موج وبلاگی آهنگِ بندگی

موج وبلاگی آهنگِ بندگی
موج وبلاگی آهنگِ بندگی
موج وبلاگی آهنگِ بندگی
طبقه بندی موضوعی
۰۶ آبان ۹۲ ، ۱۰:۲۲

به بهانه شهادت میثم تمار


امروز سالروز شهادت یکی از صحابه رسول الله و امیرالمومنین صلوات الله علیهما است کسی که سال ها قبل خبر شهادت و چگونگی آن را، امیرالمومنین به او اطلاع داده بود.


در مکتب انسان ساز و تربیت‌کننده امام علی (علیه‌السّلام) شخصیت‌های بسیار ارزنده و بزرگواری وجود دارند که هر یک از آن‌ها در طول تاریخ الگوی ارزنده برای جامعه بشری بوده‌اند. یکی از این شخصیت‌های بزرگوار که علاقه خاصی به علی (علیه‌السّلام) داشت و حضرت علی  (علیه‌السّلام) نیز متقابلاً وی را بسیار دوست می‌داشت، «میثم تمار» است. حیات پربار و شهادت افتخارآمیز او برای همه انسان‌های آزاده و مسلمان درس و سرمشق و الهام است.

 

میثم تمار علیه السلام کیست؟

ابوسالم میثم بن یحیی التمار عجمی، چون خرما فروش بود ملقب به «تمار» شد.

 

از یاران و صحابی با وفا و دوستان و شیعیان خاص حضرت امیرالمومنین سلام الله علیه بود، صاحب علم منایا و بلایا بود، و دارای علم تفسیر و ایمانی کامل بود. او زاهد و عابدی بود که شب ها به قیام و روزها را به روزه می گذراند. دارای بیانی فصیح بود و نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مقامی جلیل داشت.

 

امام علی(علیه السلام) او را از زنی از طایفه بنی اسد خرید و آزاد کرد. آنگاه به او فرمود: اسمت چیست؟ گفت: ابو سالم. امام فرمود: «پیامبر(صلی الله علیه و آله) به من خبر داد که پدرت ـ در عجم ـ نام میثم را بر تو نهاده است.»

 

میثم گفت: «خدا، رسول خدا و امیرمؤمنان(علیهما السلام) راست گفتند، اسم من میثم است.»


آنگاه امام فرمود: «اسمت را حفظ کن و کنیه خود را ابو سالم قرارده.»


او پس از آزادی، از خرمن علوم ولایت خوشه های فراوان دانش و فضیلت چید، که مهمترین آنها، علم «بلایا و منایا»1 و تفسیر قرآن بود.

 

میثم تمّار، همچنان که خود در خدمت اهل بیت بود، دو تن از فرزندانش نیز از اصحاب اهل بیت(علیهم السلام) بودند. شعیب بن میثم از اصحاب امام صادق(علیه السلام) و صالح بن میثم از اصحاب امام باقر و صادق(علیهما السلام) است.

 

منزلت میثم علیه السلام

منزلت میثم در نزد امیرالمومنین سلام الله علیه مانند منزلت سلمان در نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بود.

 

هنگامی که قصد حج داشت ام سلمه به او گفت: خیلی از اوقات در دل شب رسول خدا [صل الله علیه و آله و سلم] به علی بن ابی طالب [سلام الله علیهما] سفارش شما را می فرمود.

 

ابن زیاد ملعون این بزرگوار را به شهادت نرساند مگر به خاطر مصاحبت و ولای امیرالمومنین سلام الله علیه.آن حضرت نیز علاقه وافری به او داشت، حتی گاهی اوقات از مسجد جامع خارج می شد و در مغازه میثم می نشست و با او صحبت می کرد و گاهی که حضرت علیه السلام میثم را برای کاری می فرستاد و برای میثم خرما می فروخت.[مناقب آل ابی طالب سلام الله علیهم ج 2 ص 367]

 

میثم از امیرالمومنین، امام حسن و امام حسین سلام الله علیهم علم را فراگرفته بود.


ابن ابی الحدید در این باره می نویسد: «علی(علیه السلام) دانش های سرشاری به میثم آموخت و امور سرّی را به او تعلیم داد.»

 

رازدان بزرگ

میثم تمار، در پرتو شاگردی در محضر علی(علیه السلام)، به بعضی اسرار آگاه شد و گاهی از آینده خبر می داد که در اینجا به بعضی از آن موارد اشاره می کنیم:

 

1. اخبار از شهادت امام علی(علیه السلام)
امام رضا(علیه السلام) در حدیثی که از پدرانش نقل کرده، چنین فرموده است: «روزی میثم تمّار، خدمت امام علی(علیه السلام) رسید و حضرت را در خواب دید، با صدای بلند گفت: به خدا قسم ریشت را با خون سرت خضاب خواهند کرد. امام از خواب برخاست و گفت: میثم وارد شو، میثم وارد شد و دوباره جمله قبلی را تکرار کرد. امام فرمود: راست گفتی و تو به خدا قسم دست، پا و زبانت را خواهند برید و درخت خرمای محلّه کناسه را خواهند برید و چهار قسمت خواهند کرد و تو را به یکی از قسمتهایش، دار خواهند زد و به قسمت دیگر حجربن عدی و با قسمت دیگر محمدبن أکتم و با قسمت دیگر خالد بن مسعود را.»


