
امام علی علیه السلام فرمود : کتاب پروردگار پاک و بلند مرتبه را فرا گیرید که همانا آن نیکوترین سخن و رساترین موعظه است. و درآن تفکر کنید که همانا قرآن بهار دلهاست و از نورانیتش شفاء بخواهید که همانا قرآن شفای دلهاست و تلاوتش را نیکو کنید که برترین قصه ها [در آن] است. تحف العقول ، ص150
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود : فرزندم! از خواندن قرآن غافل مشو که قرآن دلها را زنده می¬کند و انسان را از زشتی و بدی دور می دارد. کنزالعمال ، حدیث 2768
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود : بر تو باد قرا ئت قرآن زیرا که خواندن قرآن کفاره گناهان و پوششی از آتش [دوزخ] و ایمنی از عذاب است. بحارالانوار ، ج92 ، ص17
(ابو عمرو زاذان) از دوستان امام علی علیه السلام بود که قرآن را با لحنی دلنشین می خواند. روزی (سعد خفّاف) به او گفت: " ای ابا عمرو! تو بسیار زیبا قرآن میخوانی ، بگو این صوت زیبا را از که آموخته ای؟ " ابو عمرو گفت : " در جوانی به شعر خواندن علاقه ی بسیاری داشتم". روزی امیرالمومنین مرا در حالی که شعر میخواندم دید ، فرمود: " چرا این آواز خوش را در تلاوت قرآن به کار نمی بری؟" گفتم : " مولای من ! من کجا و تلاوت آیات نورانی قرآن کجا؟ به خدا سوگند از قرآن به جز آن چه در نماز میخوانم چیز دیگری بلد نیستم" . امام فرمود:" نزدیک تر بیا و در گوش من آهسته چیزی گفت که از آن سخن چیزی نفهمیدم. اما به خداوند سوگند که قدم از قدم برنداشته بودم که قرآن را با اِعراب کامل حفظ شدم و پس از آن ، هرگز محتاج نشدم که درباره ی قرائت قرآن از کسی چیزی بپرسم." بحارالانوار ، ج 41 ، ص256
« آیه ۱۰ سوره مبارکه عنکبوت»
ترجمه:
و بعضی از مردم کسانی هستند که می گویند: به خدا ایمان آوردیم ولی همینکه در راه خدا اذیت و آزار می بینند، عذاب مردم را برابر با عذاب الهی قرارمی دهند و وقتی از طرف پروردگارت پیروزی و نصرتی برسد می گویند: ما هم با شمابودیم ، آیا خداوند به آنچه در سینه عالمیان پنهان است داناتر نیست ؟
تفسیر(المیزان):
بعضی از مردم که ایمان عاریتی دارند و خدا را با بعضی شرایط عبادت می کنند وقتی عافیت و سلامتی باشد به ایمان خود پایبندند، ولی وقتی پای آزار و شکنجه به میان آید، دست از ایمان برمی دارند. و شکنجه و آزار مردم مشرک را هم سنگ و معادل عذاب خدا قرار می دهند و به جهت گریز از عذاب و شکنجه مردم ، ایمان را رها کرده و بسوی شرک می روند با اینکه عذاب مشرکان اندک و محدود است اما عذاب الهی که در نتیجه شرک به آنان خواهد رسید، بزرگ و دائمی است و هلاکت ابدی بدنبال دارد. و این مؤمنان دروغین اگر از ناحیه خداوند گشایش و راه نجاتی برای شما مؤمنان واقعی برسد و بعد از شدت و گرفتاری که از کفار می دیدید به آزادی و فرجی برسید،این مؤمنان مدعی می گویند: ما هم با شمائیم ، یعنی ما هم از این گشایش سهمی داریم. وخداوند در رد دعوی آنها به نحو استفهام انکاری می فرماید: آیا شما پنداشته اید که به صرف ادعای ایمان می توانید خدا را فریب دهید؟ نه چنین نیست بلکه خدا به آنچه دردلهای مردم می گذرد آگاه است و می داند که دلهای شما خالی از ایمان است .
