باز عالی است
مهمان من قدم به سر چشم ما گذار

هر چند دست سفره‌ی این طفل خالی است

خون‌لاله‌های گیسویم از لطف سنگ‌هاست

فرش سپید تو پُر گل‌های قالی است

با من زبان سیلی‌شان حرف می‌زند

یعنی جواب هر چه بپرسم سوالی است

تنها زدند و در دل خود هم نگفت کسی

این کودک یتیم کدامین اهالی است

بابا سری شبیه عمو چند وقتی است

از روز نیزه خیره به من این حوالی است

عمّه گرفته دست مرا راه می‌برد

بابا بگو به خاطر کم سن و سالی است

محسن عرب خالقی


بوی سیب

از بوی سیب سرخ طبق مُرده جان گرفت

زخمی‌ترین یتیم خرابه توان گرفت

باران چشم‌های رقیّه شروع شد

از بس که گریه کرد دل آسمان گرفت

طرفند گریه‌هاش به داد پدر رسید

سر را ز دست بی‌ادب خیزران گرفت

روپوش را ز روی طبق تا کنار زد

لب را که دید طفلک لکنت زبان گرفت

بابا یکی دوبار بریده بریده گفت

با هر نفس نفس که یکی در میان گرفت

می‌گفت گوشواره فدای سرت ولی

دیدم عقیق دست تو را ساربان گرفت

حالا گرسنگی به سراغم که آمده

آغوشم از محاسن تو بوی نان گرفت

آخر طلوع داغ تو کنج تنور بود

در شام زخم‌های تو خورشیدمان گرفت

علی ناظمی


برای حضرت رقیه (س)

مخواه دخترکت از تو بی‌خبر باشد

بدون من به سفر می‌رود پدر؟ باشد!