میثم گفت: چه کسی این کار را خواهد کرد؟ فرمود: ناپاک زاده بنی امیّه، عبیدالله بن زیاد.

 

2. خبر شهادت حبیب
 روزی در کنار میدانی که بنی اسد گرد می آمدند، میثم سوار بر اسب، با حبیب بن مظاهر که او نیز بر اسب سوار بود، برخورد کرد.


حبیب گفت: «من پیر مردی را می شناسم که جلو سرش مو ندارد و شکمش بزرگ است و در دارالرّزق خربزه می فروشد،2 در راه دوستی خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) به دار می رود.»
میثم در جواب گفت: «من هم مرد سرخ رویی می شناسم که دو گیسوی بلند دارد. او برای یاری پسر دختر پیامبر از شهر بیرون می رود و کشته می شود و سرش را در کوچه و خیابان کوفه می گردانند.»


این دو، پس از گفتگو از هم جدا شدند. افرادی که صحبت آنها را شنیدند، آنان را متهم به دروغگویی و سحر کرده، گفتند: «ما هرگز از این دو نفر دروغگوتر ندیدیم.» در همین لحظه رشید هجری3 سررسید و سراغ میثم و حبیب را گرفت. جریان را گفتند، رشید گفت: «خداوند میثم را رحمت کند! فراموش کرد بگوید به کسی که سر حبیب را به کوفه می آورد، 100 درهم بیشتر از دیگران جایزه می دهند.»

 

3. اخبار غیبی از عاشورای حسینی
* روزی میثم، در میان جمعی از مردم گفت:
«به خدا قسم، این امّت فرزند پیامبر(صلی الله علیه و آله) را خواهند کشت، هنگامی که 10 روز از محرم گذشته باشد و دشمنان دین، این روز را روز برکت خود قرار خواهند داد.»

 

در انتظار شهادت
امام علی(علیه السلام) در مقاطع مختلف خبر شهادت میثم تمّار را به وی یاد آوری کرد.


روزی حضرت علی(علیه السلام) در جمع مردم و یارانش، به میثم فرمود: «ای میثم، پس از من تو را دستگیر می کنند و به دار می آویزند. روز دوم از دهان و بینی ات خون می آید; بطوری که ریش تو رنگین شود و روز سوم، با ضربه ای شکمت را می درند، تا جانت برآید، در انتظار آن باش، جایگاه دار تو روبه روی منزل عمرو بن حریث خواهد بود و تو دهمین کسی هستی که بر دار خواهی رفت، چوبه دارت از همه کوتاهتر و به زمین نزدیکتر خواهد بود. من نخلی که تو را بر آن به دار می آویزند، به تو نشان می دهم.»


و دو روز بعد نخل خرما را به او نشان داد.


همچنین روزی دیگر امام علی(علیه السلام) به میثم گفت: «چه می کنی وقتی زنازاده بنی امیه تو را دعوت کند که از من بیزاری بجویی؟ میثم گفت: ای امیرمؤمنان، به خدا سوگند از تو بیزاری نمی جویم. امام فرمود: تو را خواهند کشت و بر دار خواهی رفت. میثم در جواب گفت: صبر می کنم و این گرفتاری در راه خدا، اندک است. امام فرمود: در این صورت تو در درجه من هستی.»


میثم پس از شهادت امام علی(علیه السلام) هر روز نزد درخت خرمایی که قرار بود بر آن دار زده شود، می رفت و خطاب به نخل خرما می گفت: مبارک درختی هستی که برای من آفریده شدی، او زیر آن را جارو می کرد و در آنجا نماز می خواند.


 او همچنین نزد عمرو بن حریث می رفت و می گفت: من همسایه تو خواهم شد، برایم همسایه خوبی باش. عمرو بن حریث منظورش را نمی دانست و می گفت: «می خواهی منزل ابن مسعود را بخری؟!».

 

 

کرامات
از میثم تمار کرامات زیادی دیده شده که به یک نمونه اشاره می شود: آیت الله دستغیب نقل می کند:


«در سال (1388هـ.ق.) هنگام تشرّف به عتبات عالیات، در نجف اشرف، روزی همراه آقای سید احمد نجفی خراسانی به زیارت مرقد جناب میثم مشرف شدیم، در آنجا خادمی بود که خیلی به ما محبت می کرد و چای می آورد. مبلغی پول به او دادیم، قبول نکرد و گفت: حق خدمت را خود جناب میثم به من می رساند چند سال است که در اینجا خدمتکار قبر شریف میثم هستم هر از چندی در خواب گوشه ای از زمین مخروبه کوفه را به من نشان می دهد و من آنجا را حفر می کنم، سکه ای می یابم آن را می فروشم و تا مدتی با فروش آن زندگی می کنم. یکی از همان سکه هایی که پیدا کرده بود، به ما نشان داد. مشاهده کردیم سکه سبز رنگ و از ریال ایرانی کوچکتر بود و به خط کوفی کلمه توحید بر آن نقش بسته بود.»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی