نزول قرآن
قـرآن مجموعه آیات و سوره هاى نازل شده بر پیامبر اسلام است که پیش ازهجرت و پس از آن در مـناسبت هاى مختلف و پیش آمدهاى گوناگون به طور پراکنده نازل شده است سپس گردآورى شـده و بـه صورت مجموعه کتاب درآمده است نزول قرآن تدریجى, آیه آیه و سوره سوره, بوده و تا آخـریـن سال حیات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ادامه داشته است در دوران حیات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هرگاه پیش آمدى رخ مى داد یا مسلمانان بامشکلى روبرو مى شدند, در ارتباط با آن پیش آمد یا براى رفع آن مشکل یا احـیاناپاسخ به سؤال هاى مطرح شده, مجموعه اى از آیات یا سوره اى نازل مى شد این مناسبت ها و پـیـش آمـدهـا را اصـطـلاحا اسباب نزول یا شان نزول مى نامند, که دانستن آن ها براى فهم دقیق بـسـیارى از آیات ضرورى است این نزول پراکنده, قرآن را ازدیگر کتب آسمانى جدا مىسازد زیرا صـحف ابراهیم و الواح موسى یک جا نازل شد و همین امر موجب عیب جویى مشرکان گردید: ((و قـال الـذین کفروا لولا نزل علیه القرآن جملة واحدة, کسانى که کفر ورزیده اند گفتند: چرا قرآن یک جا بر او نازل نگردیده؟)) در جواب آنان آمده: ((کذلک لنثبت به فؤادک و رتلناه ترتیلا((1)), ایـن بـه خـاطـر آن است که قلب تو را به وسیله آن استوار گردانیم و [ازاین رو] آن را به تدریج بر تو خـوانـدیـم)) در جـاى دیـگـر مـى گـویـد: ((و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مکث ونزلناه تنزیلا((2)), قرآنى که آیاتش را از هم جدا کردیم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى و آن را به تدریج نازل کردیم)).
بـه طـورى کـه از قـرآن اسـتـنـباط مى شود, حکمت تدریجى بودن نزول قرآن آن است که پیامبر اکـرم صلی الله علیه وآله وسلم و مـسـلمانان احساس کنند هم واره مورد عنایت خاص پروردگارقرار دارند و پیوسته رابطه آنان با حق تعالى استوار است و این تداوم نزول باعث دلگرمى و تثبیت آنان را فراهم سازد (( واصبر لحکم ربک فانک باعیننا ((3)), و دربرابر دستور پروردگارت شکیبا باش چرا که مورد عـنایت کامل ما قرار دارى)) .
این قبیل دل گرمى هاى مداوم براى پیامبر اسلام فراوان بوده است و در قرآن در مواردبسیارى بدان اشاره شده است.
آغاز نزول
آغاز نزول قرآن در ماه مبارک رمضان و در شب قدر صورت گرفت :
((شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان)) ((4))
((انا انزلناه فی لیلة مبارکة انا کنا منذرین, فیها یفرق کل امر حکیم)) ((5))
((انا انزلناه فی لیلة القدر)) ((6))
شـب قـدر ـنزد امامیهـ میان دو شب مردد است: شب 21 و 23 ماه مبارک رمضان شیخ کلینى از حـسـان بن مهران روایت کرده است گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: شب قدر کدام است؟ فرمود: ((آن را در یکى از دو شب 21 و 23 جستجوکن))
زراره از امام صادق علیه السلام روایت کرده فرمود: ((شب 19 شـب تـقـدیـر است, شب 21 شب تعیین و شب 23 شب ختم و امضاى امر است))((7))
شیخ صـدوق مـى گوید: ((مشایخ ما اتفاق نظر دارند که لیلة القدر, شب 23 ماه رمضان است))((8)) این شب را ((لیلة الجهنى)) نیز گویند به شرحى که در حدیث ابوحمزه ثمالى آمده است ((9))
سه سال تاخیر نزول
آغـاز وحـى رسـالى (بعثت) در 27 ماه رجب, 13 سال پیش از هجرت (609میلادى) بود ((10))؛ ولـى نـزول قـرآن بـه عـنـوان کـتـاب آسـمـانـى, سـه سـال تـاخـیـرداشت این سه سال را به نام ((فـتـرت))((11)) مـى خـوانند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در این مدت دعوت خود را سرى انجام مى داد تا آیه ((فـاصـدع بـمـا تؤمر))((12)) نازل شد و دستوراعلان دعوت را دریافت کرد ((13))
ابوعبداللّه زنجانى گوید: ((پس از نزول آیه ((اقراباسم ربک الذی خلق)) ((14)) تا مدت سه سال قرآن نازل نـشـد و ایـن مـدت را فترت وحى مى نامند, سپس قرآن به صورت تدریجى نازل گردید که مورد اعـتـراض مـشـرکـیـن قـرار گـرفـت)) ((15)) چـنـان که در آیه ((لولا نزل علیه القرآن جملة واحدة))((16)) به آن اشارت رفت.
مدت نزول
مـدت نـزول تدریجى قرآن بیست سال است. نزول قرآن سه سال بعد از بعثت آغاز و تا آخرین سال حـیـات پـیـامـبر صلی الله علیه وآله وسلم ادامه داشت. ابوجعفر محمدبن یعقوب کلینى رازى (متوفاى 328) حدیثى آورده است که حفص بن غیاث ازامام جعفرصادق علیه السلام مىپرسد: با آن که نزول قرآن در مدت 20 سال بـوده, چـراخـداونـد فـرمـوده اسـت: ((شـهـر رمـضـان الـذی انـزل فـیـه الـقـرآن)) ((17))
مـحـمـد بـن مـسعود عیاشى سمرقندى (متوفاى 320) از ابراهیم بن عمر صنعانى نقل مى کند که بـه حـضـرت امام صادق علیه السلام عرض کرد: چگونه قرآن در ماه رمضان نازل گردیده با آن که در مدت بـیـسـت سال نازل شده است؟((18)) على بن ابراهیم قمى مى گوید: ازامام صادق علیه اسلام سؤال شد: چـگـونـه قرآن در ماه رمضان نازل گردید, با آن که در طول بیست سال نازل شده است؟ ((19)) امـام صادق علیه السلام در روایات مذکور تصریح فرمودند: ((ثم نزل فی طول عشرین عاما)) که ابن بابویه صـدوق ((20)) وعـلامـه مـجـلـسـى ((21)) و سـیـد عـبداللّه شبر ((22)) و دیگران این نظر رابرگزیده اند ((23)).
سـعـیـدبـن مـسیب, (متوفاى 95), از بزرگان تابعین و از فقهاى سبعه مدینه ,مى گوید: قرآن بر پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم در سن 43 سالگى نازل شد ((24)) و این غیر از بعثت است که به اتفاق امت در سن 40 سالگى بوده است واحدى نیشابورى ازعامر بن شراحیل شعبى, از فقها و ادباى تابعین (20 ـ 109), نـقـل مى کند که گفته است: ((مدت نزول قرآن حدودا بیست سال بوده است)) ((25)) , و نـیز امام احمدبن حنبل از وى نقل مى کند که گفته است: ((نبوت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در سن چهل سالگى بـوده است و پس از سه سال, قرآن در مدت بیست سال نازل شده)) وابوالفدا, معروف به ابن کثیر مـى گـوید: ((سند این نقل کاملا صحیح است)) ((26)) ابوجعفر طبرى از عکرمه روایت کرده که ابـن عـبـاس گـفـتـه اسـت: ((نزول قرآن, از آغاز تا پایان, بیست سال به طول انجامید)) ((27)) ابـوالفدا اسماعیل بن کثیر دمشقى (متوفاى 774) از محمدبن اسماعیل بخارى حدیثى مى آورد که ابن عباس و عایشه گفتند: ((قرآن به مدت ده سال در مکه و ده سال درمدینه نازل شد)) و نیز از ابـوعـبـید قاسم بن سلام روایت بیست سال نزول قرآن راآورده و در پایان گفته است: ((هذا اسناد صحیح)) ((28)).
در این جا سه پرسش مطرح مى شود:
ـ چـگونه نزول قرآن یا آغاز نزول آن در شب قدر بوده است در حالى که بعثت پیامبر در 27 رجب با پنج آیه از اول سوره علق آغاز شد؟
ـ چـگونه نزول قرآن در شب قدر انجام گرفته است در حالى که قرآن در مدت بیست سال, نجوما یعنى هر چند آیه و در مناسبتهاى مختلف و پیش آمدهاى گوناگون, نازل شده است؟
ـ کـدام آیـات یـا سوره براى نخستین بار بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نازل شده است؟
اگر اولین آیات یااولین سوره, سوره علق و پنج آیه از ابتداى آن است, چرا به سوره حمد((فاتحة الکتاب)) مى گویند؟
جـواب پـرسـش اول و سوم روشن است زیرا نزول قرآن, چنان که اشاره شد, سه سال پس از بعثت انجام گرفته است در سه سال اول بعثت, دعوت به گونه سرى انجام مى گرفت و هنوز براى اسلام کـتابى نازل نشده بود تا آن که آیه ((فاصدع بماتؤمر)) ((29)) نازل گردید و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به اعلام عـلنى دعوت ماموریت یافت ونزول قرآن آغاز شد ((30)) اما چرا به سوره حمد ((فاتحة الکتاب)) مـى گـویـنـد, اگر این نام را در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برآن سوره اطلاق کرده باشند ((31)) , بدین دلیل است که اولین سوره کاملى است که بر پیامبر نازل شده است در برخى روایات آمده است کـه هـمـان روز اول بـعـثـت, جـبرئیل نماز و وضو را طبق آیین اسلام به پیامبرتعلیم نمود, زیرا ((لاصلاة الا بفاتحة الکتاب)), بنابراین سوره مذکور به طور کامل نازل شد ((32)).
در مـورد پـرسـش دوم: یـعنى نزول قرآن در شب قدر و تعارض آن با نزول تدریجى, گفت وگو بسیار است و آراى مختلف در این زمینه عرضه شده است که خلاصه اى از آن را در ذیل مى آوریم:
نظر اول: آغاز نزول قرآن در شب قدر بوده است, چنان که از ظاهر آیه ((شهررمضان الذی انزل فیه القرآن)) ((33)) به دست مىآید بیش تر محققین این راى رابرگزیده اند زیرا معاصرین نزول آیه از واژه قـرآن, قـرآن کـامـل را نـمـى فهمیدند بر اساس این نظر آیه مذکور ابتداى نزول را مى رساند ازایـن رو بـیـش تـر مـفـسـریـن آیـه شـریـفـه را این گونه تفسیر کرده اند: ((ای بد نزول القرآن فیه)) ((34)) مگر کسانى که متعبد به ظاهر روایاتند ((35)) روایات درباره تفسیر قرآن, حجیت تـعـبـدیه ندارند, زیرا تعبد در مورد عمل است, نه در مورد عقیده و درک مخصوصا اگر روایات با ظـاهـر لـفـظ مـخـالـف بـوده و نـیـاز به تاویل داشته باشند به علاوه این قرآن با الفاظ و عبارات وخـصوصیاتش نمى تواند یک جا و در یک شب نازل شده باشد, مگر آن که به تاویل دست بزنیم مثلا در قرآن از گذشته اى خبر مى دهد که نسبت به اولین شب قدر,آینده دور محسوب مى شود براى مثال:
((و لـقـد نـصـرکـم اللّه بـبـدر و انتم اذلة ((36)), خداوند شما را در [جنگ] بدر یارى کرد [و بر دشمنان خطرناک پیروز ساخت] در حالى که شما [نسبت به آنان] ناتوان بودید)).
((لـقد نصرکم اللّه فی مواطن کثیرة و یوم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئا وضاقت علیکم الارض بما رحبت ثم ولیتم مدبرین ثم انزل اللّه سکینته على رسوله و على المؤمنین و انزل جـنـودا لم تروها((37)), خداوند شما را در جاهاى زیادى یارى کرد [وبر دشمن پیروز شدید] و [نیز] در روز حنین آن هنگام که فزونى جمعیتتان شما رامغرور ساخت, ولى [این فزونى جمعیت] هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شد سپس پشت [به دشمن] کرده, فرار نـمـودید آن گاه خداوند سکینه [آرامش] خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرود آورد, و سپاهیانى فرو فرستادکه آن ها را نمى دیدید)).
((الا تـنـصـروه فـقد نصره اللّه اذ اخرجه الذین کفروا ثانی اثنین اذ هما فی الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان اللّه معنا فانزل اللّه سکینته علیه و ایده بجنود لم تروها و جعل کلمة الذین کفروا السفلى و کلمة اللّه هی العلیا و اللّه عزیز حکیم ((38)), اگر او را یارى نکنید قطعاخدا او را یارى کرد [و در مشکل ترین لحظه ها او را تنها نگذاشت] آن هنگام که کافران او را [از مکه] بیرون کردند, در حالى کـه دومین نفر بود [و یک نفر بیش ترهم راه نداشت] در آن هنگام که آن دو در غار بودند وقتى به هم راه خود مى گفت: غم مخور, خدا با ماست, در این موقع خداوند سکینه [و آرامش] خود را بر او فـروفـرسـتـاد و او را با سپاهیانى که آن ها را نمىدیدید تقویت نمود و گفتار [و هدف] کافران را پست تر گردانید و آنان را با شکست مواجه ساخت] و سخن خدا [و آیین او] برتر [و پیروز] است و خداوند عزیز و حکیم است)).
((عـفـا اللّه عنک لم اذنت لهم حتى یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین((39)), خداوند تو را بخشید چرا پیش از آن که راست گویان و دروغ گویان را بشناسى به آنان اجازه دادى؟ [خوب بود صبر مى کردى تا هر دو گروه خود را نشان دهند])).
((فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول اللّه و کرهوا ان یجاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل اللّه و قـالـوا لا تـنـفـروا فـی الـحر ((40)), برجاى ماندگان [از جنگ تبوک] از مخالفت با رسول خدا خوشنود بودند و کراهت داشتند که با اموال و جان هاى خود در راه خدا جهاد کنند و [به یک دیگر و به مؤمنان] گفتند: در این گرما [به سوى میدان ]بسیج نشوید)).
((و جاء المعذرون من الا عراب لیؤذن لهم و قعد الذین کذبوا اللّه و رسوله ((41)), وعذر خواهان از اعـراب [نـزد تو] آمدند که به آنان اجازه [ترک جهاد] داده شود و آنان که به خدا و پیامبرش دروغ گفتند بدون هیچ عذرى در خانه خود نشستند)).
((و الـذین اتخذوا مسجدا ضرارا و کفرا و تفریقا بین المؤمنین و ارصادا لمن حارب اللّه ورسوله من قبل ((42)), گروهى دیگر از آنان, کسانى هستند که مسجدى ساختندبراى زیان [به مسلمانان] و [تـقـویـت] کـفر و تفرقه افکنى میان مؤمنان و کمین گاهى براى کسى که با خدا و پیامبرش به جنگ برخاسته بود)).
((من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر وما بدلوا تـبـدیـلا ((43)), در مـیـان مـؤمـنـان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدابستند صادقانه ایستاده اند بعضى پیمان خود را به آخر بردند [و در راه او شربت شهادت نوشیدند] و برخى دیگر در [همین] انتظارند, و هرگز تغییر و تبدیلى در عهدو پیمان خود ندادند)).
((قـد سـمـع اللّه قـول الـتـی تجادلک فی زوجها و تشتکی الى اللّه و اللّه یسمع تحاورکما ((44)), خداوند سخن زنى را که درباره شوهرش با تو گفتگو و به خداشکایت مى کرد شنید [و تقاضاى او را اجابت کرد], خداوند گفتگوى شما را با هم [و اصرار آن زن را درباره حل مشکلش] مى شنید)).
این قبیل آیات در قرآن بسیار است که از گذشته خبر مى دهد و اگر نزول آن درشب قدر (اولین شب قدر) بوده باشد, باید به صورت مستقبل (آینده دور) بیاید وگرنه سخن, از حالت صدق و ظاهر حقیقت به دور خواهد بود.
علاوه بر استدلال مذکور, در قرآن آیات ناسخ و منسوخ, عام و خاص, مطلق ومقید, مبهم و مبین بسیار است در حالى که مقتضاى ناسخ بودن, تاخیر زمانى آیات ناسخ از منسوخ است هم چنین بقیه تـقـیـیـدات و مخصوصا بیان مبهمات که لازمه طبیعى و عادى آن وجود فاصله زمانى است پس هرگز معقول نیست که قرآن موجود یک جا نازل شده باشد و نیز خود آیه ((شهر رمضان الذی انزل فـیـه الـقرآن)) ((45)) و آیات مشابه از گذشته حکایت دارند, به گونه اى که شامل خود این آیات نـمـى شـوند پس این آیات از چیز دیگر, جز خود خبر مى دهند و آن شروع نزول قرآن است توضیح ایـن کـه ایـن آیات خود جز قرآنند و اگر از تمامى قرآن خبرمى دادند که در شب قدر نازل شده از خـود نـیـز خـبـر داده انـد پس لازمه آن, این است که این آیات نیز در شب قدر نازل شده باشند و بایستى بدین صورت گفته شود:((الذی ینزل)) یا ((انا ننزله)) تا این که حکایت از زمان حال باشد, ولـى این آیات از غیرخود خبر مى دهند و این نیست جز آن که بگوییم منظور از نزول در شب قدر, آغازنزول بوده است نه این که همه قرآن یک جا در این شب نازل شده باشد.
شیخ مفید درباره گفتار صدوق که براى قرآن دو نزول فرض کرده است: دفعى وتدریجى که نظر پنجم است مى گوید:
((مـنـشا آن چه شیخ ابوجعفر صدوق برگزیده خبر واحدى است که نه موجب علم مى شود تا آن را بـاور کـرد, و نـه مـوجـب عـمـل مـى گـردد تا آن را تعبدا پذیرفت به علاوه نزول قرآن در حالات گـونـاگـون و در مـنـاسـبت هاى مختلف که اسباب نزول خوانده مى شود, خود شاهدى است بر نپذیرفتن ظاهر آن خبر, زیرا قرآن درباره جریاناتى سخن مى گوید که پیش از حدوث آن مفهومى ندارد و نمى تواند حقیقت باشد, جز آن که همان موقع نازل شده باشد مثلا قرآن از گفته منافقین خـبـر مـى دهـد:((و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم اللّه بکفرهم فقلیلا ما یؤمنون)) ((46)) و یا گفتار مـشـرکـان رانـقـل مـى کـند ((و قالوا لو شاء الرحمان ما عبدناهم مالهم بذلک من علم)) ((47)) ایـن گـونـه خـبـرهـا از گـذشـتـه است, نمى شود پیش از زمان وقوع صادر شود در قرآن نظایر چنین اخبار فراوان است ((48)).
سـیـد مـرتضى علم الهدى نیز مى گوید: ((اگر شیخ ابوجعفر صدوق در این که قرآن یک جا نازل شده است بر روایات تکیه کرده باشد, آن ها نه موجب علم اند و نه مایه یقین و در مقابل آن ها روایات بـسـیـارى است که خلاف آن را ثابت مى کند و قرآن رانازل شده در مناسبت هاى مختلف مى داند بـرخـى در مـکه و برخى در مدینه و احیاناحضرت رسول در پیش آمدهایى منتظر مى ماند تا آیه یا آیـاتـى نـازل شـود, ایـن قبیل آیات در قرآن بسیار است به علاوه خود قرآن صریحا دلالت دارد که بـه طـور پـراکـنده نازل شده است: ((و قال الذین کفروا لو لا نزل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لـنـثـبـت به فؤادک و رتلناه ترتیلا))((49)) آیه ((کذلک لنثبت)) نشان مى دهد که قرآن به طور پراکنده نازل شده است تا موجب استوارى قلب پیامبر گردد))((50)).
نـظـر دوم: گروهى معتقدند که در شب قدر هر سال, آن اندازه از قرآن که نیاز سال بود یک جا بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نازل مى شد, سپس همان آیات تدریجا در ضمن سال, برحسب مناسبت ها و پیش آمدها نـازل مـى گـردیده است بر این فرض, مقصود از شهررمضانـ که قرآن در آن نازل شده استـ و هم چنین لیلة القدر, یک رمضان و یک لیلة القدر نیست, بلکه همه ماه هاى رمضان و همه شبهاى قـدر هـر سـال مـنـظـوراسـت یـعـنـى نـوع مـقـصـود اسـت نـه شـخـص ایـن نـظـر را به ابن جـریج, عبدالملک بن عبد العزیز بن جریج (متوفاى 150) نسبت داده اند و برخى دیگر ازدانش مندان نـیـز بـا آن موافقند ((51)) این نظر با ظاهر تعبیر قرآن ـچنان که گذشتـ منافات دارد و تمام اعتراضاتى که بر نظر پنجم وارد است بر این نظر نیز وارد مى باشد.
نـظـر سـوم: مـقصود از ((انزل فیه القرآن)) انزل فی شانه یا فی فضله القرآن است سفیان بن عیینه (مـتـوفاى 198) مى گوید: ((معنى الایة: انزل فی فضله القرآن))ضحاک بن مزاحم (متوفاى 106) مـى گوید: ((انزل صومه فی القرآن)) برخى دیگر نیزآن را پذیرفته اند ((52)) البته این احتمال با آیـه ((شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن)) ((53)) در سوره بقره ممکن است سازگار باشد, اما با آیات سوره دخان وقدر سازگار نمى سازد.
نـظـر چـهـارم: بیش تر آیات قرآن در ماه مبارک رمضان نازل شده است که برخى علما مانند سید قـطـب آن را بـه صورت احتمال آورده اند ((54)), ولى هیچ نشانه اى براى اثبات این نظر در دست نـیست به علاوه این نظر مخصوص آیه سوره بقره است و شامل دو سوره قدر و دخان که مى گوید ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم, نمى شود.
بنابراین سه نظر اخیر قابل پذیرش نیستند عمده نظر اول و نظر پنجم است.
نـظـر پـنجم: گروهى معتقدند که قرآن دو نزول داشته است: دفعى و تدریجى درشب قدر همه قـرآن یـک جـا بـر پـیـامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نازل شده , سپس در طول مدت نبوت دوباره به تدریج نازل گـردیده است این نظر شاید مشهورترین نظر نزد اهل حدیث باشد و منشا آن روایاتى است که این تـفـصـیـل در آن هـا آمـده است برخى به ظاهرروایات اخذ کرده و برخى با تاویل, آن را پذیرفته اند جلال الدین سیوطى مى گوید:((صحیح ترین و مشهورترین اقوال همین قول است و روایات بسیار بـرآن دلالـت دارد)) از ابـن عـبـاس روایـت کـرده انـد: ((انزل القرآن لیلة القدر جملة واحدة الى السماالدنیا و وضع فی بیت العزة ثم انزل نجوما على النبی صلی الله علیه وآله وسلم فی عشرین سنة))((55)).