میان راه دلت تنگ شد خبر دارم

که آمدی تو به دنبال همسفر، باشد

قبول! بازی گنجشک پر، که یادت هست

به شرط آنکه به جایش رقیه پر باشد

تنور خانه گمانم هنوز روشن بود

وگرنه موی تو باید بلندتر باشد

عمو که رفت پدر لااقل نمی‌رفتی

برای عمّه‌ی تنهام یک نفر باشد

مرا زدند ولی عمّه بازویش زخم است

برای من دلت آمد که او سپر باشد

کلاغ‌ها همه رفتند خانه پس حالا

رسیده نوبتش این قصه هم به سر باشد

حسین رستمی


کوچکترین نبود ولی چند ساله بود

خونین ترین نبود ولی داغ لاله بود

هر کس که دیده چهره‌ی او را قبول کرد

زهرا‌ترین کبود‌رخ بی‌قباله بود

صد بغض در گلوی خرابه شکفته شد

هر گوشه‌ی خرابه خودش باغ ناله بود

سر مست می‌شد از طبق و نعره می‌کشید

انگار سر نبود به دستش پیاله بود

از دامنش به جای کفن استفاده شد

این سهم پاره‌پاره‌ی عمر سه ساله بود

از روز ، دفن گشتن خود احتیاط کرد

آری فقیه بود ولی بی‌رساله بود

رضا جعفری


قرار بود که یک ابر بیقرار شود

بر آسمان بوزد مدتی بخار شود

سه سال بعد بیاید سه بار پی در پی

ببارد و برود کوه نونوار شود

و زندگی بکند مثل این همه دختر

و عقد دائم یک مرد خواستگار شود

قرار بود همین دامنی که می‌بینید

به جای اینکه بسوزد و پر غبار شود

فقط برای لباس عروسی‌اش باشد

نه که کفن شود و زینت مزار شود

و در ادامه سیر تکاملی خودش

الهه‌ی حرم راز کردگار شود

قرار بود ولی نه بداء حاصل شد

که او عروسک زنجیر نابکار شود

خدا نخواست عروسی کند بزرگ شود

خدا نخواست که خانم خانه دار شود

رضا جعفری


با این نفس زدن بدنم درد می‌کند

با هر تپش تمام تنم درد می‌کند

پروانه‌ام که بال به زنجیر بسته‌ام

تا انتهای سوختنم درد می‌کند

حالا رسیده‌ای که مرا با خودت بری؟

حالا که پای آمدنم درد می‌کند

آرام سر گزار به دوشم که شانه‌ام

در زیر بار پیرهنم درد می‌کند

می‌بوسمت دوباره و زخم گلوی تو

با بوسه‌های دل‌شکنم درد می‌کند

می‌بوسمت دوباره و حس می‌کنی تو هم

با بوسه‌ای لب و دهنم درد می‌کند

تقصیر باد نیست که آشفته زلف توست

انگشت‌های شانه‌زنم درد می‌کند

حسن لطفی


خبر آمد که ز معشوق، خبر می‌آید

ره گشایید که یارم ز سفر می‌آید

کاش می‌شد که ببافند کمی مویم را

آب و آیینه بیارید، پدر می‌آید

نه تو از عهده‌ی این سوخته بر می‌آیی

نه دگر موی سرم تا به کمر می‌آید

جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد

غالباً درد به دنبال جگر می‌آید

راستی! گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست؟

سر که آشفته شود، حوصله سر می‌آید

هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم

نیم عمّامه از آن، بهر تو در می‌آید

به کسی ربط ندارد که تو را می‌بوسم

که به جز من ز پس کار تو بر می‌آید؟

راستی! هیچ خبردار شدی تب کردم؟

راستی! لاغری من به نظر می‌آید؟

راستی! هست به یادت دم چادر گفتی

دختر من! به تو چادر چقدر می‌آید

سرمه‌ای را که تو از مکّه خریدی، بردند

جای آن لخته‌ی خون روی بصر می‌آید

محمد سهرابی


رسید یار من از راه، راه باز کنید

ستارگان ، همه بر ماه من نماز کنید

رواق منظر چشم من آشیانه‌ی اوست

به سوی او همه دست دعا دراز کنید

به سوی شمس ولایت برید روی نیاز

به آفتاب و به ماه و ستاره ناز کنید

خرابه را همه با زلف خویش، فرش کنید

مرا که چهره بر خاک است سرافراز کنید

برای آنکه گلم را به سینه بگذارم

ز دست‌های من امشب طناب باز کنید

شب زیارتی است و خرابه گشته حرم

سلام بر حرم خسرو حجاز کنید

گلی خزان شده ، همراه باغبانش رفت

ز سوز سینه به یادش ترانه ساز کنید

الا تمامی اطفال در به در امشب

ز دور با حرم این سه ساله راز کنید

ز سوز سینه بخوانید نخل «میثم» را

هماره ناله به آهنگ جان‌گداز کنید

غلامرضا سازگار


مثل قدیم آمده‌ای باز در برم

با بوی سیب گیسوی خود در برابرم

مثل قدیم آمدی اما نمی‌شود

تا سوی دامنت بدوم پر در آورم

این چشم وا نمی‌شود، اما تو باز کن

سیرم ببین و بعد بگو وای مادرم!

دستی برای شانه‌زدن نیست با تو و 

زلفی برای شانه‌شدن نیست در سرم

من را ببر کنار عمویم که حس کنم

بر روی شانه‌های بلندش کبوترم

باید مرا شبیه خودت بوریا کنی

از بس‌که زخم خورده‌ام، از بس که پرپرم

حسن لطفی


برای حضرت رقیه (س)

