حضرت داود یکی از پیامبران معروف بنیاسرائیل است(متولد 1033 ق.م) که حدوداً 370 سال پس از رحلت حضرت موسی، پادشاهی بزرگی در اورشلیم و سپس در تمام سرزمینهای یهودیه و اسرائیل برپا نمود. نام او در قرآن 16 بار ذکر شده است. قرآن او را از افضل انبیای الهی دانسته (اسراء،55) و تاکید نموده است که خداوند به او کتابی به نام زبور اعطا کرده بود:
- و ما به داود زبور را اعطا کردیم. (نساء،163)
در دوران سموئیل نبی و پادشاهی شائول (طالوت)، اقوام (دوازه سبط) بنیاسرائیل در سرزمین کنعان گسترده شدند و ده سبط در شمال و دو سبط یهودا و بنیامین نیز در جنوب اسکان یافتند. این دو سرزمین در دوران حکومت داود و سلیمان متحد و یکپارچه گردید و مملکت اسرائیل را تشکیل دادند اما پس از آنان در دوران سلطنت رحبعام فرزند سلیمان این دو سرزمین منفک گردیده و دو حکومت مستقل به نام اسرائیل و یهودا تأسیس شد که مرکز حکومت شمالی (اسرائیل) سامره، و مرکز حکومت جنوبی (یهودا) اورشلیم بود. برای اطلاعات بیشتر مراجعه شود به قاموس کتاب مقدس، ذیل صفحه 53 ذیل لغت مملکت اسرائیل.
نام زبور تنها 3 بار در قرآن آمده است و مطلب بیشتری از ماهیت آن فاش نشده است. اما آن چنان که از نامش پیداست احتمالاً زبور متن سرودگونهای داشته که داود آن را با آوازی زیبا میخوانده است چنان که هنگام تلاوت آن (ذکر خداوند) پرندگان و حتی کوهها با او هم آواز میشدند. (سبا،10)
بنابر آنچه از کلام قرآن مشهود است، زبور نیز ماهیتی آسمانی داشته و کلام الهی در آن(یا لااقل در بخشهایی از آن) درج بوده است. چنانکه خداوند صریحاً میفرماید:
- و به تحقیق ما بعد از ذکر الهی، در زبور مکتوب نمودیم که همانا زمین ارث بندگان صالح خداوند است.(انبیا،105)
البته هم اکنون در مجموعه کتب مقدس عبرانی، یعنی در عهد قدیم و در بخش کتوبیم کتابی به نام تهیلیم یا زبور وجود دارد که به داود نسبت داده میشود، اما بنابر تحقیقات محققین ادیان، تدوین آن پس از دوران اسارت بابلی صورت گرفته است و برخی از متون آن مسلماً مربوط به داود علیهالسلام نمیباشد. (هاکس، قاموس، ص796)
این نرم افزار مبتنی بر سیستم عامل اندروید
بوده و جهت استفاده توسط زائرین و مجاورین حرم مطهر امام رضا علیه السلام و
همچنین کاربران پایگاه موبایل رضوی در ماه مبارک رمضان تولید و منتشر شده
است. "ماه رحمت" به طور کلی شامل 5 قسمت می باشد که در ادامه به تفکیک هر
بخش توضیحات مربوطه ارائه شده است. لازم به ذکر است قسمت "برنامه های حرم" و
"عید سعید فطر" به صورت آنلاین بوده و در صورتی که دستگاه تلفن همراه شما
به اینترنت متصل باشد قابل استفاده است.
برنامه های حرم مطهر امام رضا علیه السلام
در این قسمت برنامه های روزانه حرم مطهر امام رضا علیه السلام به
صورت آنلاین در اختیار شما قرار می گیرد. به محض اتصال به اینترنت این قسمت
به طور خودکار فعال شده و می توانید لیست برنامه های روزانه حرم مطهر رضوی
ویژه ایام ماه مبارک رمضان را مشاهده نمایید.
ادعیه روزانه ماه مبارک رمضان
در این قسمت ادعیه روزانه ماه مبارک رمضان به همراه ترجمه و صوت اختصاصی ارائه شده است.
تصاویر پس زمینه
در این قسمت تصاویر گرافیکی پس زمینه تلفن همراه با موضوع ماه مبارک رمضان
که به سفارش پایگاه موبایل رضوی طراحی شده، قرار گرفته و در صورت انتخاب هر
تصویر به صورت خودکار به عنوان تصویر پس زمینه تلفن همراه شما قرار خواهد
گرفت.
ویژه شبهای قدر
در این قسمت بخشی از اعمال و ادعیه مربوط به شبهای قدر به طور خلاصه ارائه شده است.
عید سعید فطر
در این قسمت به صورت آنلاین فرا رسیدن عید سعید فطر اطلاع رسانی خواهد شد.
![]() |
دانلود نرم افزار "ماه رحمت" مخصوص سیستم عامل اندروید | (13.67 MB) |
خدیجه این بانوى آگاه و پاکسرشت، و این دلباختهى فضیلت و معنویت، که اعتقاد به حق و حقیقت و تمایل به فضایل و کمالات، از خصایص ذاتى او بود، از همان دوران جوانى نیز یکى از مشهورترین زنان حجاز و عرب به شمار مىرفت. وى که نخستین زن تاجر عرب و یکى از بزرگترین شخصیتهاى تجارى حجاز بود، حتى پیش از ازدواج با پیامبر نیز، از شهرتى شایسته برخوردار بود. چنان که نام وى نه تنها در تاریخ اسلام، بلکه در تاریخ اعراب و قبائل عرب و در آثار و نوشته هاى مورخین غیراسلامى نیز، به عظمت و تجلیل، یاد شده است.
خدیجه در کار تجارت خود نیز، بر اساس همان خصوصیات و خصلتهاى برجسته ى انسانیش، گام بر مى داشت. هرگز تجارت را به عنوان وسیله اى براى کسب درآمدهاى سرشار، به هر طریق و به هر شکل که باشد، نگاه نمى کرد. هرگز در پى سودجویى و منفعت طلبى هاى شخصى و بى رویه نبود. از این رو همواره سعى داشت که تجارت خود را به دور از آلودگى ها، و عارى از درآمدهاى ناصحیح، انجام دهد، و از عوایدى که از راههایى چون احتکار و کم فروشى و گران فروشى و رباخوارى و نظایر آن به دست مى آید، مصون دارد. بر این اساس خدیجه هرگز تجارت خود را، به این گناهان نابخشودنى آلوده نکرد، و داد و ستدهایش را جز از راههاى مشروع و اصولى انجام نداد.
