موج وبلاگی آهنگِ بندگی

موج وبلاگی آهنگِ بندگی
موج وبلاگی آهنگِ بندگی
موج وبلاگی آهنگِ بندگی
طبقه بندی موضوعی

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ماه محرم» ثبت شده است


حاج شیخ محمد مهدى تاج لنگرودى فرمود: یکى از دوستانم حجة الاسلام آقاى امامى ثیلى براى حقیر نقل کرد که در مسجد صاحب‌الزمان واقع در خیان هلال احمر چهار راه عباسى، پاى منبر آقاى حاج میرزاعلى آقاى محدث‌زاده بودم، که بالاى منبر فرمود: یکى از وعّاظ مشهور تهران عصر روز آخر ذى الحجّة از منزل بیرون آمد که شب اول محرّم به منبرهاى دهه‌ی عاشورا که وعده داده برسد، در وسط‌ هاى کوچه پیرزنى آمد و گفت: آقا من از امشب تا ده شب در منزل خودم روضه دارم لطفا تمام شب‌ها را تشریف بیاورید و براى ما روضه بخوانید.

واعظ گفت: من وقت ندارم. پیرزن گفت: هر وقت شب به منزل برگشتید تشریف بیاورید، اگرچه به اندازه‌ی چند دقیقه باشد، واعظ با کمال خونسردى و بى‌میلى جواب مثبت داد که مى‌آیم.

شب اول محرّم که دیر وقت از روضه برگشته بود به همان منزل رفت. پرچم سیاه کوچکى دید که بالاى در آویزان است و روى پرچم سلام بر حسین شهید نوشته، چون در باز بود با گفتن یک یااللّه وارد شده، به درون اطاقى وى را راهنمائى کردند، وقتى وارد شد دید سه یا چهار نفر زن با چادر مشکى نشسته‌اند و چون صندلى نداشت، خشت و آجر را بروى هم گذاشته‌اند تا به عنوان منبر از آن استفاده شود. آقاى واعظ روى منبر نشست و بعد از خطبه چند جمله از فضائل حضرت سید الشهداء(ع) گفت و روضه خواند و زن‌هاى حاضر در مجلس گریه کردند و با جمله صلى اللّه علیک یا اباعبداللّه و دعا کردن به مجلس خاتمه داد و این کار تا چند شب ادامه داشت.

ولى شب پنجم یا ششم از مجالس مهم شهر برگشت و با خود گفت خوب است امشب منزل پیر زن را نادیده انگاشته و نروم. او به منزل خود رفت و شام خورد و به درون بستر رفت که بخوابد. به محض آنکه خوابید حضرت بى بى عالم صدّیقه طاهره فاطمه زهرا(س) را در خواب دید، خدمت حضرتش عرض ادب کرد. ولى بى بى نسبت به واعظ بى‌اعتنا بود، واعظ لرزید و گفت: مگر از من خطائى سرزده که اینگونه به من بى‌مهرید؟ حضرت فرمود: چرا آن پیرزن را منتظر نگهداشتى و نرفتى!؟

واعظ از خواب برخاست و تند تند لباس پوشید و رفت، دید پیرزن دم در ایستاده و نگاه به راه مى‌کند. به محض آنکه آقا را دید گفت چرا اینقدر دیرکردى؟ واعظ که قلبش مى‌طپید و از چشمانش اشک مى‌بارید چیزى نگفت و به درون منزل رفت و از هر شب بهتر روضه خواند و برگشت، فهمید هرجا روضه امام حسین(ع) هست آنجا صاحب عزا بى بى عالم حضرت فاطمه زهرا(س) هم هست.


پی نوشت:
(کتاب معجزات سید الشهداء علیه السلام بعد از شهادت)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۰۸:۱۵

یکی از سؤالات درباره نهضت حسینی این است که چرا امام حسین(ع) خانواده‌اش را به همراه خود به کربلا برد؟

پاسخ:

فلسفه همراه بردن اهل بیت (ع) توسط امام حسین(ع) این بود که قیام حضرت بدون آنها کامل نمی‌‌شد.

امام حسین(ع) با تدبیر و حسابگری دقیق زنان و فرزندان را همراه خود به کربلا برد تا راوی رنج‌‌ها و گزارشگر صحنه‌‌های عاشورا و پیام رسان خون شهیدان باشند و سلطه یزیدی نتواند بر آن جنایت عظیم پرده بکشد یا قضایا را به گونه‌‌ای دیگر وانمود کند.

از این رو وقتی ابن عباس به حضرت گفت: چرا زنان و کودکان را به عراق می‌‌بری پاسخ داد: «انّ الله قد شاءِ اَنْ یراهُنَّ سبایا...» خدا خواسته که آنان را اسیر ببیند، این اشاره به همان برنامه حساب ‌شده دارد.

به گفته مرحوم کاشف الغطاء اگر حسین(ع) و فرزندان او کشته می‌‌شدند ولی آن سخنرانی‌ها و افشاگری‌‌های اهل ‌بیت در آن موقعیت‌‌های حساس نبود، آن آثار و اهدافی که امام حسین(ع) در واژگون ساختن حکومت یزیدی داشت محقق نمی‌‌شد.

اسارت اهل ‌بیت با آن وضع رقت ‌بار عواطف مردم را به نفع جبهه حق و به زیان حکومت یزید برانگیخت و سخنان حضرت زینب و امام سجاد(ع) در طول اسارت لذت پیروزی را در ذائقه یزید و ابن‌ زیاد چون زهر، تلخ ساخت و جلوی تحریف تاریخ را گرفت.

حضرت می‌‌دانست که اصحابش توسط سپاه یزید به شهادت می‌‌رسند و هیچ ‌کس از افراد بشر به این فاجعه و هدف آن آگاه نمی‌‌شوند. پس احتیاج به مروجینی دارد که ندای حق و حقیقت را به گوش انسان‌‌های عاقل برسانند و آن مروجین اهل ‌بیت و زن‌‌ها و بچه‌‌های او بودند که مکمل قیام خونین کربلا بودند.

یکی از هدف‌های تبلیغاتی حضرت این بود که اهل ‌بیت و کودکان خود را همراه خود ببرد و به این وسیله در واقع دشمن را ناآگاهانه استخدام کرد که حامل یک عده مبلغ برای امام حسین(ع) و برای اسلام حسینی علیه یزید باشد و این یکی از مهم‌‌ترین عناصر تبلیغی امام حسین(ع) بود.(1)

هدف امام حسین این نبود که خود و یاران و فرزندان خویش را به کشتن دهد بلکه نظر وی قیام برای توجّه دادن مردم به فساد بنی‌‌امیه بود، و این‌‌ که حکومت آنها حکومت اسلامی نیست و آنها در صدد محو و نابودی اسلام به خصوص اسم پیامبر هستند.

بنابراین ایشان کاملا عالمانه اقدام به این کار نمود و به مردم دنیا ثابت کرد که اینها حاضر نیستند احدی از بنی‌‌‌هاشم زنده بماند حتی طفل شیرخوار را هم هدف تیر خواهند کرد، و با اهل ‌بیت پیغمبر نوعی رفتار می‌‌کنند که با امرای مشرکین هم آن‌ طور سخت رفتار نکرده‌‌اند، و نظرشان جز نابودی اسلام و آثار نبوت و ریاست و حکومت چیزی دیگری نیست.(2)

پس با توجه به مطالب فوق این‌‌طور نتیجه می‌‌گیریم که فلسفه همراه بردن اهل بیت را باید در عوامل مختلف جستجو کرد:

1. پیام‌رسانی:

افشاگری‌‌های زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه، پاسداری از خون شهدا بود سخنان بانوان هم به صورت خطبه و هم گفتگوهای پراکنده به تناسب زمان و و مکان جلوه گر شد.

2. نمایان شدن نقش زنان و مادران:

در بسیاری از جنگ‌‌ها حضور تشویق‌‌آمیز زنان در جبهه به رزمندگان روحیه می‌‌بخشد در کربلا نیز مادران و همسران بعضی از شهدا این نقش را داشتند. و به تمام مادران تاریخ این درس را داده‌اند که درهنگام خطر برای دین چگونه می‌توان از آن دفاع کرد.

3. پرستاری:

رسیدگی به بیماران و مداوای مجروحان از اهداف دیگر بود مانند نقش حضرت زینب(س) در پرستاری از امام سجاد(ع) که در آن زمان حساس حمایت او از امام سجاد(ع) استمرار سلسله امامت را در پی داشت.

4. عمق بخشیدن به بعد عاطفی:

گریه‌‌ها و شیون‌‌ها، عزاداری بر شهداء تحریک عواطف مردم نسبت به ماجرای کربلا را عمق بخشیده و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت و از این رهگذر ماندگارتر شد.

5. ماموریت ویژه اهل بیت:

از همه مهمتر ماموریت ویژه اهل بیت امام و مادران در این نهضت که امام از این ماموریت آگاه بود و به همین روی آنان را به همراه برد.(3)



پی نوشت ها:

1. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، چاپ صدرا، ج 3، ص 340.

2. بررسی تاریخ عاشورا، ص 31، (مقدمه).

3. مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۰۸:۱۳


در آستانه عاشورای حسینی، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR گزیده‌ای از فتاوای آیت‌الله العظمی خامنه‌ای درباره عزاداری سید و سالار شهیدان را منتشر میکند. متن این استفتائات به شرح زیر است.

۱- صدمه وارد کردن به بدن در حد کوبیدن سر به دیوار، چنگ زدن به صورت، به صورت زدن، سینه زنی تا حدی که سینه‌ها ولو جزئی آسیب ببیند و یا این که از بدن خون جاری شود چه حکمی دارد؟
ج: عزاداری به شیوه مرسوم و سنتی از اعظم قربات الی الله تعالی و موجب اجر و ثواب است لکن باید از هرگونه کاری که موجب وهن مذهب باشد پرهیز شود همچنین هر عملی که ضرر قابل توجهی برای انسان داشته باشد، حرام است.