هم بازیانم نیستند امشب کنار بسترم

قاسم، عمو عباس، عبدالله، داداش اکبرم

یادت می‌آید من چقدر آسوده می‌خوابیدم آن 

شب‌ها که می‌خندید در گهواره‌ی خود اصغرم؟

امشب ولی بدخوابم و هی خواب می‌بینم چهل

اسب بزرگ سرخ‌مو رد می‌شوند از پیکرم

برگونه‌ام جای چهار انگشت می‌سوزد عمو

زخم است، تاول تاول است انگشت‌های لاغرم

بابا! برای من نخر آن گوشوار نقره را 

حالا که هی خون می‌چکد از گوش‌های خواهرم

بابا لبش را بسته و دیگر نمی‌بوسد مرا

دیگر نمی‌گوید به من شیرین‌زبانم دخترم

من دختر خوبی شدم آرام می‌خوابم فقط

امشب نمی‌دانم چرا هی درد می‌گیرد سرم

پانته‌آ صفایی


از لحظه‌های اول شام غریبان

رنج اسارت دیده‌ام تا این خرابه

وقت وداعت بوسه‌ای بر من ندادی

از کار تو رنجیده‌ام تا این خرابه

بعد از علی اصغرت سوگند بابا

تنها به تو خندیده‌ام تا این خرابه

از لحظه‌ی برگشت اسب بی‌سوارت

با عمه‌ام نالیده‌ام تا این خرابه

از خارجی بودن. یتیمی یا اسیری

من حرف‌ها بشنیده‌ام تا این خرابه

از ترس اینکه از سر نیزه بیفتی

من بارها ترسیده‌ام تا این خرابه

از دیدن روی خبیث شمر و اخنس

چون جوجه‌ای لرزیده‌ام تا این خرابه

بابا ز بس دیر آمدی من پیر گشتم

من صد قیامت دیده ام تا این خرابه

از بعد توهینی که بر لعل لبت شد

«قربان‌شدن» ، شد ایده‌ام تا این خرابه

جواد حیدری


یا رقیه(س)

غروب آمده و دل پر از بهانه شده 

دل شکسته دگر خسته از زمانه شده

خدا کند که بیایی سراغ دختر خود

که بی‌تو همدم من، اشک دانه دانه شده 

بیا که سر بگذارم به روی شانه‌ی تو

ببین که موی رقیه چگونه شانه شده

به جای دست رحیمت که بر سرم بکشی

نوازشم همه با دست تازیانه شده 

هنوز گرمی آغوش تو به یادم هست 

که گفته قصه‌ی عشقت دگر فسانه شده؟

نه کفش و نه لباسی، نه آبی و نه غذا

دلم به تیر غم تو چه خوش نشانه شده 

یتیم بودن من را به رویم آوردند

که تو یتیمی و بهرت خرابه خانه شده 

بیا و دختر خود را از این خرابه ببر

غروب آمده و دل پر از بهانه شده 

سید محمد جوادی


برای حضرت رقیه (س)

بعد از سلام و تعارف و عرض ارادتی

تو محشری تو حرف نداری قیامتی

وقت سحر رسیده و گاه نماز شب

امشب شدم شبیه به یک زنگ ساعتی

روز خوشی نداشتم و سخت خسته‌ام

این لحظه هم به دست نیامد به راحتی

تو غیرتت اجازه نمی‌داد بین جمع

بر دامنم بخوابی و من هم خجالتی

حالا که وقت هست برای سبک‌شدن

بابا مزاحمم شده این درد لعنتی

پس من کجا برای شما درد دل کنم؟

اینجا خرابه است، نه مسجد نه هیأتی

اینجا که نیست هیچ ملالی بدون تو

غیر از نفس‌کشیدن و رنج سلامتی

اینجا که صبح از افق شام می‌دمد

خورشید بی‌تشعشعی و بی‌هویتی

این چند روزه دائما اینجا نزول داشت

بارانی از کبودی گل‌های صورتی

امشب که جلوه‌های تو را میهمان شدم

دعوت شدم به صرف غذاهای حضرتی

امشب شب ظهور خدای رقیّه است

بابا تو هم به دیدن این جلوه دعوتی

رضا جعفری


سه سالگی

با غم که هم مسیر شدم در سه‌سالگی

از غصه ناگزیر شدم در سه‌سالگی

گفتم به تن که آب شود از گرسنگی

از جان خود که سیر شدم در سه‌سالگی

من پای عشق تو کمرم تا شد ای پدر

این شد که سر به زیر شدم در سه‌سالگی

غصّه نخور فدای سرت گر سرم شکست

یا که اگر اسیر شدم در سه‌سالگی

هی داغ روی داغ و هی زخم پشت زخم

بعد از تو زود پیر شدم در سه‌سالگی

گرچه نرفته‌ام به کنیزی ولی عجب

کوچک شدم حقیر شدم در سه‌سالگی

من فکر می‌کنم که همه فکر می‌کنند

خیلی بهانه‌گیر شدم در سه‌سالگی

مصطفی متولی


نمی‌باشد دلم را جز سر زلف تو ماوایی

نشستم چشم بر راه تو می‌دانم که می‌آیی

نشان هم دهندم کودکان شام با انگشت

چه غم دارم که از عشقت کشد کارم به رسوایی

شمیم گیسوانت کرده امشب مست و مدهوشم

ندیده هیچ چشمی ماه را با این دل‌آرایی

لبت مهر و طبق سجاده و محراب ابرویت

نماز آخر طفل تو می‌باشد تماشایی

نمی‌گویم به روی دامنت بنشانی‌ام زیرا

نداری دست تا بر روی من آغوش بگشایی

نمی‌گویم چه شد با من ولی سر بسته می‌گویم

تماشا کن تو رخسارم اگر دل‌تنگ زهرایی

سید محسن حسینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۲ ، ۱۵:۵۱


مقصود از هدف امام حسین(ع) در حادثه کربلا چیزی است که آن حضرت برای دست یافتن به آنها یا تحقق آنها هر چند در زمانهای بعد، دست به آن قیام زد و در این راه شهید شد. 

فهرستی از این اهداف مقدس به این صورت است: 
۱- زنده کردن اسلام 
۲- آگاه ساختن مسلمانان و افشای ماهیت واقعی امویان 
۳- احیای سنت نبوی و سیره علوی 
۴- اصلاح جامعه و به حرکت در آوردن امت 
۵- از بین بردن سلطه استبدادی بنی امیه بر جهان اسلام 
۶- آزاد سازی اراده ملت از محکومیت سلطه و زور 
۷- حاکم ساختن حق و نیرو بخشیدن به حق پرستان 
۸- تامین قسط و عدل اجتماعی و اجرای قانون شرع 
۹- از بین بردن بدعتها و کجروی ها
۱۰- تاسیس یک مکتب عالی تربیتی و شخصیت بخشیدن به جامعه 

منبع: فرهنگ عاشورا، ص۶۸.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۲ ، ۱۳:۲۹

سلام بر حسین

 
و سلام بر محرم، ماه بعثت خون
 
دیروز که داشتند بیرق عزا به تن حرمت می کردند رنگ قلب مرا نیز عوض می کردند.
 
آری!
 
رنگ قلب همه شیعیان با بیرق حرم تو تغییر می کند. ما شیعیان تو همه، همه با نامت زندگی می کنیم و نفس می کشیم.
 
گویی هر دم و بازدم نام تو را صدا می زنیم.
 
و بلند بلند می گوییم
 
حسین حسین ...
 
هیئت را دوست داریم
 
 چون نام تو را در آن می برند، همین
 
رنگ مشکی تو ...
 
رنگ مشکی تو دل ما را شاد می کند
 
غم تو برای من بزرگ ترین غم است
 
اصلا هزار سال است که تو
 
که تو
 
می کشی مرا حسین ...
 
اما
 
اما نمی دانم چرا پس از هر هیئت
 
دوباره متولد می شوم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۲ ، ۱۲:۲۵


مراسم عزادارى امام حسین(ع) نخستین بار در روز یازدهم محرم سال 61 هجرى در کنار اجساد مطهر شهیدان توسط اهل بیت(ع) برگزار گردید.

