موج وبلاگی آهنگِ بندگی

موج وبلاگی آهنگِ بندگی
موج وبلاگی آهنگِ بندگی
موج وبلاگی آهنگِ بندگی
طبقه بندی موضوعی
۱۹ تیر ۹۲ ، ۰۹:۵۸

غزوه تبوک

"تَبُوک" نام موضعى میان حجر (دیار قوم ثمود) و شام بزرگ شمالى مدینه کنار مرز فلسطین است که در آنجا آخرین غزوه پیغمبر اسلام ـ در سال نهم هجرت ـ در آن واقع شد و آن غزوه به تبوک شهرت یافت.


این غزوه را «فاضحه» نیز مى گفتند زیرا جمعى منافق مسلمان نما در این سفر رسوا شدند، و این لشکر را جیش العسره گویند; چرا که مسلمانان در آن، بر اثر دورى راه و کمبود آذوقه رنج فراوان دیدند.


انگیزه این سفر آن بود که کاروانى از شام به مدینه بازگشت و با خود خبر آورد که سلطان روم تجهیز لشکر کرده و قبایل لخم و جذام و عامله و غسّان نیز به وى پیوسته، آهنگ هجوم به مدینه دارند; از این رو رسول خدا، فرمان داد مسلمانان از دور و نزدیک آماده جنگ شوند;


ولى نظر به اینکه این واقعه چند روزى پیش از رسیدن محصول و از جهتى سفرى دور و دراز و مستلزم هزینه و توشه فراوان بود و مسلمانان سخت در تنگناى کمبود خواربار بودند و موسم گرماى شدید نیز بود، این سفر بس گران مى آمد و گروهى ضعیف الایمان در إعداد آن سستى نشان مى دادند.


ولى اکثر مسلمانان به محض شنیدن دستور، به هر سختى و مشقت که بود آماده شده رخت بستند و جمعى به جمع آورى وجوه امدادى پرداختند و هر کسى به قدر توان خویش ـ حتى از ضروریات زندگى خانواده هم که بود ـ وجهى کمک کرد.


بالجمله سى هزار نفر مهیاى نبرد شدند که تنها هزار تن آنها سواره و بقیه پیاده بودند، و در این میان گروهى از منافقین مدینه به بهانه هائى در این غزوه شرکت نکرده، و بعلاوه دیگران را نیز از رفتن منع مى نمودند و مى گفتند: شما فکر نکنید این جنگ مانند دیگر جنگها باشد; لشکر روم است و یک تن از شما را زنده نگذارند; و حتى این خیال را بسر مى پروراندند که چون پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم شکست خورد، مدینه را به تصرف درآورند و بستگان رسول و دیگر مسلمانان را از شهر برانند.


لذا چون حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم از نیت سوء آنها آگاه شد، حضرت على علیه السلام را به جاى خویش در مدینه بگماشت و رهسپار تبوک گشت; اما منافقان ساکت نماندند و شایع ساختند که پیغمبر از این جهت «على» را با خود نبرد که از او کدورتى به دل داشت. على علیه اسلام شتابان از شهر بیرون شد و در منزل «جرف»، به رسول خدا پیوست و ماجرا را به حضور ایشان معروض داشت. پیغمبر او را به برگشت امر نمود و در حضور اصحاب این جمله به وى فرمود: «أما ترضى ان تکون منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ أنّه لا نبىّ بعدى» (دوست ندارى که تو نسبت به من به منزله هارون باشى نسبت به موسى، با این تفاوت که تو پیغمبر نیستى زیرا پس از من پیغمبرى نباشد؟!)؛ از این رو حدیث مزبور به نام حدیث منزلت مشهور شد.


به هر حال سپاه اسلام به راه خویش ادامه داد و در هیچ سفرى چنین سختى و مشقت بر مسلمانان نرفته بود که بیشتر لشکریان پیاده و از نظر آذوقه آن چنان در مضیقه بودند که گاه دو نفر به یک دانه خرما تغذیه مى نمودند و از حیث آب که در منازل بین راه، آب نایاب بود و بسا شترى مى کشتند و رطوبت احشاى آن به جاى آب مى نوشیدند.


چنین بود تا به «تبوک» رسیدند ولی از سپاه روم اثرى ندیدند و معلوم شد که آن خبر از اصل دروغ بوده است; زیرا هراقلیوس امپراطور روم از نخست و موقعى که نامه پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به دعوت وى به اسلام، به او رسیده بود نسبت به حضرت ارادتى خاص داشت; ولى از بیم آنکه سلطنتش به خطر افتد از دعوت مردم به دین اسلام خوددارى مى کرد.


لاجرم حضرت، اندیشمندانه اصحاب خود را به مشورت طلبیدند و فرمودند: خواهید از اینجا آهنگ روم کنیم یا به مدینه بازگردیم؟ رأى اکثریت به بازگشت قرار گرفت; لذا به مدینه بازگشتند.



منبع: سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی