آیات اولیه سوره قمر حاکی از این است که ماه در گذشته شکاف عظیمی برداشته و دو نیم شده است و عکسهایی که توسط فضانوردان موسسه ناسا از سطح کره ماه گرفته شده است شکافهایی را بر روی این کره نشان میدهد که وقوع این معجزه عظیم را اثبات میکند.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا):
متن فوق بخشی از سخنان آیتالله بیآزار شیرازی در نشست «شقالقمر معجزه پیامبر اعظم (ص) با استناد به تحقیقات ناسا» است.
دکتر عبدالکریم بیآزار شیرازی با قرائت آیه «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ» گفت: همانطور که میدانید در قرآن سورهای بهنام «قمر» آمده است. ابتدای این سوره در مورد معجزه بزرگی است که توسط پیامبر (ص) برای مردم مکه ارائه شده است و آن مسأله این است که مردم مکه مانند سایر امم پیشین وقتی با معجزات طبیعی مواجه میشدند آن را حمل بر سحر و جادو میکردند تا این که مطرح کردند که چگونه متوجه شدیم که او پیامبر (ص) است؛ زیرا هر کاری که او انجام میدهد میگویند سحر است.
وی گفت: در این رابطه سران قریش گفتند که سحر جادو در آسمان کارگر نیست بیایید یک معجزه آسمانی از پیامبر (ص) بخواهیم، نزد حضرت رسول (ص) رسیدند و گفتند: اگر تو واقعاً پیامبر خدا هستی و کارهایت گرو جادو نیست، ماه را دو نیم کن. حضرت (ص) فرمودند: اگر من از خدا بخواهم و خداوند این کار را انجام دهد آیا واقعا مسلمان میشوید؟ پاسخ دادند: بله.
وی افزود: ماه در حالت بدر بود که سبب هنگام پیامبر (ص) با سران قریش در طبیعت رفتند و پیامبر آنجا از خداوند متعال درخواست کردند که ماه شکافته شود و این معجزه را مردم مشاهده کنند.
با این دعا ماه شکافته شد به طوری که از میان دو نیمه ماه کوه احر را مشاهده میکردند زمانی که این منظره را مشاهده کردند ابوجهل که عناد نسبت به پیامبر (ص) میورزید گفت: ما مطمئن نیستیم که این سحر نباشد، ما صبر میکنیم تا مردمانی که از صحرا باز میگردند بیایند و از آنها بپرسیم که آیا این صحنه را دیدهاند یا نه؟ و اگر گفتند که دیدیم پس جادو نیست پس از مدتی افرادی از صحرا بازگشتند و مورد سئوال قرار گرفتند و در پاسخ گفتند آری ما دیدیم که ماه دو نیم شده است در عین حال برخی دست از عناد برنداشتند.
وی در ادمه سخنانش گفت: در این زمینه آیات اولیه سوره قمر نازل شده است آنچه که این آیات بیان میکند این است که ماه در گذشته شکاف عظیمی برداشته است و دو نیم شده است و صریحا میفرماید: «وَانشَقَّ الْقَمَرُ» دوم اینکه شکاف آنقدر بزرگ است که به عنوان آیت خدا یا معجزه الهی یاد شده است «و إن یروا آیة اگر ببیند این آیت و معجزه الهی» راه سوم برخی شکافته شدن ماه را مشاهده کردند؛ اما این را باز به حساب سحر و جادو گذاشتند و «وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ» برخی این معجزه را تکذیب کردند و «وَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا» و بسیاری فعل گذشته «انشَقَّ» را به فعل مضارع که در آینده است تفسیر کردند و این دو نیم شدن به عنوان یکی از آثار ظهور صورت میگیرد.
وی گفت: اما این معجزه مانند معجزه قرآن یک معجزه باقیه شده؛ زیرا بزرگترین امتیاز دین اسلام این است که معجزه دارد، شما اگر از یک یهودی یا یک مسیحی بپرسید که آیا شما معجزهای در دست دارید که نشان دهد دینتان بر حق است میگویند ما عصای موسی (ع) را نداریم که به شما نشان دهیم چگونه اژدها میشود. مسیحیان نیز میگویند ما حضرت عیسی (ع) را نداریم که برای شما مرده را زنده و یا مریض را شفا دهد تا این که شما متوجه شوید.
وی افزود: اما اگر از یک مسلمان بپرسند شما دلیلی بر حقانیت دینتان دارید پاسخ میدهند من یک معجزهای داریم که معجزه باقیه است و مطالب بسیار مختلفی را در زمینههای متفاوت بیان کرده است که امروزه دانشمندان میتوانند آن را مشاهده کنند یکی دیگر از معجزات پیامبر (ص) و آثارش را فضانوردانی که با آپولو به کره ماه رفتند مشاهده کردند و سالها در رابطه با آن مطالعه و تحقیق کردهاند که بحث امشب ما در این باره است.
وی گفت: در این زمینه شخصیتی بهنام دکتر «دیوید پیت کوک» که هم اکنون رئیس کرسی حزب اسلامی بریتانیا است میگوید: من به وسیله آیه «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ» مسلمان شدم.
وی میگوید: من علاقهمند به مطالعه ادیان تطبیقی بودم درباره همه ادیان مطالعه کردم به دین اسلام رسیدم، دوستی مسلمان داشتم به او گفتم من میخواهم در رابطه با اسلام تحقیق کنم، قرآنی با ترجمه انگلیسی به من داد و من خوشحال شدم. شب هنگام همین که قرآن را ورق میزدم نظرم جلب سوره قمر شد آن را باز کردم ببنیم قرآن درباره ماه، چه گفته است دیدم قرآن بیان کرده «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ» آن قدر به فکر فرو رفتم و از خدا پرسیدم، بر فرض ماه شکافته شد چگونه دو مرتبه به حالت اولی بازگشت هرچه به فکرم مراجعه کردم برایم قابل هضم نبود به طوری که از قرآن منزجر شدم و آن را کنار گذاشتم و این آیه مرا از مطالعه قرآن منصرف کرد.
وی ادامه میدهد: از آنجایی که کارم خالصانه بود. چند شب بعد تلویزیون برنامهای را دیدم که سه فضانورد را نشان میداد که مطالعات خود را در روی کرده ارائه میکنند. مجری برنامه این سوال را از فضانوران میپرسید که شما بودجه بسیار سنگینی را به کره ماه بردید در صورتی که در کره زمین این همه مردم نیازمند هستند آیا بهتر نبود این پولها را خرج مردم کره زمین میکردید؟ فضانوردان در پاسخ گفتند: پولهایی که ما خرج این سفرها کردیم به بیراهه نرفته است بلکه ما به یک حقایقی دست یافتیم که اگر چندین برابر این پول را خرج میکردیم باز هم ارزشمند بود. مجری میگوید این حقیقت چه بود این همه ارزش داشت؟، آنها گفتند: ما از قبل با رصد کردن ماه شکافهایی را بر روی این کره مشاهده کرده بودیم؛ اما به هیچ وجه نمیتوانستیم در رابطه با آنها اظهارنظر کنیم تا این که به کره ماه رفتیم و توسط آپولوی 10 ،عکسبرداری کردیم و ما از فاصله 14 کیلومتری تصاویری را مشاهده کردیم که اینها به خوبی نشان میداد که این ماه در گذشته یک شکاف عظیمی برداشته است و زمانی که با آپولوی 11 بر سطح کره ماه فرود آمدیم از نزدیک این شکافها را مشاهه کردیم. آنها ادامه دادند و گفتند ما اگر میخواستیم این مسائل را برای مردم بیان کنیم کسی حرف ما را نمیپذیرفت تا این که این سفرهای مکرر باعث شد که ما چنین کشف مهمی را انجام دهیم.
فضانوردان گفتند: موسسه ناسا سالها در این رابطه مطالعه و تحقیق انجام داده است و مقالاتی فراوانی در این رابطه ارائه دادهاند. در این رابطه شکافهایی فراوانی را میتوان توسط عکسها بر روی کره ماه دید این شکافها بر سه نوع است؛ اول شکافهای مارپیچی است دوم شکافهای دایرهای است که گاهی قطرش به هزار کیلومتر میرسد و آخر شکافهای مستقیمی است که به طور کمربندی دور ماه را گرفته است. دانشمندان احتمال میدهند که شکافهای دایرهای در اثر سقوط سنگهای آسمانی است؛ اما شکافهایی کمربندی که دور ماه را گرفته است نمیتواند با سقوط سنگ آسمانی پدید آمده باشد. آنها ادامه دادند: طبق تصاویری که از توسط فضانوردان ارائه شده است کاملا مشخصی میشد که این دو نیم کره چگونه پس از جدا شده از هم به یکدیگر جوش خورده و متصل شدهاند.
وی ادامه داد: دکتر «دیوید پیت کوک» افزود که مسئله شکاف و جوش خوردن در کره زمین هم اتفاق میافتد، در زیر اقیانوسها شکافهای عظیمی ایجاد میشود و سپس با مواد مذاب به هم جوش میخورد که گاهی سبب به وجود آمدن کوههای عظیمی در زیر اقیانوسها میشود. این موضوع را یک دانشمند آلمانی کشف کرده است که این قارههای کره زمین ابتدا یکی بودند یعنی تمام این خشکیها روزی یکی بوده و لذا اگر این قطعات قارهها را هم نزدیک کنیم همه به هم متصل میشوند و یک قاره را تشکیل میدهند و این در اثر شکافی است که در زیر اقیانوس به وجود آمده است و روز به روز به این امتداد قارهها افزوده میشود و فاصله آن بیشتر میشود به طوریکه سالی چند صدم سانتیمتر این فاصلهها افزایش مییابد و این همان معجزه قرآن کریم است که فرموده: «وَالأَرْضَ مَدَدْنَاهَا» یعنی ما خشکی را کشش و گسترش دادیم و هم میتواند یکی از نکات جالبی باشد که قرآن کریم آمده است و علم روز و دانشمندان آن را کشف کردهاند.
بیآزار شیرازی در ادامه سئوالی طرح کرد و گفت: یک بحثی که این جا مطرح است آن است که اگر شق القمر در زمان پیامبر (ص) صورت گرفته است چگونه مکانهای دیگر آن را ندیدهاند و فقط در عربستان مشاهده کردهاند.
وی در پاسخ به سئوالش گفت: در این باره آثاری است که نشانگر این موضوع است که این معجزه را تنها در عربستان ندیدهاند بلکه در کشورهای دیگر هم دیده شده است در یکی از نسخ خطی هندی که در موزه بریتانیا در شهر لندن قرار دارد درباره مشاهده شقالقمر در 14 قرن پیش سخن گفته شده است و یکی از دانشمندان اسلامی بهنام دکتر «محمد حمیدا» در کتابش که درباره زندگی پیامبر اکرم (ص) است آن را نقل کرده است.
حجتالاسلام بیآزار شیرازی ادامه داد: او میگوید: یکی از پادشاهان منطقه جنوب غربی هند این انشقاق را در زمان خود مشاهده کرده و مردم این مشاهده را نقل کردند و بعد که عدهای از تجار مسلمان به هندوستان سفر میکنند زمانی که به این شهر میرسند خبر شقالقمر را میشنوند و میگویند ما در هندوستان این واقعه را مشاهده کردیم این تجار صحت حرف آنها را تأیید میکنند و میگویند این معجزه اسلام (ص) است و پادشاه هند فرزند خود را به عربستان میفرستند تا تحقیق کند و زمانی که متوجه میشود این معجزه پیامبر (ص) بود مسلمان میشود.
دیوید پی کوک میگوید: با دیدن این برنامه انقلابی در من به وجود آمد و چه عجیب معجزه خداوند به دست پیامبر خود 14 قرن قبل ارائه کرده و امروزه این فضانوردان به راحتی آن را مشاهده کردند و در اختیار ما قرار دادهاند.
بیآزار شیرازی در توضیح این مسأله که دانشجویان علوم قرآن و حدیث چگونه میتوانند در زمینه تفسیر علمی داخل شوند گفت: در گذشته بعضیها آیات قرآنی را با اقوال دانشمندان مقایسه و بررسی میکردند بعد این اشکال به آنها وارد شد که این فرضیهها و نظریهها تغییر میکند و قرآن یک امر ثابت است و اگر بخواهیم قرآن را با نظریات دانشمندان تطبیق دهیم بعد که این نظریه تغییر یافت قرآن را از آن وجاهت میاندازد.
وی افزود: ولی من معتقدم که آنچه را که قرآن بیان کرده است اصل قرار میدهیم و آنچه را که علم روز بیان کرده است اگر مطابق باشد میآوریم و این چنین نبود که قرآن را به خورد نظریه دانشمندان دهیم بلکه عکس این قضیه بود. امروزه کاملا وضعیت متفاوت شده است اصلا موضوعاتی را با رأسالعین مشاهده میکنیم مانند معجزه شقالقمر که به رأسالعین توسط دانشمندان غربی دیده و توضیح و تبین شده است و این فرضیه و نظریه فلان دانشمندان نیست و تغییر در آن صورت نمیگیرد. مثلا کروی بودن زمین زمانی فرضیه بود به طوری که تا زمان مرحوم صاحب حدائق میگفتند زمین مسطح است ام امروزه کروی بودن زمین را مشاهده و عکسبرداری کردند.
وی در ادامه سخنانش گفت: همچنین بسیاری از حقایق علمی قرآن را امروزه مشاده کردهاند منتهی موضوعات قرآن که علمی است به گفته خود قرآن «قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ» خداوند این قرآن را با علم خودش نازل کرده است نه با علم بشری یعنی علمی وسیع که ارتباط با خدا، آخرت، طبیعت و ماورالطبیعه دارد برخلاف علم بشری که بسیاری محدود است بنابراین قرآن خود وعده کرده است «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» مابهزودی آیات خود را در کیهان و آفرینش خود انسان را به انسانها نشان خواهیم داد تا معلوم شود خداوند حق است.
http://weblog4baagh.persiangig.com/ax5/1vanshaghalghamar555.jpg
بیآزار شیرازی در ایان سخنانش گفت: قرآن حق است چرا که خود میفرماید: «وَیَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ» آن کسانی که اهل علم هستند متوجه میشوند که آنچه که بر تو نازل شده است حق است امروزه بسیاری از دانشمندان بزرگ در آمریکا و اروپا با مشاهده این آیات درباره کیهان و آفرینش بشر و این آیات بسیار با عظمت مسلمان میشوند. ولی متأسفانه ما آیات قرآنی را بسیار سطحی نگاه میکنیم و تنها قرائت میکنیم «وَکَأَیِّن مِّن آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ» چه بسیار آیاتی که در آسمانها و زمین است و اینها از آن عبور کرده و روی میگردانند.
منبع:http://www.tebyan.net
منبع: http://www.pa.msu.edu/people/frenchj/moon/index2.html
شق القمر از دیدگاه علمی
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ * وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ
نزدیک گشت ساعت و شکافته گشت ماه. و هرگاه ببینند آیتی روی گردانند و گویند افسونی است نیرومند
معجزه دو نیمه شدن ماه (شق القمر)
طبق روایت مشهور (بعضی ادعای تواتر آن را هم کرده اند) میان عامه و خاصه روزی مشرکان نزد پیامبر (ص) آمدند و گفتند: اگر راست می گویی و تو پیامبر خدایی ماه را برای ما دو پاره کن. پیامبر گفت: اگر این کار را انجام بدهم، ایمان می آورید؟ گفتند: آری. و آن شب، شب چهاردهم ماه بود، پیامبر از پیشگاه پروردگار تقاضا کرد آنچه را خواسته اند به او بدهد، ناگهان ماه دو نیمه شد و پیامبر آنها را یک به یک صدا می زد و می گفت ببینید! ولی باز هم ابوجهل ها ایمان نیاوردند و گفتند محمد (ص) ما را سحر و جادو کرده است. این داستان با اختلافات کمی در کتاب های مختلف شیعه و سنی آمده است. (2)
شق القمر از نظر تاریخی
ایرادی که بعضی به مسئله شق القمر گرفته اند این است که اگر این امر واقعیت داشت با آن همه اهمیتی که دارد باید در تواریخ جهان ثبت می شد در حالی که چنین نیست و این واقعه فقط در تواریخ اسلامی ثبت شده است. در تفاسیر مختلف قرآن سعی کرده اندبه طرق مختلف به این ایراد پاسخ بدهند. (3) مثلا در تفسیر نمونه به طور خلاصه اینطور پاسخ این ایراد داده شده است:
الف) باید توجه داشت که ماه همواره در نیمی از کره زمین قابل رویت است، نه در تمام آن، بنا بر این نمی از مردم روی زمین از این حساب خارجند.
ب) در نیمی از همین نیمکره نیز اکثریت قریب به اتفاق آنها خوابند. زیرا بعد از نیمه شب است. به این ترتیب تنها یک چهارم از مردم جهان می توانند از چنین حادثه ای با خبر شوند.
ج) در بخش قابل رویت نیز هیچ مانعی ندارد که قسمت های قابل توجهی از آسمان ابری و چهره ماه با ابر پوشیده شده باشد.
د) حوادث آسمانی در صورتی جلب توجه می کنند که یا مانند صاعقه ها توام با سر و صدای شدید باشند، یا مانند خسوف و کسوف، کلی نور به طور کامل قطع شود. آن هم برای یک مدت نسبتا طولانی.
هـ) به علاوه وسائل ثبت مطالب در تاریخ و نشر آن در آن زمان ها محدود بود، و حتی تعداد باسوادها بسیار کم بودند و کتاب های خطی بود، مثل امروز نبود که حوادث مهم، برق آسا به وسیله رادیوها و تلویزیون ها و مطبوعات در سراسر جهان منتشر شود. با توجه به این جهات، هرگز نمی توان از عدم ذکر این حادثه در غیر تواریخ اسلامی تعجب کرد، و آن را دلیلی بر نفی آن گرفت. (4)
این پاسخ معقولی است ولی بسیاری از مفسران از روایات کهن هند آگاهی نداشته اند. اما شادمان می شدند اگر خبر می یافتند که در آن پاره از جهان حکایت می کنند که فردی به نام شاه Shakrawati Farmad در جنوب هند به راستی دو نیمه شدن ماه را به چشم دید. به همین نحو می گویند که مسلمان شدن مردم نخستین آبادی های مسلمان شبه قاره هند در نتیجه همین معجزه صورت گرفته است و آنها که این واقعه را رویت کرده بودند مدتی بعد که مسلمانان به آنجا رسیدند به این معجزه گواهی دادند و ایمان آوردند. خانم آنه ماری شیمل در کتاب And Muhammad Is His Messenger به این موضوع اشاره می کند. (5) (6) جالب است یاد آور شویم که در اواخر قرون وسطا، مینیاتوری در دربار کوته راجپوت (هندو) نقاشی شده است که شق القمر را با همه جزئیات آن نمایش می دهد. (7)
می گویند نیل آرمسترانگ بر سطح ماه خط مستقیمی دید و درازای آن را حدود 240 کلیومتر برآورد کرد، که به روشنی ثابت می کند ماه در زمان های قدیم دو نیمه شده بود. (8) در امتداد همین خط The Straight Wall قرار گرفته است که دیواری است به طول حدودا 110 کیلومتر که دانشمندان علت به وجود آمدن آن را یک زلزله در زمان های قدیم می دانند. ارتفاع این دیوار طبیعی که از برخورد گسل های ماه به وجود آمده است به 300 متر می رسد.
(منبع) ببینید برخورد چقدر شدید بوده است که دیواری به این عظمت به وجود آورده است. واقعا این دیوار در اثر یک زلزله به وجود آمده یا ..؟
The Straight Wall. It's about 70 miles long. It's actually a fault line formed from a moonquake in the ancient past. The Apennine Mountains are in full sunlight now. Above the Apennines, look for the Lunar Alps and the Alpine Valley. Moon's age: 8 days 2 hours 35 minutes. (منبع به همراه تصویر)
شاید جالب باشد که بدانیم ایدهی نامگذاری هفتهای بهنام «وحدت»، مربوط به دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیست. این نامگذاری پیش از انقلاب نیز در سیستان و بلوچستان اجرا شده است؛ زمانیکه حضرت آیتالله خامنهای در ایرانشهر روزگار تبعید خود را سپری میکردند. روایت این نامگذاری را از سخنان رهبر انقلاب اسلامی بخوانیم:
* شکلگیری اولین هفته وحدت در دوران تبعید
یکى از ابزارهاى همیشه مورد استفادهى دشمنان ملتهاى مسلمان براى اختلاف، مسئلهى اختلافات مذهبى، شیعه و سنى و از این قبیل بوده. دعوا درست کنند، اختلاف ایجاد کنند، برادران را به جان هم بیندازند، اختلافات را بزرگ کنند، برجسته کنند، موارد اشتراک و اتحاد را ضعیف کنند، کمرنگ کنند، یک چیز کوچک را بزرگ کنند، برجسته کنند؛ این همه نقاط اشتراک را که بین برادران سنى و شیعه هست، کوچک کنند، ضعیف کنند؛ این کارى است که دائم انجام گرفته است، الان هم دارد انجام میگیرد.
جمهورى اسلامى از اولین روز در مقابل این توطئه ایستاده است؛ علت هم این است که ما ملاحظهى کسى را نمیکنیم؛ این عقیدهى ماست. قبل از اینکه نظام اسلامى تشکیل بشود، برادران ما، بزرگان نهضت، بزرگان مبارزهى انقلابى در آن روز - که هنوز خبرى از حکومت اسلامى و جمهورى اسلامى نبود - در جهت وحدت شیعه و سنى تلاش میکردند. من خودم در بلوچستان تبعید بودم. از آن زمان تا حالا با علماى سنى حنفى شهرهاى بلوچستان - ایرانشهر و چابهار و سراوان و زاهدان - با آنهائى که بحمدالله زنده هستند، رفیقیم، نزدیکیم، صمیمى هستیم. من آنجا تبعیدى بودم، دستگاهها نمیخواستند بگذارند تلاشى از سوى ما انجام بگیرد؛ اما در عین حال ما گفتیم بیائید کارى کنیم که یک نشانهاى از اتحاد شیعه و سنى را در این شهر نشان بدهیم؛ که این مسئلهى هفتهى وحدت - ولادت نبى اکرم در دوازدهم ربیعالاول به روایت اهل سنت، و در هفدهم ربیعالاول به روایت شیعه - آن روز به ذهن ما رسید و در ایرانشهر آن را عمل کردیم؛ یعنى از دوازدهم تا هفدهم جشن گرفتیم. این یک فکر عمیقى بوده است، مال امروز و دیروز نیست. ۱۳۹۰/۰۷/۲۵
* فکر وحدت اسلامی یک فکر زودگذر نیست
فکر وحدت اسلامى یک فکر زودگذرِ تازهپا نیست، بلکه از اعماق دل ما مىجوشد. سنّى براى خود سنّى است، شیعه هم براى خود شیعه است، هرکدام عقاید و مناسکى دارند و هیچ کدام دیگرى را مجبور نمىکند که مثل من وضو بگیر یا اعمال دیگر را مثل من انجام بده. حقیقت این است که هر دو به خداى واحد، قبلهى واحد، پیامبر واحد، اهداف و ارزشهاى واحد و به اسلام واحد معتقدند. چرا اینها را فراموش کنیم؟! من در همان روزهایى که تبعید بودم - آقاى مولوى قمرالدّینى اینجاست - پیغام دادم، خودم به مسجد ایشان رفتم و گفتم بیایید این یک هفته میان هفده ربیع - که ما شیعهها هفده ربیع را روز ولادت پیغمبر مىدانیم و جشن مىگیریم - و دوازده ربیع را - که شما سنّیها روز ولادت پیامبر مىدانید - جشن بگیریم. ما بگیریم، شما هم بگیرید. ایشان هم قبول کرد. اتّفاقاً در همان روزهاى اوّل و دوم در ایرانشهر سیل آمد و بساط همه چیز را به هم زد و ما در کار امداد مردم افتادیم و نتوانستیم کارى انجام دهیم. به این چیزها توجّه داشته باشید. خوب؛ طبیعى است که هر کسى براى عقاید خود احترام و ارزش قائل است. اما اگر زید به عقیدهى خود احترام مىگذارد، مگر مستلزم این است که به عقیدهى عمرو اهانت کند؟! یا اگر عمرو به عقیدهى خود احترام مىگذارد، مگر مستلزم این است که به زید اهانت کند؟! چرا؟! دشمن همین را مىخواهد و این آتش عجیبى است اگر مشتعل شود.
الان شما ببینید در همین همسایگى این مرز ما، دستهایى اختلاف و تفرقه بین شیعه و سنّى را تحریک مىکنند. سرِ همین اختلافات، همدیگر را کافر و فاسق و فلان مىدانند و مىکشند. این است که من تأکید مىکنم و این نکتهى اساسى است. بله؛ از دوستان و علماى عزیز خیلى متشکّرم که تلاش کردید؛ اما این تلاش را تعمیق کنید و به دوستیها عمق ببخشید؛ هرکدام هم در مذهب خود پایدار و ثابت قدم بمانید. بحث علمى و فکرى و غیره هم به جاى خود محفوظ، خیلى خوب است و مانعى هم ندارد. اما مراقب اختلاف باشید؛ مراقب مردم باشید؛ مراقب دست دشمن باشید.
۱۳۸۱/۱۲/۰۲
* علما به ندای وحدت پاسخ مثبت دادند
اوّلِ انقلاب هم اوّلین نقطهاى که امام، هیأت اعزام کردند، گمان مىکنم بلوچستان بود. بنده را خواستند، یک حکم هم نوشتند که در رادیو خوانده شد. من با جماعتى راه افتادم و به بلوچستان رفتم. مرحوم مولوى عبدالعزیز ساداتى ملازهى آن موقع حیات داشتند؛ رفتیم ایشان را در سراوان دیدیم.
غرض؛ دوستان فراوانى از مجموعهى علماى منطقه بودند که به نداى وحدت پاسخ مثبت دادند. بالاتر از این بگویم؛ در دلِ خودشان حقیقتاً این ندا وجود داشت. جامعهى ایرانى و اسلامى از این وحدت سود برد. اوایل انقلاب با ایجاد درگیرى و با استفاده از بعضى آدمهاى ناباب توانستند در ایرانشهر و جاهاى دیگر کارهایى بکنند؛ لیکن به جایى نرسید و اختلاف مورد نظر آنها بحمداللَّه به وجود نیامد...
من خودم همان سفرى که آمدم، در ایرانشهر همهى رؤساى طوایف را جمع کردم و در جلسهاى با آنها صحبت کردم و گفتم نظامِ جمهورى اسلامى بنا دارد که در سرتاسر کشور عدالت واقعى را اجرا کند؛ لذا ظلم و تعرّض و تبعیض را بین استانها و طوایف کشور هیچ تحمّل نمىکند و شما به این امر کمک کنید. به آنها گفتم که این نظام از نظام قبل به مراتب نیرومندتر است؛ چون آن نظام به دستگاههاى امنیتى و اطّلاعاتى و سلاحِ خودش متّکى بود؛ اما این نظام به عواطف و دلها و علایق مردم متّکى است. ۱۳۷۹/۰۸/۱۶
فضیلت پیامبر اعظم، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم بر سایر انبیای بزرگ خدا با دلایل مختلف قرآنی، روایی و عقلی ثابت میشود. در این نوشتار، برخی دلایل قرآنی این مسأله را از زبان و قلم استاد گرانقدر آیتالله عبدالله جوادی آملی پی میگیریم.
در میان انبیا برخی بر بعضی دیگر برتری دارند. انبیای اولوالعزم از سایر پیامبران افضلاند. در میان پیامبران اولوالعزم نیز تفاضل وجود دارد: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»؛ برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم.
«وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ»؛ بیگمان ما برخی پیامبران را بر برخی (دیگر) برتری بخشیدیم.
با بررسی چند مطلب، برتری پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بر سایر پیامبران اولواالعزم اثبات میشود.
۱-بشارت حضرت مسیح(ع)
در قرآن کریم از زبان حضرت عیسی علیه السلام آمده است: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ»؛ و نوید دهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد و نام او احمد است.
بشارت در موردی است که پیامبر بعدی، مطلبی نو و تازه برای امتش بیاورد. اگر پیامبر خاتم در سطح انبیای گذشته یا در سطح رسالت عیسای مسیح سخن گفته باشد، نخست اینکه دیگر نیازی به آمدن پیامبری تازه نبود و دوم اینکه مجالی برای بشارت نبود.
سخن حضرت مسیح علیه السلام که من کتاب آسمانی پیامبر گذشته را تصدیق میکنم و آمدن پیامبری را در آینده بشارت میدهم، نشان میدهد که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلماز حضرت عیسی علیه السلام افضل و قرآن کریم از انجیل بالاتر و رهاورد پیامبر اسلام، بیش از رهاورد مسیح علیه السلام است، زیرا تنها در این صورت معنای بشارت تحقق مییابد.
۲-هیمنه قرآن بر کتب انبیای پیشین
همه انبیا سخن حق را آوردهاند؛ ولی کتب انبیای گذشته زیر هیمنه، سیطره و نفوذ قرآن کریم حفظ میشود و خدا قرآن را مهیمن بر کتب انبیای پیشین قرار داده است. هیمنه، به معنی سیطره و نفوذ علمی است.
خدای سبحان در سوره مائده، پس از ذکر نام چند تن از انبیا میفرماید: پس از انبیای گذشته و به دنبال آثار آنان، عیسی فرزند مریم را فرستادیم؛ در حالی که تورات را تصدیق میکرد و به او انجیل را دادیم...
سپس خطاب به پیامبر خاتم میفرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ»؛ ما این کتاب را به درستی فرو فرستادهایم که کتاب پیش از خود را راست میشمارد و نگاهبان بر آن است؛ یعنی از تحریف و دگرگونی آنها جلوگیری میکند؛ به گونهای که موارد تحریفشده آنها را، پس از عرضه بر قرآن کریم، به خوبی میتوان تشخیص داد.
از سوی دیگر، کمال علمی، مقام و شخصیت معنوی هر پیامبری در کتاب آسمانی او ظهور میکند؛ به عبارت دیگر، کتاب آسمانی هر پیامبری تجلّی شخصیت همان پیامبر است، پس کمال علمی و شخصیت معنوی پیامبر خاتم در قرآن ظهور میکند. بنابراین چون هیمنه، سیطره و فضیلت قرآن بر کتابهای انبیای سلف ثابت شد، سیطره و فضیلت رسول خاتم بر دیگر انبیا نیز ثابت میشود.
حاصل آنکه مقام موسای کلیم در حدّ تورات و مقام عیسای مسیح در حدّ انجیل و مقام انبیای دیگر در حدّ کتب و صحف آسمانی آنان است؛ مقام پیغمبر در حدّ قرآن است و قرآن نیز بر تورات، انجیل و صحف دیگر مهیمن است، پس پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مهیمن بر موسای کلیم علیه السلام، عیسای مسیح علیه السلام و انبیای دیگر است.
از برجستهترین مزایای علمی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این است که خدای سبحان قرآن را به او آموخته و حقیقت آن را در قلب مطهر او القا کرده است: «وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ»؛ بیگمان قرآن را از نزد فرزانهای دانا به تو میآموزند.
بنابراین، زمانی میتوانیم منزلت علمی رسول گرامی را ارزیابی کنیم که حقیقت قرآن را بشناسیم، زیرا هر پیامبری به اندازه کتابش، مردم را به حقّ دعوت میکند و هر چه به عنوان آیه تدوینی کتاب اوست، در وجود مبارک آن پیامبر، به عنوان آیه تکوینی و وجود عینی متحقّق است، پس همان طور که برای معارف کتاب آسمانی درجاتی هست، برای ولایت و رسالت اولیا و فرستادگان خدا مراتبی خواهد بود و چون اکتناه قرآن مقدور همه نیست و فقط دسترسی به برخی درجات آن مقدور است، اکتناه شخصیّت علمی رسول گرامی هم مقدور همه نیست و شناخت برخی خصوصیات او مقدور خواهد بود.
به همین دلیل خدای سبحان برای معرفی عظمت شخصیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»؛ و بیگمان به تو سوره مبارکه «فاتحه» و قرآن سترگ را دادیم.
امام صادق علیه السلام فرمود: «ما کَلَّم رَسُولُ اللّهِ الْعِبادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ»؛ رسول خدا با هیچ کس به اندازه عمق فکر خود سخن نگفته است؛ یعنی آنچه شما از سخنان آن حضرت میفهمید، عمق فکر و عمق کلام پیامبر نیست و هرچه بالا بروید، به عمق فکر او نمیرسید.
البتّه آن حضرت هرچه باید بگوید، گفته است و چیزی را کتمان نکرده است؛ امّا اشخاص به میزان ظرفیت هستی خود، سخنان آن حضرت را درک میکنند. اخلاق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز برابر با قرآن کریم است: «وانّک لعلی خُلُقٍ عظیم». خدای سبحان در این آیه پیامبر خود را به عظمت اخلاقی میستاید: و به راستی تو راست، خوی سترگ. «کان خلقه القرآن»؛ اخلاق آن حضرت قرآن بود و قرآن کریم مهیمن بر تمام کتابهای آسمانی است، پس اخلاق رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، برتر از ملکات اخلاقی پیامبرانی است که سایر کتابهای آسمانی بر آنان نازل شده است.
*شناخت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر همگان آسان نیست
چون حقیقت رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم، همان حقیقت قرآن است و معرفت حقیقت قرآن، برای افراد معمولی و متعارف ممکن نیست، شناخت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم برای همگان میسّر نیست؛ با این تفاوت که گروهی تنها گوشهای از حقیقت نبوّت را درک میکنند و به آن مؤمن میشوند؛ ولی فرورفتگان در چاه طبیعت، هرگز حقیقت رسالت را نمیبینند و در نتیجه به آن کفر میورزند. از این رو در قرآن آمده است: «َتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ»؛ میبینی که به تو مینگرند؛ در حالی که نمیبینند.
حاصل آنکه شناخت پیامبر، بدون شناخت قرآن ممکن نیست. آنچه در حدیث آمده است که «رسول خدا را جز خدا و علیبنابیطالب علیه السلام، کسی نشناخت»، به معرفتهای نوری نظر دارد.
پیامبر قرآن را در نشئه کثرت، در لباس الفاظ به زبان عربی مبین، از خداوند آموخت و در نشئه وحدت آن را به صورت بسیط و بدون لفظ، در مرحله امالکتاب از خداوند تلقّی کرد. پس شناخت پیامبر بدون شناخت همه مراحل قرآن، به ویژه مرحله امالکتاب میسّر نیست.
۳- خاتمیّت رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم
خدای سبحان در مورد خاتمیّت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «مَّاکَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ»؛ محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست؛ اما فرستاده خدا و خاتم(واپسین) پیامبران است.
«خاتم» یعنی مُهر که در پایان نوشتهها و نامهها قرار میگیرد. نویسنده پس از آنکه آنچه را لازم بود، نوشت و تمام مقاصد خود را بیان کرد، پایان نوشته خود را مُهر کرده، ختم آن را اعلام میکند. انبیا کتاب و کلام حقاند، چنان که درباره حضرت عیسی علیه السلام آمده است: «یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ»؛ خداوند تو را به کلمهای از خویش نوید میدهد که نامش مسیح، پسر مریم است.
خداوند که از طریق فرستادن پیامبران و وحی با انسانها سخن میگوید، پس از پایان کلمات و گفتارش، سلسله نبوّت و صحیفه رسالت پیامبران را با فرستادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مُهر کرده است.
مقصود از خاتمیّت، تنها تأخّر و خاتمیّت زمانی نیست، بلکه خاتمیّت رتبی در قوس صعود نیز هست. بنابراین از آیه مذکور چنین استفاده میشود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم واجد همه مزایا، فضیلتها و خصوصیات پیامبران گذشته است و تا روز قیامت احدی بهتر و کاملتر از او نخواهد آمد، زیرا اگر کاملتر از او یافت میشد، حتماً او به مقام خاتمیّت میرسید؛ نه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم.
اثبات مطلب، به صورت قیاس استثنایی این است که اگر پیامبری برتر از پیغمبر خاتم، تا روز قیامت ظهور کند، پیامبر اسلام، پیامبر خاتم نیست، زیرا اگر خدا انسانی بیافریند که در علم و عمل، اکمل و افضل از پیامبر اسلام باشد، هرگز آن انسان اکمل و افضل، از این انسان کامل و فاضل پیروی نکرده، از امّت او نیست. چون انسانی که کمال برتر را دارد، مطاع و متبوع خواهد بود و دیگران را به مقام خود و آن کمال برتر هدایت میکند و او باید، هم خاتم پیامبران و هم شاهد جهانیان و اُسوه امتها باشد؛ در حالی که خدای سبحان پیامبر اسلام را به خاتم پیامبران معرفی کرده و شاهد جهانیان خوانده است: «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَـؤُلاء شَهِیدًا»؛ ما در قیامت از هر اُمّتی شاهدی بر اعمال آنها میآوریم(که در دنیا حوادث را تحمّل کرده، در آخرت شهادت میدهد) و تو را به عنوان شاهد همگان میآوریم؛ یعنی هر چه اُمّتها در دنیا انجام دادند، تو مشاهده کرده، شهادت خواهی داد؛ تو بر بینش همه انبیا سیطره داری و گواهی میدهی؛ تو نه تنها شهید امت خود، بلکه شهید انبیا و امتهای آنان هستی.
۴-رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بنده مقام اطلاق
بعضی انسانها تحت تدبیر اسمهای جزئی حقاند. بعضی در حقیقت، عبدالرّزاق، عبدالباسط، عبدالقابض، عبدالکریم یا عبدالجلیل هستند؛ امّا پیامبر اسلام(عبده) است؛ یعنی پروردگاری مدبّر و مربّی شخص وی است که نهاییترین مرتبه را داراست و در قوس صعود، مقامی برتر از مقام ربوبیّت شخص رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیست: «وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی»؛ و به درستی که پایان هر چیز، به سوی پروردگار توست.
«هو» که همان هویت مطلقه است، عالیترین اسم از اسمای حسنای خدای سبحان است و آن حضرت به عالیترین اسم منتسب است.
بنابراین، چون جامعترین کلمه به او اشاره دارد، کاملترین عبودیت از آن او خواهد بود و او در قوس نزول، از نزد همان مقام «هو» تنزّل کرده، و هویت مطلقه، مبدأ ارسال رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»؛ اوست که پیامبر خود را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دینها پیروز گرداند.
خدای سبحان وقتی کلمه «عبد» را برای انبیا به کار میبرد، با نام آنها همراه میکند؛ برای مثال میفرماید: «وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ...»؛ یاد کن بندگان ما ابراهیم، اسحق و یعقوب را... یا «یاد کن بنده ما داود را» یا «یاد کن بنده ما ایّوب را»؛ ولی پیامبر خاتم را بینام یاد میکند و نام مبارک پیغمبر را قبل یا بعد از کلمه «عبد» نمیآورد تا گفته شود که نام آن حضرت به دلیل قرینه محذوف است. «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا»؛ بزرگوار است آن (خداوندی) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا بیمدهندهای برای جهانیان باشد.
کلمه «عبد» به صورت مطلق و غیر مقیّد، به فرد کامل انصراف دارد که رسول خداست. دیگران عبد مقیّد، یعنی بنده تعیّنات مقیّد هستند؛ ولی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بنده آن مقام اطلاق است.
در سوره اسراء نیز آمده است: «سبْحَانَ الَّذِی أَسرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً...» و در سوره کهف «الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ». گمان نشود که کلمه «الذی» از موصولات است و عاید میخواهد، زیرا عاید را با الفاظ دیگر نیز میتوان بیان کرد.
کلمه «عبدنا» (بنده ما) که در مورد سایر پیامبران به کار رفته، به کثرت نظر دارد؛ ولی کلمه «عبده» ناظر به مقام وحدت است. به همین دلیل، این کلمه حتی از کلمه «عبدالله» هم بالاتر است، زیرا این عبودیّت، نشان هویت مطلقه است که از مقام الوهیّت بالاتر است. بنابراین هیچ کمالی برای انسان متکامل فرض نمیشود؛ جز اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آن مقام نایل آمده است.
سیاق آیات سه گانه یاد شده، به شکلی رساتر، در سوره نجم آمده است: «فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی»؛ پس خداوند به بنده خود وحی کرد آنچه وحی کرد.
۵-پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اولین مسلمان
خدای سبحان به پیامبرش فرمود: «وبذلک اُمرت و انا اوّل المسلمین». منظور از (اول المسلمین)، اوّلیّت ذاتی است که گاهی از آن به اوّلیّت رتبی یاد میشود. خداوند درباره حضرت ابراهیم علیه السلام با اینکه از نظر زمانی جلوتر است و سرسلسله انبیای ابراهیمی علیه السلام است و درباره حضرت نوح علیه السلام که شیخ الانبیاء و حضرت آدم علیه السلام که ابوالبشر است، از این عبارت استفاده نکرده است. این نکته نشان میدهد که این اوّلیت، زمانی، تاریخی و مادّی نیست، زیرا اگر منظور اولیّت زمانی بود، هر پیامبر نسبت به قوم خویش «اول المسلمین» بود؛ پس علت اینکه خدای سبحان تنها به پیامبر اسلام فرمود که بگو «من مأمورم که نخستین مسلمان باشم»، این است که وی صادر اول و ظاهر اول است؛ یعنی هیچکس در رتبه وجودی او قرار ندارد، چنانکه نخستین کسی که در قیامت محشور میشود، آن حضرت است.
منبع:فارس
1- اسراء و معراج
2- معراج در چه سالى اتفاق افتاد
3- اسراء از کجا انجام شد؟
4- اسراء چگونه انجام شد؟
آیات سوره مبارکه نجم و داستان معراج
داستان معراج بر طبق روایات
روایت دیگرى در این باره
خبر دادن رسول خدا صلی الله علیه و آله از کاروان قریش
1- بحار الانوار ج 18 ص 381 و الصحیح من السیره ج 1 ص 269-270.
2- بحار الانوار ج 18 ص 379.
3- المیزان ج 13 ص 30-بحار الانوار ج 18 ص 302،319.
4- بحار الانوار ج 18 ص 319 و سیرة النبویه ج 2 ص 93-94.
5-
ابن حجر عسقلانى از دانشمندان اهل سنت در کتاب الاصابة ج 4 ص 348 ذکرکرده
که عایشه چهار سال یا پنج سال بعد از بعثت رسول خدا(ص)بدنیا آمد وهنگامیکه
رسول خدا(ص)او را بعقد خویش در آورد شش ساله بود و پس از دو یاسه سالگى در
نه سالگى وى در سال اول و یا سال دوم هجرت با او زفاف نمود و روى قول اینکه
اسراء و معراج رسول خدا(ص) در سال سوم یا دوم بعثت اتفاق افتاده باشدعایشه
در آن زمان هنوز بدنیا نیامده بود مگر آنکه بگوئیم ایشان در این باره
اجتهادکرده اند و همان مطالبى که در حدیث وحى مذکور شد.
6- و در برخى از روایات «ما فقدت »بجاى «ما فقد»است.
7- سیره ابن هشام ج 1 ص 399.
8- سیرة النبویه ج 2 ص 105-سیره ابن هشام ج 1 ص 400.
9- سوره اسراء-آیه 1.
10- سوره اسراء-آیه 1.
11-
از دانشمندان معاصر شیعه مرحوم علامه طباطبائى در این باره فرموده:«اصل
اسراء چیزى نیست که بتوان آنرا انکار کرد زیرا قرآن کریم بدان تصریح کرده
وروایات از رسول خدا و ائمه اهل بیت علیهم السلام در این باره متواتر است
»(المیزان ج 13 ص 31)و از دانشمندان معاصر اهل سنت نویسنده فقه السیره
«دکتر سعیدبوطى »در ضمن بحثى درباره معجزات رسول خدا(ص)و نقل تعدادى از
آنهامى گوید:«و من ذلک حدیث الاسراء و المعراج الذى نسوق هذا البحث
بمناسبته و هو حدیث متفق علیه لا تنکر قطعیة ثبوته،و هو باجماع جماهیر
المسلمین من ابرزمعجزاته »(فقه السیره ص 150)
12- اشاره است به پاره اى
از روایات که در شب معراج فرشتگان الهى طشت و آفتابه اى آوردند و شکم آن
حضرت را پاره کرده و شستشو دادند،نظیر آن چه درداستان «شق صدر»پیش از این
گذشت.
13- مجمع البیان ج 6 ص 395.
14- المیزان ج 13 ص 33-34.
15- مناقب ج 1 ص 177.
16- المیزان ج 13 ص 31-32.
17- تفسیر تبیان ج 2 ص 194.
18- مناقب آل ابى طالب ج 1 ص 135.
19- پاورقى بحار الانوار ج 18 ص 380.
20-
این مساله لزوم خرق و التیام در افلاک روى فرضیه بطلمیوس بوده که افلاک را
اجسامى بلورین تصور مى کرده اند و پس از کشفیات جدید و هیئت امروز که
معلوم شد افلاک به مدارکرات و کواکب گفته مى شود و اصلا جسمى در کار نیست و
تا آنجا که چشم مسلح و غیر مسلح کار مى کند جز جو و هوا(و به تعبیر قرآن
«دخان »و دودى)بیش نیست اصلا جائى براى این حرف و شبهه باقى نمى ماند.
21- بحار الانوار ج 18 ص 289-290.
22-
در توصیف براق در چند حدیث آمده که فرمود:از الاغ بزرگتر و از قاطر کوچکتر
بود، داراى دو بال بود و هر گام که بر میداشت تا جائى را که چشم میدید مى
پیمود،ابن هشام درسیره گفته براق همان مرکبى بود که پیغمبران پیش از آنحضرت
نیز بر آن سوار شده بودند.و در حدیثى است که فرمود:صورتى چون صورت آدمى و
بالى مانند بال اسب داشت، وپاهایش مانند پاى شتر بود.و برخى از نویسندگان
روز هم در صدد توجیه و تاویل بر آمده و«براق »را از ماده برق گرفته و گرفته
اند:سرعت این مرکب همانند سرعت برق و نور بوده.
23- و در حدیثى که صدوق(ره)از امام باقر نقل کرده رسول خدا«ص »را از آن پس تا روزى که از دنیا رفت کسى خندان ندید.
24-
صدوق(ره)در کتاب عیون بسند خود از امیر المؤمنین علیه السلام روایت کرده
که فرمود: من و فاطمه نزد پیغمبر«ص »رفتیم و او را دیدم که بسختى میگریست و
چون سبب پرسیدم فرمود شبى که بآسمانها رفتم زنانى از امت خود را در عذاب
سختى دیدم و گریه ام براى سختى عذاب آنها است.زنى را بموى سرش آویزان دیدم
که مغز سرش جوش آمده بود،و زنى رابزبان آویزان دیدم که از حمیم(آب
جوشان)جهنم در حلق او میریختند،و زنى را به پستانهایش آویزان دیدم،و زنى را
دیدم که گوشت تنش را میخورد و آتش از زیر او فروزان بود،و زنى را دیدم که
پاهایش را بدستهایش بسته بودند و مارها و عقربها بر سرش ریخته بودند،و زنى
را کور و کر و گنگ در تابوتى از آتش مشاهده کردم که مخ سرش از بینى اوخارج
میشد و بدنش را خورده و پیسى فرا گرفته بود،و زنى را به پاهایش آویزان در
تنورى ازآتش دیدم،و زنى را دیدم که گوشت تنش را از پائین تا بالا بمقراض
آتشین مى بریدند،و زنى را دیدم که صورت و دستهایش سوخته بود و امعاء خود را
میخورد،و زنى را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ و به هزار هزار نوع
عذاب گرفتار بود،و زنى را بصورت سگ دیدم که آتش از پائین در شکمش میریختند و
از دهانش بیرون میآمد و فرشتگان باگرزهاى آهنین بسر و بدنشان میکوفتند.