پس از آن هنگام ورود کاروان اسیران به کوفه، امام زین‏العابدین(ع) و حضرت زینب(س) و ام‏ کلثوم(س) براى مردم کوفه که براى تماشا آمده بودند، سخنرانى کردند. در پى این سخنرانیها صداى ضجه و گریه از خانه‏ها و مردم کوفه بلند شد. که به نوعی عزاداری برای شهدا و افشاگری امویان بود.

گرچه عزاداری برای حسین بن علی(ع) و خاندان و یاران او به شکلهای مختلفی در طول تاریخ اسلام برگزار می شد، اما این مراسم، آن هم در حدّی گسترده به صورت سازمان یافته و با دستور و حمایت حکومت، از زمان آل بویه در بغداد آغاز گردید.

دسته ‏های عزاداری در شکل جدید، نخستین بار در سال ۳۵۲ به وجود آمدند.

به دستور معزّالدوله، در عاشورای سال ۳۵۳ عزای عمومی اعلام شد و از مردم خواسته شد که با پوشیدن جامه سیاه، اندوه خود را نشان دهند. در عاشورای سال ۳۵۲ نیز گریه و ندبه برای امام حسین(ع) و نوحه‏خوانی و برپایی ماتم برای آن امام برگزار گردید. در این روز با آویختن پارچه‏های سیاه، اعلام عزا ‏نمودند. در روز عاشورا مردم حتی برخی علمای حنفی مثل خواجه علی غزنوی و امام نجم الدین بلعمانی حنفی ، سفیانیان را لعن می کردند، دستار از سر باز کرده نوحه میخواندند و خاک بر سر می افشاندند.

در سال ۳۹۸ که روز عاشورا مصادف با عید مهرگان بود، مراسم عید را به تأخیر انداختند.

مورخین به برپائی این مراسم در تمام طول سلطه آل بویه اشاره دارند، اما در همان دوره، با گسترش برگزارى مراسم روز عید غدیر و روز عاشورا و حساسیت اهل سنت و وقوع درگیریهای متعدد، اهالى محله‏ کرخ از برگزارى این مراسم منع شدند. در سال ۳۹۳ هم شیعیان از برگزاری مراسم مذهبی خود منع شدند، هم اهل سنت. هر چه حکومت آل‏بویه به پایان عمر خود نزدیک مى‏شد و ضعف آن بیش‏تر می گردید، سلاطین آل‏بویه مى‏کوشیدند به هر نحو ممکن، برگزارى مراسم عاشورا و عید غدیر را، که خود بانى آن بودند، ملغى کنند. اما پافشارى شیعیان براى برگزارى مراسم عاشورا ادامه یافت.

در سال ۴۰۲ قمرى فخرالملک، وزیر سلطان بهاءالدوله برگزارى مراسم عاشورا را آزاد اعلام کرد و براى جلوگیرى از وقوع فتنه تدابیرى اندیشید، ولى بار دیگر خودش در سال ۴۰۶ قمرى برگزارى مراسم عاشورا را منع کند، که اصرار شیعیان به برگزارى آن، باعث نزاع آنها با ساکنان محله‏ باب‏الشعیر شد و تعداد زیادى در این نزاع کشته شدند.

سلاطین سلجوقى از دوستداران ائمه شیعه بودند. ملکشاه به همراه خواجه نظام در سال ۴۷۹ق به زیارت کاظمین، نجف و کربلا رفت. محمد بن عبدالله بلخى پس از سخنرانى و وعظ براى عالمان، مسئولان و طلاب نظامیه اهل سنت، روضه مى‏خواند و از مظلومیت‏هاى اهل‏بیت پیامبر یاد مى‏کرد. این رسم تا اوایل سلطنت طغرل سلجوقى در بغداد و شهرهاى دیگر ایران معمول بوده است. در ابتداى قرن هفتم، چون محمّد خوارزمشاه خواست علاء الملک ترمذى از سادات حسینى خراسان به عنوان خلیفه در برابر الناصر عباسی مطرح کند، تا حدود زیادى نفوذ معنوى خلفاى عباسى ـ که حامى مذهب سنّت بودند ـ رو به کاهش گذاشت و سرانجام در نیمه دوم قرن هفتم در سال ۶۵۶ق با سقوط بغداد و حاکمیت یافتن ایلخانان در ایران و عراق، مذهب اهل سنّت با بحران جدى روبه‏رو شد.