سال 40 هجری قمری: ضربت خوردن حضرت امیرالمومنین علی(علیه السلام) در مسجد کوفه
عبدالرحمن بن ملجم مرادی، از گروه خوارج و از آن سه نفری بود که در مکه معظمه با هم پیمان بسته و هم سوگند شدند، که امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) و همچنین دو ملعون یعنی معاویه بن ابی سفیان و عمرو بن عاص را در یک شب واحد ترور کرده و آن ها را به قتل رسانند.
هر کدام به سوی شهرهای محل مأموریت خویش رهسپار شدند و عبدالرحمن بن ملجم مرادی به سوی کوفه رفت و در بیستم شعبان سال 40 قمری وارد این شهر شد.
وی به همراهی شبیب بن بجره اشجعی، که از همفکران وی بود و هر دوی آن ها از سوی "قطام بنت علقمه" تحریک و تحریث شده بودند، در سحرگاه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 40 قمری در مسجد اعظم کوفه کمین کرده و منتظر ورود امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیه السلام) شدند.(1) هم چنین قطام، شخصی به نام "وردان بن مجالد" را که از افراد طایفه اش بود، به یاری آن دو نفر فرستاد.(2)
روایت شده، که در هنگام ضربت زدن عبدالرحمن بن ملجم لعنت الله علیه بر سر مطهر حضرت علی (علیه السلام)، زمین به لرزه در آمد و دریاها مواج و آسمان ها متزلزل شدند و درهای مسجد به هم خوردند و خروش از فرشتگان آسمان ها بلند شد و باد سیاهی وزید، به طوری که جهان را تیره و تاریک ساخت.
أشعث بن قیس کندی که از ناراضیان سپاه امام علی(ع) و از دو چهرگان و منافقان واقعی آن دوران بود، آنان را راهنمایی، پشتیبانی و تقویت روحی می نمود.(3)
حضرت علی(علیه السلام) در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، مهمان دخترش ام کلثوم (سلام الله علیها) بود و در آن شب حالت عجیبی داشت و دخترش را به شگفتی درآورد.
روایت شده که آن حضرت در آن شب بیدار بود و بسیار از اتاق بیرون می رفت و به آسمان نظر می کرد و می فرمود: به خدا سوگند، دروغ نمی گویم و به من دروغ گفته نشده است. این است آن شبی که به من وعده شهادت دادند.(4)
به هر روی، آن حضرت به هنگام نماز صبح وارد مسجد اعظم کوفه شد و خفتگان را برای ادای نماز بیدار کرد. از جمله، خود عبدالرحمن بن ملجم مرادی را که به رو خوابیده بود، بیدار و خواندن نماز را به وی گوش زد کرد.
هنگامی که آن حضرت وارد محراب مسجد شد و مشغول خواندن نماز گردید و سر از سجده اول برداشت، نخست شبیث بن بجره با شمشیر برّان بر وی هجوم آورد، ولیکن شمشیرش به طاق محراب اصابت کرد و پس از او، عبدالرحمن بن ملجم مرادی فریادی برداشت: "لله الحکم یا علی، لا لک و لا لأصحابک"! و شمشیر خویش را بر فرق نازنین حضرت علی(علیه السلام) فرود آورد و سر مبارکش را تا به محل سجده گاهش شکافت.(5)
حضرت علی (علیه السلام) در محراب مسجد، افتاد و در همان هنگام فرمود: بسم الله و بالله و علی ملّه رسول الله، فزت و ربّ الکعبه؛ سوگند به خدای کعبه، رستگار شدم.(6)
نمازگزاران مسجد کوفه، برخی در پی شبیب و ابن ملجم رفته تا آن ها را بیابند و برخی در اطراف حضرت علی (علیه السلام) گرد آمده و به سر و صورت خود می زدند و برای آن حضرت گریه می نمودند.
حضرت علی (علیه السلام)، در حالی که خون از سر و صورت شریفش جاری بود، فرمود: هذا ما وعدنا الله و رسوله؛(7) این همان وعده ای است که خداوند متعال و رسول گرامی اشت به من داده اند.
حضرت علی (علیه السلام) که توان ادامه نماز جماعت را نداشت، به فرزندش امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود که نماز جماعت را ادامه دهد و خود آن حضرت، نمازش را نشسته تمام کرد.