همین خصوصیات انسانى، و روش و رفتار معقول و منطقى باعث شده بود که اطمینان و اعتماد گروهها و طبقات مختلف مردم، به او جلب شود و راه پیشرفت و ترقى از راههاى مشروع و افزایش درآمدهاى حلال، براى او هموار گردد. تا جایى که دربارهى موفقیتهاى تجارى او، و ثروت سرشارى که از این راه فرادست آورده بود، در تواریخ و متون مختلف نوشتهاند: «هزاران شتر در دست خدمه و کارکنان خدیجه بود که در اطراف کشورهایى چون مصر، شام و حبشه در راه تجارت، مشغول رفت و آمد و داد و ستد و نقل و انتقال کالاهاى تجارى بودند.» (1)
با این که حضرت رسول، پس از وفات خدیجه با برخى از زنان دیگر مانند عایشه، صفیه، امسلمه، و ... هم وصلت نموده، ولى در تمام مدتى که همسران دیگرى در خانه داشت، باز از خدیجه به شایستگى یاد مىکرد، نام او را با احترام مىبرد و همواره خاطرهى او را گرامى و عزیز مىداشت چنان که دربارهاش مىفرمود: «هرگز خداوند متعال بهتر از او را بر من نصیب نفرموده است. او روزى که من نیاز به کمک داشتم، به یارىام آمد و دستم را با مهر و عطوفت گرفت؛ روزى به من ایمان آورد که جهانیان نسبت به من کفر مىورزیدند، و روزى مرا تصدیق کرد که جهانیان تکذیبم مىکردند، خداوند از او به من اولاد عنایت کرد.»
ازدواج با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
در آن زمانى که خدیجه به عنوان زن نخست عرصهى تجارت، نام و شهرت یافته بود، پیامبر اسلام دوران جوانى خود را طى مىکرد. در آن سالها مردم پیامبر اسلام را به خاطر پاکى و راستى و درستى فوقالعاده و امانتدارى بىمانندى که از خود نشان داده بود، به لقب «محمدامین» ملقب ساخته بودند. و همه جا نام او را توام با این صفت گویا و رسا، که نشان دهندهى یکى از خصلتهاى ویژهى آن حضرت بود، بر زبان مىآورند.
این آوازهى درستى و امانت که در مکه توام با اداى احترام به امین، گستره شده بود، خدیجه را نیز به سوى این جوان درستکار و امانتدار، جلب و جذب کرد به طورى که در پى ملاقاتى که در حضور ابوطالب با محمدامین انجام داد، وى را به عنوان قافله سالار کاروان تجارتى، و سرپرست امور مربوط به داد و ستدهاى خود برگزید بدین سان پیامبر عالیقدر اسلام در دوران جوانى، چندین بار با کاروان خدیجه به سفرهاى تجارتى رفت، و با هوش سرشار و اندیشهى منطقى و داد و ستدهاى معقول و درست، سود فراوان فرادست آورد. و به مکه بازگشت. همین توفیق غیر منتظره در امر تجارت که خدیجه پیش از آن هرگز نظیرش را ندیده بود، توجه و اعتماد و اطمینان خردمندترین زن حجاز را بیش از پیش به درستى و امانتدارى محمدامین، جلب کرد. آنچه بدین سان خدیجه در وجود این جوان پاک و پاک سرشت، یافته بود، چنان باعث دگرگونى فکر و اندیشه و دیدگاهش شد، که یکسره در مسیر زندگى و طرز تفکر خود، تجدیدنظر کرد. وى پیش از آن دو بار ازدواج کرده، و هر دو همسرش - «عتیق بن عائذ» و «هند بن بناس» - را بر اثر مرگ آنان از دست داده بود. در پى از کف دادن دومین شوهرش، نسبت به زندگى، دیدگاه خاصى پیدا کرده و بر آن شده بود که از آن پس همهى عمر را تنها و مستقل، زندگى کند و اختیار زندگى و ثروتش را به دست هیچ کس و با هیچ عنوانى نسپارد. شاید این تصمیم از آن جا ناشى شده بود که او با آن روحیه خاص و اندیشهى والا و درون پاک و صفات برجستهاش، هیچ فردى را شایستهى همسرى خود نمىدانست، و به چنان حدى از استقلال طلبى رسیده بود که ترجیح مىداد در بازماندهى سالهاى عمرش، به هیچ فردى وابسته و به هیچ کس متکى نباشد.
اما خصوصیات بىمانند محمدصلی الله علیه و آله این اندیشه را از ذهن او زدود. عظمت روح و تعالى فکر و والایى روش زندگى محمدصلی الله علیه و آله براى او چنان جاذبهاى داشت که یک باره از تصمیم پیشین خود درگذشت، و آن استقلال طلبى خاص خود را کنار گذاشت، و تصمیم گرفت از آن پس زندگى خود را با زندگى چنان مرد یگانهاى پیوند زند و در هم بیامیزد.
جاذبه ى صداقت و راستى و پاکى محمدامین چنان بود که حتى بر غرور خدیجه نیز، فائق آمد. به طورى که خود داوطلبانه قدم پیش گذاشت، و به آن جوان والا و بىمانند پیشنهاد ازدواج داد. یک روز محمدصلی الله علیه و آله را به ملاقات خود طلبید و در این دیدار، پرده از راز دل برگرفت. و به صراحت از آنچه در اندیشه داشت، سخن گفت:
«اى محمد من تو را مردى شریف و امانتدار و انسانى در اوج اصالت و صداقت و پاکى و راستى یافتم، که خود را پاک و مطهر نگاه داشتى و کمترین غبارى از ناچیزترین آلودگیها نیز بر دامنت ننشسته است. تو خوش خلق و امین و راستگویى، از راست گفتن به هیچ قیمتى باک ندارى، و اصالتهاى انسانى خود را در برابر هیچ چیز از دست فرو نمىنهى. این خصوصیات انسانى و خصلتهاى برجسته و شایستهات، مرا چنان جلب و جذب کرده است که اکنون میل دارم پیشنهاد همسرى و هم آشیانى با تو را مطرح کنم. اگر با پیشنهاد من توافق دارى من آمادهام تا هر وقت که مناسب باشد، مراسم ازدواج را به جا آوریم.» (2)
آرى بدین سان خدیجه علىرغم رسوم و سنتهایى که در سرزمین حجاز آن روز رایج بود، شاید نخستین زنى بود که به جاى انتظار خواستگارى از سوى مرد، خود قدم به میدان مىگذاشت تا از شوهر آیندهاش خواستار ازدواج شود. البته خضوع و فروتنى یک زن در برابر فضائل و ملکات والاى انسانى، هیچ گونه شگفتى ندارد.
چه شده بود، چه پیش آمده بود، که یک باره یک زن برجسته و سرشناس عرب، زنى از اشراف که در میان رسوم و سنتهاى دست و پا گیر اشرافى زندگى کرده بود، ناگهان همهى آن قیدها و بندها را مىگسست، و همهى سنتها را زیر پا مىنهاد، و بدین سان سرفراز و بالنده پیش مىآمد تا در برابر چشمان حیرتزدهى این و آن دست به کارى زند که پیش از آن، شاید هیچ زنى از خانوادههاى معمولى نیز، بدان دست نیازیده بودند؟
راز و رمز این ماجرا تنها در یک نکته نهفته بود: در این که زنى با شخصیت برجسته و اعتبار بىمانندش، زنى که بسیارى از زنان و حتى بسیارى از مردان، در برابرش تواضع نشان مىدادند، اکنون در برابر فضایل برجسته و ملکات والاى انسانى که پرتو آن در وجود محمدامین نور مىافشاند، خود را خاضع و فروتن مىدید. و این هیچ جاى شگفتى ندارد.
آرى، این خدیجه بود که در برابر شخصیت متعالى و فضایل برجسته و خصوصیات و ارزشهاى والاى انسانى و خصلتهاى ملکوتى محمدصلی الله علیه و آله چنان خاضع و فروتن شده بود که دیگر براى هیچ کدام از آن آداب و رسوم و سنتهاى اشرافى ارزشى قائل نبود. این بانوى برجسته و با شخصیت، همان زنى بود که بر زنان و مردان بسیار، فرمان مىراند، همان زنى بود که چون کاروانهاى تجارى پربارش در جادههاى عربستان و سرزمینهاى دور و نزدیک آن به راه مىافتاد، چشمها را خیره مىکرد و آرزو و اشتیاق هم سخنى با او را، در دلها شعلهور مىساخت. همان زنى بود که پیش از آن بارها و بارها، دیده شده بود که اشراف و رجال عرب و سران و اقوام طوایف، با ثروتهاى هنگفت و شهرت و موقعیت فراوانى که داشتند، به خواستگاریش مىآمدند، ولى او تقاضاى آنان را نمىپذیرفت، و شاید اساساً آنها را شایسته و لایق خواستگارى خویش نمىدید.
اما اکنون همین زن برجسته و احترامانگیز، همین زنى که در تمامى سرزمین حجاز، زنى مانند او نبود، با شور و اشتیاق فراوان و با علاقه و عاطفهاى وصفناشدنى، خود قدم به میان نهاده بود، و در طرح پیشنهاد ازدواج، با محمدصلی الله علیه و آله پیشقدمى و پیشگامى مىکرد.
چنین بود که مقدمات ازدواج محمدصلی الله علیه و آله و خدیجه، صورت پذیرفت و گفتگو دربارهى این مزاوجت فرخنده، به مرحلهى تصمیم و تدارک رسید. خدیجه در این ازدواج، نه تنها آداب و رسوم خواستگارى را دیگرگونه ساخت، بلکه همهى سنتهاى دست و پاگیر ازدواج را که آن زمان در میان اعراب جاهلى رواج داشت، زیر پا نهاد. حتى در مورد مهریه نیز دست به کارى زد که پیش از آن، کسى نظیرش را ندیده بود. با آن که خواستگاران قبلى ثروتهاى کلان و نقدینههاى گران، در اختیار داشتند و مهریههاى سنگین و خیرهکننده عرضه مىداشتند، باز خدیجه در مورد محمدصلی الله علیه و آلهرفتارى دیگر در پیش گرفت. بدین معنى که مهریه را نیز به جاى آن که از سوى مرد باشد، او از مال و ثروت خود قرار داد و مبلغ چهار هزار دینارى را که به عنوان مهریه از آن سخن رفته بود، از دارائى سرشار خود به محمدصلی الله علیه و آله هدیه داد.
خدیجه با این برنامهى درخشان اخلاقى، و با این رفتار خیرهکننده که در عین عظمت و شخصیت و سرافرازى، حکایت از فروتنى و تواضعى با شکوه داشت، نشان داد که به راستى برجستگى و امتیاز اصلى و اساساش از جهت ثروت سرشار و اعتبار تجارى او نیست. بلکه آنچه بدو عمیقاً ارزش و شخصیت و برجستگى مىبخشید، شکوه اندیشه و طرز تفکر و والائى دیدگاههاى معنوى او است که نسبت به دیگر زنان ممتاز سرفرازش مىکند.
آرى، او شوهرى مىخواست که از لحاظ فضیلت و معنویت برجستهترین مردان زمان و زمانه باشد، و پیدا است که چنین کسى جز پیامبرصلی الله علیه و آله هیچ کس دیگر، نمىتوانست باشد.
«ابناسحاق» سیرهنویس قدیمى نیز اعتراف مىکند که: مقام معنوى و اخلاقى حرمت بىمانند خدیجه به جایى رسید که مورد عنایت خاص الهى قرار گرفت. چنان که روزى جبرئیل به هنگام نزول وحى گفت: «اى پیامبر، سلام پروردگار یکتا را به خدیجه برسان.» پیامبر اسلام نیز به خدیجه گفت: «اى خدیجه، اینک جبرئیل درود پروردگار را به تو ابلاغ مىکند». آنگاه خدیجه در پاسخ گفت: «خداوند خود سلام است و آغاز سلام و درود از اوست، و درود و سلام بر جبرئیل...»
ایثار و فداکارى خدیجه
گفتگوهاى مقدماتى دربارهى این ازدواج فرخنده، انجام گرفت. قرارها گذاشته شد. روز موعود تعیین گردید. و در آن روز طى مراسمى ساده، با حضور نزدیکترین کسان و اقوام محمدصلی الله علیه و آله و خدیجه، مراسم ازدواج برگزار شد.
در آن روز مبارک خطبهى عقد ازدواج این دو شخصیت بزرگ برجسته توسط عموى محبوب پیامبر اکرم، یعنى ابوطالب که از محترمترین بزرگان و سران قریش بود، خوانده شد و بدین صورت خانهى خدیجه با قدوم مبارک پیامبر اسلام، نور و شکوه و زیبایى معنوى پیدا کرد. ولى هنوز کسى نمىدانست که این خانه به زودى خانهى شرافت، محل نزول وحى و نزولگاه جبرئیل و دیگر فرشتگان آسمانى خواهد شد.
پس از انجام مراسم و اجراى خطبهى عقد، محمدصلی الله علیه و آله از جاى برخاست و به سوى در به راه افتاد. طرز رفتار و شکل حرکتش نشان مىداد که تصمیم دارد مجلس را ترک گوید، و از آن خانه بیرون رود تا خانهى خود را براى ورود همسر ارجمندش آماده سازد. اما ناگهان صداى خدیجه در قفاى محمدصلی الله علیه و آله به این کلمات بلند شد: «اى محمد کجا مىروى، که اکنون خانهى من، خانهى تو است، و کلید همهى صندوقها در اختیار تو، و من از امروز کنیز و فرماندار تو هستم». و بدینسان خانهى خدیجه، کاشانهى آرامش و سعادت مشترک این دو شخصیت بزرگوار و برجسته شد و از آن پس محمدصلی الله علیه و آله به آن خانه نقل مکان کرد تا آرامش گم گشتهاى را که در سنین کودکى با مرگ پدر و مادر از دست داده بود، در این خانه بازیابد. و در آن محیط امن و آرامش، با آسودگى و فراغ بال در مسیر افکار و اندیشههاى والاى خود پیش رود.
اما نکتهى مهم و چشمگیر دیگرى هم در این ازدواج وجود داشت و آن این بود که چنین پیمان زناشویى ساده و ایثارگرانهاى، براى پیامبر اسلام ارزشى داشت که خداوند متعال، با حکمت بالغهاش، 15 سال بعد آن را به منصهى ظهور درآورد. بدینسان که بر اثر این پیوند زناشویى، تمامى ثروت خدیجه در اختیار حضرت محمدصلی الله علیه و آله قرار گرفت و آن حضرت نیز پس از مبعوث شدن به پیامبرى، تمام آن ثروت هنگفت را در راه پیشرفت اسلام و در راه خدا صرف کرد.
خدیجه براى پیامبر اسلام نمونهى یک همسر فداکار و ایثارگر بود. از همان آغاز زندگى مشترک تا آخرین لحظهى حیات پرثمر خویش، در تمام مدت بهترین یار و یاور و مهربانترین مونس پیامبر محسوب مىشد. در روزهاى آرامش نزدیکترین همدم پیامبر، در ایام دشوارى و در گیرودار شداید زندگى صبورترین و پر تحملترین مددکار، و در تمام حوادث سخت و مصیبتهاى پىدرپى قوىترین پشتیبان و همقدم و همراه رسول اکرم بود. در تمام شدائد و دشواریهایى که در سالهاى بعد از بعثت براى پیامبر و مسلمانان رخ مىداد، خدیجه نه تنها مونس پیامبر و موجب تسلى خاطرش بود، بلکه چون مادرى مهربان براى تمام مسلمانها نیز مایهى امید و پشتگرمى و قوت قلب به شمار مىرفت، و با صبر و شکیبایى بىحساب و قدرت تحمل شگفتانگیز و پایدارى و مقاومت شگرفش سرمشق دیگران نیز قرار مىگرفت. علاوه بر آن هرگز از بذل مال فراوانش در راه هدف الهى پیامبر و گسترش و تقویت اسلام دریغ نورزید.با آن قدرت مالى و شهرت و مقامى که داشت، و با آن که قادر بود بهترین زندگىها را داشته باشد و در کمال نعمت و رفاه و آسایش بسر برد، ولى تمام مظاهر زندگى دنیوى را به دور ریخت و در عوض با تمام ناملایماتى که به خاطر زندگى با پیامبر بر او روى آورده بود دست و پنجه نرم کرد. سالها، با زجر و شکنجه شوهر بزرگوارش، با تهدیدهایى که بر زندگى هر دو سایه انداخته بود، و با تن دادن به تبعید و محاصره و حتى تحمل روزهاى گرسنگى و شبهاى بیدارى، به آسانى کنار آمد، تا هر روز قدمى تازه در راه نیل به اهداف عالیهى اسلام و پیاده کردن برنامههاى قرآن و پیشرفت مکتب انسانساز اسلام بردارد.
در تمام شدائد و دشواریهایى که در سالهاى بعد از بعثت براى پیامبر و مسلمانان رخ مىداد، خدیجه نه تنها مونس پیامبر و موجب تسلى خاطرش بود، بلکه چون مادرى مهربان براى تمام مسلمانها نیز مایهى امید و پشتگرمى و قوت قلب به شمار مىرفت، و با صبر و شکیبایى بىحساب و قدرت تحمل شگفتانگیز و پایدارى و مقاومت شگرفش سرمشق دیگران نیز قرار مىگرفت. علاوه بر آن هرگز از بذل مال فراوانش در راه هدف الهى پیامبر و گسترش و تقویت اسلام دریغ نورزید.
اوصاف و فضایل خدیجه علیهاالسلام
این بانوى بزرگوار و الگوى ممتاز زن مسلمان، در نزد پیامبر اکرم از احترام و محبوبیت خاص برخوردار بود. رسول گرامى، آن خاتون محترم را بسیار دوست مىداشت، به مهر و درایت او آگاه بود. و از این رو در کارهاى خود با وى نه فقط مانند یک همسر، بلکه همچون یک دوست فهیم و دلسوز و یار صمیمى، مشورت مىکرد و به نظریاتى که خدیجه ابراز مىداشت، با دیدهى احترام مىنگریست.
از حضرت على علیه السلام روایت شده است که فرمود: «این جمله را از خود پیامبر اسلام شنیدم که فرمود: بهترین زنان بنىاسرائیل در عصر گذشته، مریم بنت عمران، و بهترین زنان امت، امروز خدیجه بنت خویلد است. (3)
البته مقام والا و احترام و شخصیت خدیجه علیهاالسلام را نباید با معیارهاى عادى سنجید، چه مقام و احترام آن بزرگوار چنان بالا گرفت که خداوند تبارک و تعالى به وسیله جبرئیل براى او سلام فرستاد و او را به پاداشى عظیم وعده داد که هیچ کس دیگرى، اعم از گذشتگان یا معاصرینش یا از اصحاب رسول خدا، بدان مقام نرسیده بودند.
بخارى یکى از محدثین بزرگ اهل سنت که یکى از شش «صحیح» عمده و معتبر جهان تسنن از آن اوست، نقل مىکند: «عایشه مىگوید: دربارهى هیچ زنى به اندازهى خدیجه حسرت نکشیدم و حسادت نبردم وقتى شنیدم که پروردگارش او را به بهشت وعده داده است.» (4)
این سخن عایشه، دور از واقعیت نبوده است. چون مىدانیم که خدیجه نخستین همسرى است که پیامبر اکرم قبل از آغاز رسالت اختیار کرده و مدتى طولانى، نزدیک به 25 سال با وى زندگى کرده است. با این که حضرت رسول، پس از وفات خدیجه با برخى از زنان دیگر مانند عایشه، صفیه، امسلمه، و ... هم وصلت نموده، ولى در تمام مدتى که همسران دیگرى در خانه داشت، باز از خدیجه به شایستگى یاد مىکرد، نام او را با احترام مىبرد و همواره خاطرهى او را گرامى و عزیز مىداشت چنان که دربارهاش مىفرمود: «هرگز خداوند متعال بهتر از او را بر من نصیب نفرموده است. او روزى که من نیاز به کمک داشتم، به یارىام آمد و دستم را با مهر و عطوفت گرفت؛ روزى به من ایمان آورد که جهانیان نسبت به من کفر مىورزیدند، و روزى مرا تصدیق کرد که جهانیان تکذیبم مىکردند، خداوند از او به من اولاد عنایت کرد.»(5)
این سخنان صریح و بىشائبه از زبان مبارک پیامبر گرامى اسلام به خوبى مىرساند که خدیجه از چه موقعیت ممتازى در نزد پیامبر، و از چه شخصیتى برخوردار بوده است.
عایشه مىگوید: روزى نمىشد که پیامبر اسلام از خدیجه ذکر خیرى به میان نیاورد. به حدى که روزى غیرت و تعصب زنانه بر من غالب شد و با همان حال (حسادت) گفتم: آیا او زن سالخوردهاى نبود که خداوند متعال بهتر از او نصیب تو کرده است؟ (منظور عایشه از این سخن، ابراز وجود و بیان ارزش خودش بوده است، زیرا خود را که زنى بسیار جوان بود با حضرت خدیجه مقایسه کرده و خواسته است که امتیاز جوانى خود را مطرح کند. اما خودش ادامه مىدهد:) پیامبر اسلام به شدت غضبناک شد، به حدى که موهاى جلوى سر مبارکش از شدت غضب تکان خورد و آنگاه آن جملات تحسینآمیز را (که فوقا نقل کردیم) دربارهى خدیجه بیان فرمود.
و باز عایشه مىگوید: «هر وقت در منزل گوسفندى ذبح مىشد، پیامبر اسلام مىفرمودند: از گوشت آن براى دوستان خدیجه هم بفرستید. روزى به این وضع اعتراض کردم، ولى پیغمبر فرمودند: من دوستان خدیجه را نیز دوست مىدارم.» (6)
آنچه ذکر شد فقط مشتى از خروار بود. وگرنه احادیث بسیار زیادى در دست داریم که از طریق دانشمندان اهل سنت هم نقل شده است و همه از اوصاف درخشان و شخصیت ممتاز و احترام فوقالعادهى خدیجه سخن مىگویند: از جمله در احادیث فراوان از طریق علماى عامه و خاصه، آمده است که: کاملترین و بهترین زنان از نظر ایمان چهار تن بودهاند که عبارتند از آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون)، مریم دختر عمران (مادر حضرت عیسى مسیح) خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر پیامبر اسلام. (7)
لذا به خاطر همین اوصاف و فضایل، همین شخصیت و بزرگوارى، همین کاردانى و شایستگى و عطوفت و درایت و سایر امتیازات فوقالعادهى آن بانوى عزیز بود که پیامبر اسلام، مادامى که خدیجه کبرى زنده بود، با زن دیگرى ازدواج نکرد و با آن که در آن زمان، شرایط خاص زمانى و مکانى و سنتهاى قومى و منطقهاى تعدد زوجات را به صورت امرى کاملاً عادى مىنگریست و مردان بسیارى در یک زمان چند همسر در خانه داشتند، و با آن که قوانین اسلام نیز با تحقق شرائط لازم این اجازه را در اختیار هر فرد عادى هم مىگذاشت - چه رسد به پیامبر خدا - باز رسول اکرم هم هرگز در طول حیات خدیجه از این حق خود استفاده نکرد.
نکتهى مهم آن که خدیجه در حساسترین شرایط زندگى پیامبر اسلام - چه آن زمان که وجود مبارکش در آستانهى نزول وحى قرار داشت و همه چیز دگرگون شده بود، و چه آن زمان که وحى الهى بر قلب پاکش نازل مىشد و جهانى را به لرزه درمىآورد - همواره رسول اکرم را به خوبى درک مىکرد. او را به طور صحیح شناخت و به واقعیتهاى والاى وجودش پى برد. رسالت او را به روشنى فهمید و آن را با تمام جانش پذیرفت و با همهى توان خود در راه تثبیت و گسترش آن ایستادگى کرد. و به راستى که کمتر همسرى مىتواند این چنین حساس و فهمیده و با کمال و عمیق و عالم و واقعبین باشد.
بانوى دانشمند و صاحب کمال
در شرح اوصاف و فضایل خدیجه، سخن تمام نمىشود مگر آن که به مراتب فضل و دانش وى نیز اشاره کنیم و بگوییم که او زنى دانشمند، پرتجربه، بسیار فهیم، بسیار روشنبین و صاحبکمال بود. هر مسألهاى را به دقت بررسى مىکرد، هرگز بدون علم و اندیشه چیزى را نمىپذیرفت و بدون تفکر و تعمق حرفى نمىزد. در آغاز رسالت به محض آن که متوجه شد تغییرات غیر عادى در پیامبر ایجاد شده و حتى وضع جسمانى آن حضرت و اعمال و رفتار و حرکاتش دگرگون شده است، در آن شرایط حساس، با دقت و تدبر و تفکر ویژهاى که داشت، بهتر و دقیقتر از بزرگترین دانشمندان علم روانشناسى به اصل مسأله پى برد و با قاطعیت و صراحت اعلام کرد که تمام آن تغییرات و پیدایش آن وضع خاص جسمانى براى پیامبر، آثار یک دگرگونى و تحول عمیق روحى و معنوى است و هیچ عارضهى دیگرى وجود ندارد.
در زمانى بعضى از آشنایان و اطرافیان از گوشه و کنار و گاه به طور جسته گریخته و گاه آشکارا براى تغییر حال پیامبر ابراز نگرانى مىکردند، خدیجه با روشنبینى خاص و درک هوشمندانهاش خطاب به پیامبر گفت: «خداوند تو را هرگز عاجز و ناتوان مىسازد (و به بیماریهاى سخت جسمانى که باعث عدم تعدل و زمینگیرى شوند دچار نمىکند) چون تو در زندگى خود همیشه صلهى رحم داشته و دارى، مهمانى مىدهى و مهماندوستى و مهماننوازى مىکنى، از مستمندان و درماندگان دستگیرى مىکنى و فریادرس مظلومان هستى.» (8)
نکتهى مهم آن که خدیجه در حساسترین شرایط زندگى پیامبر اسلام - چه آن زمان که وجود مبارکش در آستانهى نزول وحى قرار داشت و همه چیز دگرگون شده بود، و چه آن زمان که وحى الهى بر قلب پاکش نازل مىشد و جهانى را به لرزه درمىآورد - همواره رسول اکرم را به خوبى درک مىکرد. او را به طور صحیح شناخت و به واقعیتهاى والاى وجودش پى برد. رسالت او را به روشنى فهمید و آن را با تمام جانش پذیرفت و با همهى توان خود در راه تثبیت و گسترش آن ایستادگى کرد. و به راستى که کمتر همسرى مىتواند این چنین حساس و فهمیده و با کمال و عمیق و عالم و واقعبین باشد.
چنین بانویى، با چنین اوصاف والایى، علاوه بر تمام امتیازاتش بهترین شریک غم و اندوه پیامبر نیز بود. و این صفتى است که هرگاه زنى منصف بدان باشد، یکى از مهمترین عوامل موفقیت در زندگى مرد، و در تحکیم اصول و مبانى خانوادگى او به شمار خواهد رفت، به طورى که هرگز زیبایى و جمال و سایر نشانهها و خصوصیات زنانگى نمىتواند جاى آن را پر سازند. توجه بدین امر، در زندگى خانوادگى خدیجه کاملاً مشهود و آشکار بود و اسناد معتبر حاکى از آن است.
«ابناسحاق» یکى از سیرهنویسان اولیه و معروف اسلام در این باره مىگوید: پیامبر اسلام هر چیز مکروهى را که مىدید و مىشنید و هر ناروایى را که بر او وارد مىگردید، محزون و متأثرش مىساخت، هنگام بازگشت به خانه با خدیجه در میان مىگذاشت. و خداوند به وسیلهى خدیجه، آن مکروه و ناروا را فرج و گشایش عنایت مىفرمود. خدیجه همواره او را به ثبات و مقاومت دعوت مىکرد و با درایت و عطوفت خود دردها و رنجها و آلام پیامبر را تسکین مىداد (و چنین شریک زندگى و غمگسار مهربانى همیشه یار و مددکار پیامبر بود) تا روزى که خدیجه از دنیا رفت و یک غمخوار فهیم و مصاحب و مشاور مهربان و صمیم از دست رفت...
این سیرهنویس قدیمى نیز اعتراف مىکند که: مقام معنوى و اخلاقى حرمت بىمانند خدیجه به جایى رسید که مورد عنایت خاص الهى قرار گرفت. چنان که روزى جبرئیل به هنگام نزول وحى گفت: «اى پیامبر، سلام پروردگار یکتا را به خدیجه برسان.» پیامبر اسلام نیز به خدیجه گفت: «اى خدیجه، اینک جبرئیل درود پروردگار را به تو ابلاغ مىکند». آنگاه خدیجه در پاسخ گفت: «خداوند خود سلام است و آغاز سلام و درود از اوست، و درود و سلام بر جبرئیل...»
گفتار صاحب طبقات درباره خدیجه
«ابنسعد» یکى دیگر از مورخین اسلامى، در کتاب «طبقات» مىنویسد: «حضرت آدم در بهشت نگاهى به زندگى محمد صلی الله علیه و آله مىافکند و مىگوید: یکى از برتریهاى محمد صلی الله علیه و آله بر من این است که همسر او در راه اجراى اوامر خداوند با شوهرش همکارى و مساعدت نمود، و حال آن که همسر من، مرا در نافرمانى نسبت به دستورهاى الهى راه نشان داد.» (9)
فرزندان خدیجه
از حضرت خدیجه چهار فرزند متولد شدند. پسرى به نام قاسم به دنیا آمد که طاهر و طیب لقب داشت، و کنیهى «ابوالقاسم» براى پیامبر اسلام، از نام همین فرزند عزیز گرفته شده است. قاسم دوران نوزادى و شیرخوارگى را مدتى طى کرد و حتى تا مرحلهى پاگشودن و به راه افتادن هم زنده بود. اما هنوز از شیر گرفته نشده بود که بنا بر تقدیر الهى از دنیا چشم پوشید و به سراى باقى شتافت.
غیر از این فرزند پسر، خدیجه داراى سه دختر نیز شد که اسامى آنان زینب و امکلثوم و فاطمه علیهماالسلام بود. آرى شخصیت والایى همچون خدیجه است که در دامان پاکش، پاکدامنترین و پاکیزه گوهرترین بانوى جهان هستى، یعنى حضرت فاطمه زهرا سلاماللَّهعلیها، پرورانده مىشود. آن خورشید تابانى که بنا بر اراده و مشیت الهى، از میان تمام فرزندان پیامبر، براى پدر بزرگوارش باقى مىماند، تا براى مادرى انوار الهى و سادات جهان، انتخاب شود، و در دامان گهربارش فرزندان همچون ائمهى معصومین علیهم السلام را پرورش دهد که خود، مشعلداران ارشاد و هدایت جهانیان باشند... آرى فاطمه سلام الله علیها این چنین مادرى داشت که «خدیجه» نامور گشته بود... (10)
امام صادق علیهالسلام نیز به آن اشاره فرمودهاند: «عن مفضل بن عمر، قال: قلت لابى عبداللَّه الصادق علیهالسلام کیف کان ولاده فاطمه علیهاالسلام؟ فقال: نعم؛ ان خدیجه علیهاالسلام لما تزوج بها رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم هجرتها نسوه مکه فکن لا یدخلن علیها ولا یسلمن علیها و لا یترکن امراه تدخل علیه فاستوحشت لذلک و کان جزعها و غمها حذراً علیه.» (11)
آرى، چون خدیجه علیهاالسلام به ازدواج رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله درآمد زنان مکه رابطه خود را با خدیجه علیهاالسلام قطع کردند و دیگر به خانهى او نمىآمدند. و در هنگام ملاقات به او سلام نمىکردند. رفت و آمد دیگران به خانه خدیجه علیهاالسلام را مراقبت کرده، مانع رفتن آنان به خانه او مىشدند. زنان مکه، خدیجه علیهاالسلام را تنها گذاردند، دیگر با او دوستى نمىکردند. خدیجه علیهاالسلام از این موضوع غمگین و ناراحت بوده و وحشت او را فراگرفته بود.
این ترک رفت و آمد و محاصرهى روحى خدیجه علیهاالسلام با مبعوث شدن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به رسالت شدیدتر شد. در این زمان چون رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله را دشمن خود مىدانستند هرگونه ارتباطى را با خدیجه علیهاالسلام که حامى اصلى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله بود قطع کردند و خدیجه علیهاالسلام را در آن شرایط سخت تنهاى تنها گذاردند.
1- تذکرةالخواص، ج 2، ص 302 .
2- تذکرة الخواص، ج2، ص 302 .
3- عمدة ابن بطریق، ص 24 .
4 - صحیح بخارى، جزو پنجم، باب 30، ص 114
5- همسران رسول خدا، ص 18. به نقل از استیعاب ابن عبدالبر.
6- منبر الاسلام و توفیق الاعلم .
7- استیعاب و صحیح بخارى.
8- سیره ابنهشام، ج1، ص 114- 116.
9- طبقات ابنسعد، ج 1، ص 134.
10- مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 174
11- امالى شیخ صدوق، ص 593
چون خبر مرگ معاویه و خبر امتناع امام حسین علیه السلام و ابن زبیر از بیعت یزید و رفتن ایشان به مکه به کوفیان رسید شیعیان کوفه در منزل سلیمان بن صرد خزاعی جمع شدند و حمد و ثنای الهی ادا کردند و در باب فوت معاویه و بیعت یزید سخن گفتند، سلیمان گفت که ای جماعت شیعه همانا بدانید که معاویه ستمکاره رخت بر بست و یزید شرابخوار به جای او نشست و حضرت امام حسین علیه السلام سر از بیعت او برتافت و به جانب مکه معظمه شتافت و شما شیعیان او، و از پیش شیعة پدر بزرگوار او بودهاید پس اگر میدانید که او را یاری خواهید کرد و با دشمنان او جهاد خواهید نمود نامه به سوی او نویسید و او را طلب نمائید، و اگر ضعف و جبن بر شما غالب است و در یاری او سستی خواهید ورزید و آنچه شرط نیکخواهی و متابعت است به عمل نخواهید آورد او را فریب ندهید و در مهلکهاش نیفکنید. ایشان گفتند که اگر حضرت او به سوی ما بیاید همگی دست ارادت با او بیعت خواهیم کرد، و در یاری او با دشمنانش جان فشانیها به ظهور خواهیم رسانید. پس کاغذی به اسم سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه (بنون و جیم و باء مفتوحات قاله ابن الاثیر) و رفاعه بن شداد بجلی (بجیله کحنیفه قبیله و النسبه بجلی کحنقی) و حبیب بن مظاهر ره و سایر شیعیان به سوی او نوشتند و در آن نامه بعد از حمد و ثنا بیان هلاکت معاویه درج کردند که یابن رسول الله ما در این وقت امام و پیشوایی نداریم به سوی ما توجه نما و به شهر ما قدم رنجه فرما تا آنکه شاید از برکت جناب شما حق تعالی حق را بر ما ظاهر گرداند و نعمان بن بشیر حاکم کوفه در قصر الاماره در نهایت ذلت نشسته و خود را امیر جماعت دانسته لکن ما او را امیر نمیدانیم و به امارت نمیخوانیم و به نماز جمعه او حاضر نمیشویم و در عید با او به جهت نماز بیرون نمیرویم، و اگر خبر به ما رسد که حضرت تو متوجه این صوب گردیده او را از کوفه بیرون میکنیم تا به اهل شام ملحق گردد والسلام.
پس آن نامه را با عبدالله بن مسمع همدانی و عبدالله بن وال به خدمت آن زبدة اهل بیت عصمت و جلال فرستادند و مبالغه کردند که ایشان آن نامه را با نهایت سرعت به خدمت آن حضرت برسانند، پس ایشان به قدم عجل و شتاب راه در نور دیدند تا دهم ماه رمضان به مکه معظمه رسیدند و نامه کوفیان را به خدمت آن امام معظم رسانیدند.
مردم کوفه بعد از دو روز از فرستادن آن قاصدان قیس بن مسهر صیداوی و عبدالله بن شداد و عماره بن عبدالله سلولی را به سوی آن حضرت فرستادند با نامههای بسیار که قریب به صد و پنجاه نامه باشد که هر نامهای از آن را عظمای اهل کوفه از یک کس و دو کس و سه و چهار کس نوشته بودند، و دیگرباره صنا دید کوفه بعد از دو روز هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی را به خدمت آن حضرت روان داشتند با نامهای که در آن این مضمون را نوشتند:
بسم الله الرحمن الرحیم این عریضهایست به خدمت حسین بن علی علیه السلام از شیعیان و فدویان آن حضرت. اما بعد، به زودی خود را به دوستان و هواخواهان خود برسان که همه مردم این ولایت منتظر قدوم مسرت لزوم تواند و بغیر تو نظر ندارند البته شتاب فرموده به تعجیل تمام خود را به این مشتاقان مستهام برسان والسلام.