از این رو فرصت مناسبى براى توسعه تشیع و برگزارى شعائر و مراسم مذهبى آن فراهم گردید و با روى خوش نشان دادن غازان خان به شیعیان و سرانجام با رسمى شدن مذهب تشیع در مدت کوتاهى در زمان "اولجایتو"، مراسم عزادارى عمومیت یافت. مردم هرات پایتخت تیموریان، در نیمه دوم قرن نهم با فرا رسیدن ماه محرم به برگزارى مجالس سوگوارى براى امام حسین(ع) اهتمام مى‏ورزیدند و حتى شاهزادگان و امرا نیز به برگزارى مجالس عزا همت می گماشتند.

با روی کار آمدن دولت صفویّه و در آوردن مملکت به صورت کشوری شیعه و مقتدر، سرودن شعر در مدح و رثای ائمه و شهدای کربلا برای شاعران افتخاری بس بزرگ محسوب می‎شد. و این تأثیری فراوان بر آینده‎ آیین سوگواری محرم گذارد، به گونه‎ای که تظاهرات شکوه‎مند شیعیان در محرم هر سال، در نشر و اشاعه‎ی مذهب تشیّع در فلات قارّه ایران، مساعدت فراوانی کرد. در این زمان کتاب «روضة الشهداء» به رشته‎ تحریر درآمد و قوه‎ محرکه ‎ای شد برای پیدایش مراسم محرم که از بطن آن، سبک تازه‎ای از فعالیّت به نام روضه‎ خوانی یا قرائت «روضة الشهداء»، به وجود آمد. دو قرن و نیم بعد، این سبک به منزله‎ رشته‎ ای در آمد که به وسیله‎ آن، اشعار غنائی و متون و نمایش‎های تعزیه به هم بافته شدند.

در طول دوره صفویه شکل مهم و معروف دیگری از نمایش مذهبی پدید آمد که در ارتباط با واقعه‎ی کربلا و شهادت امام حسین و یارانش بود. غالب این داستان‎ها از کتاب «روضة الشهداء» گرفته می‎ شد و از اوایل سده‎ شانزدهم در میان شیعیان به گونه‎ای گسترده انتشار یافت. از این زمان به بعد تکیه ها و حسینیه ها و موقوفات مربوط به عزادارى امام حسین(ع)در ایران شکل گرفت. دولت مغولان و گورکانیان هند که از دولت صفویه متأثر بودند،مراسم عزاداری امام حسین(ع) را برپا میداشتند. گزارشات متعدّدی از اجتماعات مزبور در دوره صفویه که اکثراً توسط فرستادگان سیاسی اروپا، مبلّغان، بازرگانان و سیاحان به ثبت رسیده.

از عزاداری در دوره افشار و زند گزارش های مهمی نقل شده است و همین گزارشات، شروع تعزیه خوانی را مربوط به دوره کریم خان میدانند. در عصر قاجار، خون آلود کردن سر و صورت با تیغ و قمه زدن به فرق سر به مراسم سینه زنی اضافه شد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۲ ، ۱۱:۴۶
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۲ ، ۰۹:۵۲


کسی که علت ایجاد شیث و شمعون است
قسم به حضرت زهرا رقیه خاتون است

بگو که منکر دردانه حسین داند
به آیه آیه قرآن همیشه ملعون است

و منکران مقامش شبیه ابلیسند
"اگر عمارت فقه اند تازه تاسیسند"

و گر که چله نشینند به مسجد الاقصی
برای لحظه به لحظه اش گناه بنویسند

دخیل دست عطایش هزار قارون است
کسی که شیعه به او تا همیشه مدیون است

و آن مکان که معروف به قاب قوسین است
در آرزوی قدوم رقیه خاتون است
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۲ ، ۰۹:۰۱