روایت شد، که در هنگام ضربت زدن عبدالرحمن بن ملجم بر سر مطهر حضرت علی (علیه السلام)، جبرئیل امین در میان آسمان و زمین ندا داد و همگان ندایش را شنیدند. وی می گفت: تهدمت و الله ارکان الهدی، و انطمست أعلام التّقی، و انفصمت العروه الوثقی، قُتل ابن عمّ المصطفی، قُتل الوصیّ المجتبی، قُتل علیّ المرتضی، قَتَله أشقی الْأشقیاء؛(8) سوگند به خدا که ارکان هدایت درهم شکست و ستاره های دانش نبوت تاریک و نشانه های پرهیزکاری بر طرف گردید و عروه الوثقی الهی گسیخته شد. زیرا پسر عموی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شهید شد، سید الاوصیا و علی مرتضی به شهادت رسید. وی را سیاه بخت ترین اشقیاء،] یعنی ابن ملجم مرادی [به شهادت رسانید.
بدین گونه پیشوایی شایسته، امامی عادل، خلیفه ای حق جو، حاکمی دلسوز و یتیم نواز، کامل ترین انسان برگزیده خدا و جانشین بر حق محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، به دست شقی ترین و تیره بخت ترین انسان روی زمین، یعنی ابن ملجم مرادی ملعون، از پای درآمد و به سوی ابدیت و لقاء الله و هم نشینی با پیامبران الهی و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رهسپار گردید و امت اسلامی از وجود شریف آن ولی خدا و امام معصوم محروم شدند.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1- الارشاد (شیخ مفید)، ص 20؛ الجوهره فی نسب الامام علی و آله (البری)، ص 112
2- وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 41؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص 184
3- الارشاد، ص 21؛ وقایع الایام، ص 41؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج1، ص 171
4- منتهی الآمال، ج1، ص 172
5- الارشاد، ص 23؛ منتهی الآمال، ج1، ص 172؛ الجوهره فی نسب الامام علی و آله، ص 113؛ وقایع الایام، ص 41
6- منتهی الآمال، ج1، ص 174
7- همان
8- همان
سوره ی مائده ، آیه 48 : "در کاهای خیر از یکدیگر پیشی بگیرید"
سوره ی انبیاء آیه 9: " آنها (مومنان) در کار خیر از یکدیگر سبقت می گیرند"
امام صادق علیه السلام : "هرگاه یکی از شما تصمیم انجام کار خیر یا رساندن نفعی [به کسی] بگیرد، دو شیطان در راست و چپ او قرار می گیرند [تا منصرفش سازند]، پس باید شتاب کند تا مبادا او را از آن باز دارند" اصول کافی ، ج4 ، ص427
«صدقه حلوانی» می گوید: «در مسجد الحرام یکی از دوستانم دو درهم از من قرض خواست و من به او گفتم: پس از طواف به او خواهم داد. در حین طواف امام صادق علیه السلام را مشغول طواف دیدم. امام دستش را به جهت کمک خواستن روی شانه من گذاشت و هر دو به طواف پرداختیم. طواف من به پایان رسید. اما به جهت رعایت وضعیت جسمی امام، ترجیح دادم به ایشان کمک کنم. دوستم که از من قرض خواسته بود در کناری نشسته و به خیال اینکه من در قرض دادن به او مسامحه می کنم، هر دور که از جلوی او رد می شدم با دست به من اشاره می¬کرد که دو درهم به من قرض بده. امام متوجه شد و پرسید: این مرد چه می خواهد؟ عرض کردم: او منتظر من است که طوافم تمام شود و به او دو درهم قرض بدهم. امام سریع دست از شانه ام برداشت و فرمود: مرا رها کن و برو حاجت او را برآور! وقتی بازگشتم، امام که طوافش تمام شده بود و با دوستانش صحبت می کرد به من فرمود: من اگر برای برآوردن حاجت کسی شتاب کنم بهتر است که هزار بنده را در راه خدا آزاد و هزار نفر را برای جهاد در راه خدا بسیج کنم!» روضه الکافی ، ج2 ، ص322