طـبـق روایـات اهل سنت قرآن یک جا از عرش بر آسمان اول (پایین ترین آسمان ها) نازل گردید, آن گاه در جاى گاهى به نام ((بیت العزة)) به ودیعت نهاده شد,ولى در روایات شیعه آمده است که قـرآن از عـرش بـر آسـمان چهارم فرود آمد و در((بیت معمور)) نهاده شد صدوق آن را جز عقاید امـامیه دانسته است: ((نزل القرآن فی شهر رمضان فی لیلة القدر جملة واحدة الى البیت المعمور فـى الـسما الرابعة ثم نزل من البیت المعمور فی مدة عشرین سنة و ان اللّه ـ عزوجل ـ اعطى نبیه الـعـلـم جـمـلـة)) ((56)) اگـرچـه اهـل ظـاهـر, بـه ظـاهـر ایـن روایـات بـسنده کرده , آن را همین گونه پذیرفته اند, ولى اهل تحقیق به دلیل اشکالات زیر آن روایات را تاویل برده اند:
حـکمت و مصلحت نزول قرآن از عرش به آسمان اول یا چهارم و قرار دادن آن دربیت العزة یا بیت معمور چیست؟ چه حکمتى در این نقل مکان نهفته است؟
به علاوه این نزول چه سودى براى مردم یا براى پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دارد که خداوند آن را باعظمت یاد مى کند؟
آن چه از قرآن خواندنى است همان آیات و سوره و معانى و مفاهیم راه گشاست آیا آمدن آن در شب قدر در آسمان اول یا چهارم کسب فضیلتى است و توفیقى براى مردم ایجاد مى کند؟
فـخـر رازى در جواب این پرسش ها گفته است: ((شاید تسهیل امر مورد نظربوده است تا در موقع نیاز به نزول آیه یا سوره, جبرئیل بتواند فورا از نزدیک ترین جا,آیه مورد نیاز را بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرود آورد)) ((57)) ولـى ایـن جـواب, متناسب با مقام علمى فخر رازى نیست, زیرا در ملا اعلى (ماورا الطبیعه) قرب و بعد مکانى وجود ندارد.
در زمینه نزول دفعى و تدریجى قرآن, بزرگان توجیهاتى دارند که بیش تر جنبه تاویل احادیث یاد شده را دارد که در این جا به برخى از آن ها اشاره مى شود:
1- مقصود از نزول دفعى قرآن بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در شب قدر, آگاهى دادن پیامبربه محتواى کلى قـرآن اسـت ایـن تـاویـل در کلام شیخ صدوق آمده است او مى گوید: ((وان اللّه اعطى نبیه العلم جملة)), یعنى قرآن با بیان الفاظ و عبارات در آن شب برپیامبر نازل نشده است, بلکه صرفا علم به آن را به او عطا کردند و پیامبر اجمالا برمحتواى قرآن آگاهى یافت.
2- فیض کاشانى بیت معمور را قلب پیامبر دانسته است, زیرا قلب آن بزرگ وارخانه معمور خداست کـه در آسمان (رتبه) چهارم جهان ماده قرار دارد پیامبر, مراتب جماد و نبات و حیوان را پشت سر گذارده و به اوج مرتبه چهارم یعنى جهان انسانیت نایل گشته است آن گاه قرآن در مدت بیست سـال, از قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به لسان شریفش , هرگاه که جبرئیل مقدارى از آن را نازل مى کرد, جریان مى یافت ((58)) این تفسیر هم مشکلى را حل نمى کند, زیرا چنین توجیهى بیان گردو نوع نزول نخواهد بود, تنها آگاهى هاى کلى و محتوایى را نشان مى دهد.
3- ابوعبداللّه زنجانى گوید: روح قرآن که اهداف عالى قرآن است و جنبه هاى کلى دارد, در آن شب بـر قلب پاک پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم تجلى یافت ((نزل به الروح الا مین على قلبک)) ((59)), سپس در طول سـال هـا بـر زبـان مـبـارکـش ظاهر گشت ((و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مکث و نزلناه تنزیلا))((60)).
4- عـلامـه طـبـاطبایى همین تاویل را با بیانى لطیف تر مطرح کرده و فرموده است: ((اساسا قرآن داراى وجـود و حـقـیـقـتى دیگر است که در پس پرده وجود ظاهرى خود پنهان و از دید و درک معمولى به دور است قرآن در وجود باطنى خود از هرگونه تجزیه و تفصیل عارى است نه جز دارد و نـه فـصـل و نـه آیه و نه سوره, بلکه یک وحدت حقیقى به هم پیوسته و مستحکمى است که در جاى گاه بلند خود استوار واز دست رس همگان به دور است)).
((کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر ((61)), کتابى است که آیاتش استحکام یافته, سپس از جانب حکیمى آگاه, به روشنى بیان شده است)).
((و انـه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم ((62)), و آن در ام الکتاب [لوح محفوظ] نزدما بلندپایه و استوار است)).
((انـه لـقـرآن کـریـم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون ((63)), آن قرآن گرامى درکتاب محفوظى [سر بسته و پنهان] جاى دارد و جز پاکان نمى توانند به آن دست زنند [دست یابند])).
((و لـقـد جـئناهم بکتاب فصلناه على علم ((64)), و در حقیقت , ما کتابى براى آنان آوردیم که [اسرار و رموز] آن را با آگاهى شرح دادیم)).
پس قرآن داراى دو وجود است: ظاهرى در قالب الفاظ و عبارات, و باطنى درجاى گاه اصلى خود لـذا قرآن در شب قدر با همان وجود باطنى و اصلى خود ـ که داراى حقیقت واحدى است ـ یک جا بـر قـلـب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرود آمد سپس تدریجا با وجود تفصیلى و ظاهرى خود در فاصله هاى زمانى و در مناسبت هاى مختلف و پیش آمدهاى گوناگون در مدت نبوت نازل گردید ((65)).
ایـن گـونـه تـاویـلات, از یک نوع لطافت و ظرافت برخوردار است که در صورت وجود مقتضى و داشـتن سند اثباتى, مى تواند کاملا مناسب باشد از طرف دیگرظاهر آیات قرآن, به همین قرآن که در دسـت مـردم اسـت اشـاره دارد و از قرآن دیگر و حقیقتى دیگر که پنهان از چشم همگان باشد سخن نمى گوید.
خـداونـد بـراى ابـراز عـظمت این ماه (رمضان) و این شب (لیلة القدر) مساله نزول قرآن را در آن مـطـرح مـى سازد و باید این مطلب قابل فهم و درک شنوندگان باشد, واز قرآنى سخن بگوید که مـورد شناسایى مردم (مورد خطاب) بوده باشد به علاوه خبر دادن از نزول قرآن (قرآن باطنى) از جاى گاه بلندتر به جاى گاه پایین تر, که هر دواز دسترس مردم و حتى پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم ه دور اسـت, چـه فـایده اى مى تواندداشته باشد, تا با این ابهت و عظمت از آن یاد کند بنابراین این گونه تـاویـلات زمـانـى مـنـاسـب است که اصل موضوع ثابت شده باشد و اگر بخواهیم آیات مذکور را تـفـسـیرکنیم, این گونه تاویلات چاره ساز نیست و آیات یاد شده شروع فرود آمدن قرآن را یادآور مى شود.
پی نوشت:
1 - فرقان 25: 32.
2 - اسرا 17: 106.
3 - طور 52: 48.
4 - بقره 2: 185.
5 - دخان 44: 4 ـ 3.
6 - قدر 97: 1.
7 - ر ک : مـحـمـدبـن حسن حر عاملى , وسایل الشیعة , ج 7, ابواب احکام شهر رمضان , باب 32, حدیث 1 و2شیخ طوسى , التهذیب , ج4 , ص 330, شماره 1032.
8 - شیخ صدوق , الخصال , ج2 , ص 102 التمهید, ج1 , ص 109 ـ 108.
9 - ر ـ ک : وسایل الشیعه ج 10 ص 355 التمهید ج 1 ص 108.
10 - در ایـن کـه بـعـثت در 27 ماه رجب اتفاق افتاده است , روایات بسیارى وارد شده و در آن ها عـبـادات ویـژه اى سـفارش شده است , زیرا آن روز را پیوسته باب فتح برکات دانسته اند (ر ک : ابن الـشـیخ , الامالى , ص 28 کافى ,ج 4, ص 149 بحارالانوار, ج 18, ص 189 وسایل الشیعة , ج 7, ابواب الـصـوم الـمـنـدوب , بـاب 15,حدیث 7 ـ 1مناقب ابن شهر آشوب , ج 1, ص 150 سیره حلبیة , ج1 , ص 238 منتخب کنزالعمال در حاشیه مسند احمد, ج3, ص 362), ولى ابوجعفر طبرى آملى (224 ـ 310) روایـتـى دارد که به استناد آیه 41 سوره انفال ((و ما انزلنا على عبدنا یوم الفرقان یوم التقى الـجـمعان)) آغاز بعثت را روز 17 رمضان دانسته است , زیرا این آیه درباره جنگ بدر که در همین زمـان اتـفـاق افتاد, نازل شد و ظاهرا ابوعبداللّه زنجانى آن را تایید کرده است (تاریخ القرآن , ص 7) ولى آیه کریمه صرفا اشاره دارد که در این روز آیه هایى از قرآن درباره انفال و دیگر شؤون مربوط به جـنـگ بـر پـیـامـبر نازل شده است, اما درباره آغاز نزول قرآن یا بعثت در این روز سخنى در بین نیست (التمهید, ج1 , ص 106).
11 - فـتـرت بـه مـعـنـاى سستى و کاهش یافتن است در این جا کنایه از قطع تداوم وحى قرآنى مى باشد.
12 - حجر 15: 94.
13 - ر ک : سـیـره ابـن هـشـام , ج1 , ص 280 ابـو الـحـسـن عـلـى بـن ابـراهیم القمى1 ابو الحسن على بن ابراهیم القمى , 4 , تفسیر قمى , ذیل آیه 94 سوره حجرمناقب ابن شهر آشوب , ج1 , ص 40.
14 - علق 96: 1.
15 - تاریخ القرآن , ص 9.
16 - فرقان25 : 32.
17 - بقره 2: 185 ر ک : اصول کافى , ج2 , ص 628, حدیث 6.
18 - تفسیر عیاشى , ج1 , ص 80, حدیث 184.
19 - تفسیر قمى , ج1 , ص 66.
20 - شیخ صدوق , الاعتقادات , ص 101.
21 - بحارالانوار, ج18 , ص 250و 253.
22 - عبداللّه شبر, تفسیر شبر, ص 350.
23 - ر ک : جلال الدین سیوطى , الاتقان فی علوم القرآن , ج1 , ص 40.
24 - حاکم نیشابورى , المستدرک على الصحیحین , ج2 , ص 610.
25 - على بن احمد واحدى نیشابورى , اسباب النزول , ص 3.
26 - ر ک : ابـن کثیر, البدایة و النهایة فی التاریخ , ج3 , ص 4 الاتقان , ج1 , ص 45 طبقات ابن سعد, ج1 , ص 127.
27 - تفسیر طبرى , ج2 , ص 85.
28 - ابن کثیر, فضائل قرآن (در پایان تفسیر ابن کثیر چاپ شده است ) ص 2.
29 - حجر 15: 94.
30 - ر ک : التمهید, ج1 , ص 108 به بعد.
31 - مـمکن است این نام پس از رحلت پیامبر و موقعى که جمع قرآن صورت گرفت برآن سوره اطلاق شده گ گ باشد به اعتبار آن که در ابتداى مصحف قرار گرفته است .
32 - التمهید, ج1 , ص 110.
33 - بقره 2: 185.
34 - زمـخـشـرى گـوید: (( و معنى (انزل فیه القرآن) ابتد فیه انزاله)) (الکشاف , ج1 , ص 227) بـیـضـاوى گـویـد: (( اى ابـتد فیه انزاله)) (انوار التنزیل , ج1 , ص 217) شیخ محمد عبده گوید: ((الـمـراد بـانـزال القرآن فیه , بدؤه و اوله )(تفسیر المنار, ج2 , ص 158) مراغى گوید: ((اى هذه الایـام هـى شهر رمضان الذى بد فیه بانزال القرآن)) (تفسیرالمراغى , ج2 , ص 73) ابن شهر آشوب گـوید: ((القرآن فی هذا الموضع لا یفید العموم والاستغراق و انما یفیدالجنس , فای شی نزل فیه فـقـد طـابـق الظاهر)) (متشابهات القرآن , ج1 , ص 63) و نیز گوید: ((شهر رمضان الذی انزل فیه الـقـرآن ای ابـتـد نـزولـه)) (المناقب , ج1 , ص 150) و هکذا قال المفید فی شرح العقائد (تصحیح الاعـتقاد,ص 58) والسید المرتضى فی اجوبة المسائل الطرابلسیات الثالثة ضمن المجموعة الاولى من رسائل الشریف المرتضى , ص 405 ـ 403.
35 - تـفـسـیـر صـافى , مقدمه نهم کنز الدقائق مشهدى , ج1 , ص 430 تفسیر عیاشى , ج1 , ص 80 تفسیر قمى , ج1 ,ص 66.
36 - آل عمران 3: 123.
37 - توبه 9: 25 و 26.
38 - توبه 9: 40.
39 - توبه 9: 43.
40 - توبه 9: 81.
41 - توبه 9: 90.
42 - توبه 9: 107.
43 - احزاب 33: 23.
44 - مجادله 58: 1.
45 - بقره 2: 185.
46 - بقره2 : 88.
47 - زخرف 43: 20.
48 - محمد بن النعمان (شیخ مفید), تصحیح الاعتقاد, ص 57 و 58.
49 - فرقان 25: 32.
50 - رسائل مرتضى , مجموعه 1, جواب مسایل طرابلسیات 3, ص 405 ـ 403.
51 - ر ک : تـفسیر کبیر رازى , ج5 , ص 85 الدر المنثور, ج1 , ص 189 تفسیر طبرسى , ج2 , ص 276 الاتقان , ج1 ,ص 40.
52 - تـفـسـیـر طبرسى , ج1 , ص 276 الکشاف , ج1 , ص 227 الدرالمنثور, ج1 , ص 190 تفسیر کبیر رازى , ج5 , ص 80.
53 - بقره 2: 185.
54 - سید قطب , فی ظلال القرآن , ج2 , ص 79.
55 - الاتقان , ج1 , ص 117 ـ 116.
56 - الاعتقادات , باب 31.
57 - تفسیر کبیر رازى , ج5 , ص 85.
58 - محسن فیض کاشانى , تفسیر صافى , ج1 , ص 42.
59 - شعرا 26: 194 ـ 193.
60 - اسرا 17: 106.
61 - هود 11: 1.
62 - زخرف 43: 4.
63 - واقعه 56: 79 ـ 77.
64 - اعراف 7: 52.
65 - المیزان , ج 2, ص 16 ـ 15.