فاطمه
که این سخن را از پدر شنید پرسید:پدرجان آنها چه عمل و رفتارى داشتند که
خداوند چنین عذابى برایشان مقرر داشته بود؟فرمود!اما آن زنى که بموى سر
آویزان شده بود زنى بود که موى سر خود را از مردان نامحرم نمى پوشانید،و
اما آنکه بزبان آویزان بودزنى بود که با زبان شوهر خود را میآزرد،و آنکه به
پستان آویزان بود زنى بود که از شوهرخود در بستر اطاعت نمى کرد،و زنى که
به پاها آویزان بود زنى بود که بى اجازه شوهر ازخانه بیرون میرفت و اما
آنکه گوشت بدنش را میخورد آن زنى بود که بدن خود را براى مردم آرایش
میکرد،و اما زنى که دستهایش را به پاها بسته بودند و مار و عقربها بر او
مسلط گشته زنى بود که به طهارت بدن و لباس خود اهمیت نداده و براى جنابت و
حیض غسل نمى کرد و نظافت نداشت و نسبت به نماز خود بى اهمیت بود،و اما آنکه
کور و کر و گنگ بود آن زنى بود که از زنا فرزند دار شده و آنرا بگردن
شوهرش میانداخت،و آنکه گوشت تنش رابمقراض مى بریدند آن زنى بود که خود را
در معرض مردان قرار میداد،و آنکه صورت و بدنش سوخته و از امعاء خود میخورد
زنى بود که وسائل زنا براى دیگران فراهم میکرد،وآنکه سرش سر خوک و بدنش بدن
الاغ بود زن سخن چین دروغگو بود،و آنکه صورتش صورت سگ بود و آتش در دلش
میریختند زنان خواننده و نوازنده بودند .و سپس بدنبال آن فرمود: و اى بحال
زنى که شوهر خود را بخشم آورد و خوشا بحال زنى که شوهر از او راضى باشد.
25-
سعدى در این باره گوید: چنان گرم در تیه قربت براند که در سدره جبریل از
او باز ماند بدو گفت:سالار بیت الحرام که اى حامل وحى برتر خرام چو در
دوستى مخلصم یافتى عنانم ز صحبت چرا تافتى بگفتا فراتر مجالم نماند بماندم
که نیروى بالم نماند اگر یک سر موى برتر پرم فروغ تجلى بسوزد پرم
26- و
در حدیث دیگرى که على بن ابراهیم در تفسیر خود نقل کرده رسولخدا«ص
»فرمودچون بمعراج رفتم وارد بهشت شده و در آنجا دشتهاى سفیدى را دیدم و
فرشتگانى را مشاهده کردم که خشتهائى از طلا و نقره روى هم گذارده و ساختمان
مى سازند و گاهى هم دست از کار کشیده بحالت انتظار مى ایستند،از ایشان
پرسیدم:چرا گاهى مشغول شده و گاهى دست مى کشید؟گفتند:گاهى که دست مى کشیم
منتظر رسیدن مصالح هستیم، پرسیدم مصالح آن چیست؟پاسخ دادند گفتار مؤمن که
در دنیا مى گوید:«سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر»که
هر گاه این جمله را میگوید ما شروع بساختن مى کنیم،و هرگاه خوددارى مى کند
ما هم خوددارى میکنیم.
بر اساس برخی از روایات، اولین فردی که روزه گرفت، خود حضرت آدم علیه السلام بود. روایت در این باره چنین میگوید: «إِنَّ آدَمَ ع لَمَّا أَکَلَ مِنَ الشَّجَرَةِ بَقِیَ فِی بَطْنِهِ ثَلَاثِینَ یَوْماً فَفَرَضَ اللَّهُ عَلَى ذُرِّیَّتِهِ ثَلَاثِینَ یَوْماً الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ وَ الَّذِی یَأْکُلُونَهُ بِاللَّیْلِ تَفَضُّلٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِمْ وَ کَذَلِکَ کَانَ عَلَى آدَمَ علیه السلام...»؛[1] هنگامی که حضرت آدم علیه السلام از میوه درخت ممنوعه خورد، آن میوه سی روز در شکمش باقی ماند. پس از آن بود که خداوند بر حضرت آدم و نسل او سی روز گرسنگی و تشنگی را واجب نمود. و اگر در شب چیزی میخورند تفضلی است از جانب پروردگار.
این روایت تصریح دارد به اینکه اولین فردی که در تاریخ بشر روزه گرفت، خود حضرت آدم علیه السلام بود و تاریخ وجوب روزه بازگشت به خلقت آدم میکند.
اما طبق برخی از روایات، اولین شخصی که از پیروان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و از مسلمانان روزه گرفت، امام علی علیه السلام بود: «...قَالَ أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه وآله وسلم بِمَکَّةَ إِذْ وَرَدَ عَلَیْهِ أَعْرَابِیٌّ طَوِیلُ الْقَامَةِ عَظِیمُ الْهَامَةِ مُحْتَزِمٌ بِکِسَاءٍ وَ مُلْتَحِفٌ بِعَبَاءٍ قُطْوَانِیٍّ قَدْ تَنَکَّبَ قَوْساً لَهُ وَ کِنَانَةً فَقَالَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه وآله وسلم یَا مُحَمَّدُ أَیْنَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنْ قَلْبِکَ فَبَکَى رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم بُکَاءً شَدِیداً حَتَّى ابْتَلَّتْ وَجْنَتَاهُ مِنْ دُمُوعِهِ وَ أَلْصَقَ خَدَّهُ بِالْأَرْضِ ثُمَّ وَثَبَ کَالْمُنْفَلِتِ مِنْ عِقَالِهِ وَ أَخَذَ بِقَائِمَةِ الْمِنْبَرِ ثُمَّ قَالَ یَا أَعْرَابِیٌّ وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ وَ سَطَحَ الْأَرْضَ عَلَى وَجْهِ الْمَاءِ لَقَدْ سَأَلْتَنِی عَنْ سَیِّدِ کُلِّ أَبْیَضَ وَ أَسْوَد وَ أَوَّلُ مَنْ صَامَ وَ زَکَى وَ تَصَدَّقَ وَ صَلَّى الْقِبْلَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ حَمَلَ الرَّایَتَیْنِ وَ فَتَحَ بَدْراً وَ حُنَیْنَ ثُمَّ لَمْ یَعْصِ اللَّهَ طَرْفَةَ عَیْنٍ قَالَ فَغَابَ الْأَعْرَابِیُّ مِنْ بَیْنِ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم لِأَبِی سَعِیدٍ یَا أَخَا جُهَیْنَةَ هَلْ عَرَفْتَ مَنْ کَانَ یُخَاطِبُنِی فِی ابْنِ عَمِّی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب...»؛[2] ابو سعید خدری میگوید؛ با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مکه بودم که مردی اعرابی بلند قامت... وارد شد، گفت ای محمد... پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گریهای شدیدی کرد به گونهای که اشک بر صورت حضرت جاری شد... بعد از فرمود ای اعرابی... اولین کسی که روزه گرفت، زکات داد، صدقه داد، به سوی دو قبله نماز خواند، دوبار بیعت نمود، دوبار مهاجرت کرد... امام علی علیه السلام بود.
پی نوشت:
[1]. ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضر الفقیه، محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، ج 2، ص 74، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413ق.
[2]. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 2، ص 331، دار الکتب الإسلامیة، قم، چاپ دوم، 1371ق.
آل عمران ، آیه 191 : " کسانی که خداوند را به یاد می آورند در حالی که ایستاده ، نشسته و خوابیده اند و در خلقت آسمانها و زمین تفکر می کنند. "
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: هر گروهی برای یاد خدا در مجلسی بنشیند، یک منادی از آسمان به آنها ندا می دهد که برخیزید، گناهانتان بخشیده شده و تبدیل به حسنات گردیده.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: "(درشب معراج) وقتی به عرض خدا رفتیم وارد بهشت برین شدم. در آنجا فرشتگانی را دیدم کهبا خشت های طلا و نقره ساختمانهای بزرگ می سازند، ولی گاهی دست از کار می کشند، از آنان پرسیدم: چرا این چنین می کنید؟ گفتند: هرگاه به ما خشتهای این ساختمان برسد مشغول ساختن می شویم و هرگاه نرسد دست از کار میکشیم. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: این خشت ها چیست؟ عرض کردند: سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاالله و الله اکبر. وقتی که مومن این ذکرها را می گوید، ما ساختمان را برای او می سازیم و وقتی که ساکت میشود ما نیز دست از کار می کشیم."
حضرت امام رضا علیه السلام از پدر گرامی خود و او از پدران بزرگوارش، و آنان هم از امیرالمؤمنان امام علی علیه السلام نقل کرده اند که آن حضرت چنین فرمود: یکی از روزهای آخر ماه شعبان و در آستانهٔ رمضان پیامبر خدا صل الله علیه وآله وسلم، خطاب به ما، خطبهٔ مهمی خواند که مضمونش چنین است:
۱- ای مردم، ماه خدا، همراه برکت و رحمت و آمرزش گناهان به شما روی آورده است.
۲- ماهی است که از همه ماه ها ارزشمندتر و با فضیلتتر است.
۳- روزهایش ارزشمندترین روزهاست.
۴- و شبهایش با فضیلتترین شب هاست.
۵- و ساعت هایش از همهٔ ساعتها ارزشمندتر و ارجمندتر است.
۶- ماهی است که شما به میهمانی خدا دعوت شده اید.
۷- و خدا شما را در این ماه گرامی داشته است.
۸- نفس های شما در ماه رمضان تسبیح است.
۹- و خوابتان عبادت خداست.
۱۰- و عمل شما مورد قبول درگاه خداست.
۱۱- و دعایتان در این ماه عزیز مستجاب است.
۱۲- با نیت های درست و دلهای پاک، خواسته هایتان را از خدا بخواهید.
۱۳- و بخواهید که شما را در این ماه به گرفتن روزه توفیق دهد.
۱۴- و نیز به تلاوت قرآن موفق سازد.
۱۵- انسان شقی کسی است که در این ماه مورد بخشش و آمرزش خدا قرار نگیرد.
۱۶- با گرسنگی و تشنگی این ماه، به یاد گرسنگی و تشنگی قیامت بفتید.
۱۷- و به فقرا و محرومان صدقه بدهید.
۱۸- در ماه رمضان به بزرگانتان احترام کنید.
۱۹- و به کودکان و افراد کوچک تر، از هیچ محبتی دریغ نورزید.
۲۰- در این ماه بیشتر صلهٔ رحم نمایید.
۲۱- زبان خود را از گفتار ناپسند و زشت نگهدارید.
۲۲- و از آنچه خدا بر شما حلال نکرده است، چشمانتان را ببندید.
۲۳- و آن چه را که شنیدنش بر شما حلال نیست، گوش ننمایید.
۲۴- و به یتیمان مهر و محبت کنید تا بر یتیمان شما مهرورزند.
۲۵- و از گناهانتان توبه کنید.
۲۶- به هنگام نماز، دو دست خود را به دعا به پیشگاه خدا بلند کنید.
۲۷- چه آن که آن لحظه ها بهترین لحظه هاست.
۲۸- خداوند در آن لحظات با مهر و لطف بر بندگان می نگرد.
۲۹- و اگر از او درخواست کنند، جواب می دهد.
۳۰- و وقتی او را بخوانند، لبیک می گوید.
۳۱- و دعای آنان را اجابت می کند.
۳۲- ای مردم! جانتان در گروه اعمال شماست، با طلب مغفرت از خدا، آزادش کنید.
۳۳- و شانه های شما از وزر و وبال گناه و زشتی های سنگینی می کند، با سجده های طولانی، آن وزر و وبال را سبک کنید.
۳۴- بدانید که خداوند به عزت خود قسم یاد کرده است که نمازگزاران و سجده کننده گان را عذاب نکند.
۳۵- ای مردم! هر کسی از شما روزه دار مؤمنی را افطار دهد، چنان است که گویا بنده ای را آزاد کرده، و خداوند از لغزش های گذشته اش می گذرد.
۳۶- یکی عرض کرد! ای رسول خدا، همهٔ ما قدرت افطار دادن و سیر کردن شکم افراد را نداریم.
۳۷- پیامبر فرمود: با پاره ی خرما، و مقداری آب، آتش را از خود دور کنید.
۳۸- ای مردم! اگر کسی در این ماه اخلاق خودش را نیکو و اصلاح کند، جواز عبور از پل صراط برای او خواهد بود.
۳۹- و آن کسی که در این ماه بر زیردستان خود آسان گرفته و سخت گیری نکند، خداوند حساب را بر او آسان می گیرد.
۴۰- و کسی که در این ماه مردم از شرش در امان باشند، خداوند در قیامت غضب خود را از او باز می دارد.
۴۱- و کسی که یتیمی را نوازش نماید، در قیامت مورد نوازش خداوند خواهد بود.
۴۲- و کسی که صله ی رحم کند، خداوند رحمتش را در قیامت بر او فرو می فرستد.
۴۳- و کسی که قطع رحم کند، خداوند رحمتش را در قیامت از او دور دارد.
۴۴- و کسی که یک نماز مستحبی به قصد اطاعت و بندگی به جا آورد، خداوند برآت آزادی از آتش جهنم را برای او صادر می کند.
۴۵- و کسی که یک واجب را انجام دهد ثواب هفتاد واجب به او داده می شود.
۴۶- و کسی که در این ماه بر من زیاد درود فرستد، خداوند کفهٔ میزان عمل نیک او را در قیامت سنگین می کند.
۴۷- و کسی که یک آیه در این ماه از قرآن تلاوت کند، پاداش یک ختم قرآن را خواهد داشت.
۴۸- ای مردم، درهای بهشت در این ماه باز است، از خدا درخواست کنید که آن را بر روی شما نبندد.
۴۹- و درهای جهم بر روی شما بسته است، از خداوند بخواهید که آن را بر روی شما نگشاید.
۵۰- و شیطان در این ماه در غل و زنجیر است، از خداوند بخواهید که آن را بر شما مسلط نکند.
۵۱- امیرالمؤمنین گفت: از جا برخاستم و عرض کردم: ای رسول خدا، کدام عمل در این ماه ارزشمندتر است؟
فرمود: ای ابالحسن، ارجمندترین عمل در رمضان آن است که انسان از آن چه خدا حرام کرده است، دوری جوید.
آن گاه گریه کرد. عرض کردم: چه چیزی باعث گریهٔ شما شد؟
فرمود: علی جان، گریهٔ من برای این است که در این ماه در حالی که به نماز ایستاده ای فرق سرت به دست شقی ترین انسان شکافته می شود، و محاسن شریف تو خضاب می گردد.
امیرالمؤمنین عرض کرد: ای رسول خدا، آیا دین من سالم است؟
رسول خدا فرمود: آری، در سلامت کامل دینی قرار داری.
۵۲- سپس فرمود: یا علی، قاتل تو، قاتل من است، و کسی که بر تو غضب کند بر من غضب کرده است.
۵۳- و کسی که به تو دشنام دهد به من دشنام داده است، تو برای من به منزلهٔ جان من هستی، روح تو از روح من است و طینت تو از طینت من است.
۵۴- خدای تبارک و تعالی، من و تو را آفرید و انتخاب کرد.
۵۵- مرا برای نبوت و پیامبری، و تو را برای امامت امت اسلامی اختیار کرد، و هر کسی امامت تو را انکار کند، در حقیقت منکر نبوت من شده است.
منبع:
بحار/ ج۹۶/ص۱۵۷ و ۳۵۸؛ عیون أخبار الرضا/ ج۱/ص۲۹۵