پس شبش بن ربعی و حَجَاربْنِ اَبْجَرْ و یزید بن حارث بن رویم و عروه بن قیس و عمر و بن حجاج زبیدی و محمد بن عمر و تیمی نامهای نوشتند به این مضمون:
اما بعد، صحراها سبز شد و میوهها رسیده پس اگر مشیت حضرت تو تعلق گیرد به سوی ما بیا که لشکر بسیاری از برای یاری تو حاضرند و شب و روز به انتظار مقدم شریف تو بسر میبرند والسلام.
و پیوسته این نامهها به آن حضرت میرسید تا آنکه در یک روز ششصد نامه از آن بیوفایان به آن حضرت رسید و آن جناب تأمل مینمود و جواب ایشان را نمینوشت تا آنکه جمع شد نزد آن حضرت دوازده هزار نامه.
نامه های اهل کوفه چندین بار با فرستادگانی به سوی امام ارسال شد یکی از آن فرستادگان که از همه معروفتر است قیس بن مسهر صیداوی است تمام نامه ها در ماه رمضان به دست امام رسیدند حضرت نامه ها را خواند و از احوال مردم کوفه پرسید و فرستادگان گفتند همگی منتظر حضور شما هستند تا شما را یاری نمایند. امام سپس قیام نمود و میان رکن و مقام دو رکعت نماز خواند و از خداوند طلب خیر نمود و مسلم بن عقیل و قیس بن مسر صیداوی را خواست و پاسخ نامه ها را به ایشان داد و آنها را به عنوان سفیر اعزام به کوفه کرد و به مسلم فرمود تقوی پیشه کند و پاسخ نامه را مخفی دارد و اگر دید در کوفه مردم متفق و مورد اعتماد هستند به حسین علیه السلام زود خبر دهد.
نامه امام این گونه بود از (از طرف حسین بن علی علیه السلام به بزرگان مسلمین و مومنین اما بعد، به درستی که هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی برای آخرین بار نامه های شما را به من رسانیدند و از مقصود شما مطلع شدم و گفتار همه شما این است که ما امام نداریم و نزد ما بیا، شاید خداوند بوجود تو ما را به راه راست و حق متفق کند، من برادر و عموزاده خود مسلم بن عقیل را نزد شما فرستادم و دستور دادم که حال شما را به من بنویسد اگر رای بزرگان و فاضلان شما چنان است که نامه های شما دلالت دارند، بزودی نزد شما می آیم ان شاءالله به جان خودم امامی نباشد مگر کسیکه طبق قرآن حکم کند، عادل باشد و دین حق را اجراء کند و خود را وقف کرده باشد والسلام)
برگرفته از کتاب منتهی الامال، تألیف حاج شیخ عباس قم
« آیه ۳۸ سوره مبارکه توبه »
ترجمه:
ای کسانی که ایمان آورده اید، شما را چه شده که زمانی که به شما گفته می شود در راه خدا کوچ کنید به زمین سنگینی می کنید و در امر کوچ سستی می نمایید، آیا از آخرت به زندگی دنیا راضی شده اید؟ با آنکه بهره زندگی دنیا درآخرت جز اندکی نیست.
تفسیر (المیزان):
منظور از نفر یعنی کوچ و در اینجا سفر کردن به قصد جهاد است، و تثاقل در زمین یعنی گرایش و تمایل به ماندن، در اینجا یعنی اهمال کردن در امر خروج و جهاد، می فرماید: ای مؤمنان چه شده که وقتی رسول ما به شما می گوید که برای جهاد بیرون شوید، تثاقل و کندی می کنید، مثل اینکه میلی به جهاد ندارید و از زندگی جاوید آخرت به زندگی دنیا کفایت نموده اید؟ اگر چنین است که بهره های دنیوی مثل حب حیات و مال و لذائذ و مصالح و متاع دنیوی را بر آخرت ترجیح داده اید و جویای راحتی و استقرار درمکان خود هستید، بدانید که آخرت زندگی حقیقی و جاوید است و بهره های دنیوی در زندگی مادی دنیا نسبت به زندگی آخرت جز یک امر بسیار حقیر واندک چیزی نیست و لذا هیچ مؤمنی از امر خروج برای جهاد سستی نمی کند جزاینکه در ایمانش سستی و ضعفی باشد. ( از روایات استفاده می شود که این آیات در رابطه با جنگ تبوک نازل شده است).
امام علی علیه السلام فرمود: "کاری که دوست نداشتی شود ولی عاقبتش ختم به خیر شود، بهتر از کاری است که دوست داشته می شود اما عاقبت آنکار ختم بخیر نشود." غررالحکم، ج6، ص 122
روزی پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم از محلی می گذشتند که فرمودند: "اینک شخصی نزد ما می آیدکه سه روز است شیطان با او ارتباطی نیافته (گناهی نکرده است) است." عربی سواربر شتر از دور نمایان شد. نزدیک آمد و گفت: پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم کیست؟ حضرت را به او نشان دادند. عرض کرد: ای رسول خدا! اسلام را به من بیاموز! پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم شهادتین را به آموخت و فرمود:" باید نمازهای پنجگانه را بخوانی، روزه بگیری، حج بجای آوری، زکات بدهی و غسل جنابت بجای آوری." مرد پذیرفت و با کاروان پیامبر همراه شد. اما کمی عقب افتاد. پیامبر متوجه شد و از حال او جویا گردید. کسی به جستجوی او رفت و دید که پای شترش در گودالی فرو رفته و بر زمین خورده و از دنیا رفته است. پیامبر او را غسل و کفن نمود و در حالی که عرق از پیشانی مبارکش می چکید، فرمود: "این مرد در حال گرسنگی از دنیا رفت و ایمانش هرگز به کفر آلوده نشد و با عاقبت نیکویی از زندگی دنیا رخت بربست. او وارد بهشت شد و از میوه های بهشتی خورد و حوران بهشتی به استقبالش آمدند." بحارالانوار، ج22، ص75