۲- راه‌اندازی دسته‌‌های عزاداری در ساعات پایانی شب در خیابان‌ها و محله‌ها چه حکمی دارد؟
ج: به راه انداختن دسته‌های عزاداری برای سیدالشهدا و اصحاب ایشان علیهم‌السلام و شرکت در امثال این مراسم امر بسیار پسندیده و مطلوبی است و از بزرگترین اعمالی است که انسان را به خداوند نزدیک می‌کند، ولی باید از هر عملی که باعث اذیت دیگران می‌شود و یا فی نفسه از نظر شرعی حرام است، پرهیز گردد.

۳- حکم پخش صدای مراسم سینه‌زنی و نوحه‌خوانی و یا نوار آن از طریق بلندگوهای مساجد و حسینیه‌ها در شهرها و محله‌ها چیست؟
ج: واجب است برگزارکنندگان مراسم و عزاداران تا حد امکان از اذیت و ایجاد مزاحمت برای همسایگان بپرهیزند هر چند با کم کردن صدای بلندگو و تغییر جهت ان به طرف داخل باشد.

۴- آیا جایز است که سخنرانها و مداحان از عزاداران و مردم حاضر در مراسم عزاداری مطالبه کنند که مردم بلند و با صدا گریه کنند و یا هنگام دعا دستشان را بالا بیاورند. آیا بلندی و کوتاهی صدا تفاوتی در کیفیت ثواب عزاداری ایجاد می‌کند؟
ج: فی نفسه منعی ندارد.

۵- استفاده از ادوات موسیقی(محلی یا غیر آن) نظیر طبل، سنج، دمام و ...برای عزاداری اباعبدالله(ع) در هیات‌هاچه حکمی دارد؟
ج: استفاده از آلات موسیقی،مناسب با عزاداری سالار شهیدان علیه‌السلام نیست و شایسته است، مراسم عزاداری، به همان صورت متعارفی که از قدیم متداول بوده، برگزار شود.البته، استفاده از طبل و سنج به نحو متعارف، اشکال ندارد.

۶- استفاده از مال مجهول المالک و یا مخلوط قطعی به حرام در هیات عزاداری جایز است؟
ج: جایز نیست.

۷- آیا می‌توان از باقی‌مانده پولی که از محرم سال گذشته برای هزینه ایام عزاداری بصورت عمومی از مردم گرفته شده است، در محرم امسال هزینه کرد؟
ج: مانعی ندارد

۸- حمل علم و کتل و پرچم‌های بزرگ چه وجهی دارند؟ بعضی علم‌ها به قدری بزرگ است که باید چندین نفر زیر آن قرار بگیرند. ضمن این که در برخی نواحی اعتقاداتی درباره این وسایل وجود دارد که موجب  وهن اسلام و علی‌الخصوص شیعه می‌شود. آیا انجام این کارها جایز است؟
ج: استفاده از علم در عزاداری سید‌الشهدا علیه‌السلام فی نفسه اشکال ندارد ولی نباید جزء دین شمرده شود لکن حمل پرچم و کتل اشکال ندارد.

۹- عزاداری اعم از سینه‌زنی، جلسات روضه‌خوانی و راه‌اندازی دستجات برای عزاداری غیر از سیدالشهداء چه حکمی دارد؟
ج: فی نفسه منعی ندارد.

۱۰- حکم تصویربرداری و نورپردازی در هیات‌های مذهبی به نحوی که یادآور کنسرت‌های موسیقی غربی باشد چیست؟
ج: باید از انجام هر کاری که با شأن و جایگاه مجالس عزاداری اهل بیت علیهم‌السلام منافات دارد پرهیز شود.

۱۱- حکم برگزاری مراسم عقد و عروسی در ایام محرم و صفر و دیگر ایام عزاداری ائمه معصومین چه حکمی دارد؟
ج: مجرد انجام عقد در ایام عزاداری فی نفسه منعی ندارد ولی برگزاری مجالس جشن و انجام کارهایی که موجب هتک و بی‌حرمتی گردد، در خصوص ایام عزا جایز نبوده و حرام است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۱۵:۵۸




دو تا نهال دو تا سرو ایستاده شدند

دو خوشه ی نرسیده دو جام باده شدند

مقام زینب کبری ببین که این دو پسر

فقط به خاطر مادر امامزاده شدند

تمام آبروی باغبان همین دو گلند

که در حفاظت از باغ استفاده شدند

به داست دایی اگر چه سوار اسب شدند

به دست نیزه و شمشیرها پیاده شدند

کنار اکبر و قاسم میان دارالحرب

دو طفل باعث تکمیل خانواده شدند

پیام غربت زینب شدند آن روزی

که سربریده نه چون نامه سرگشاده شدند

اگر چه سوم شعبان نشد محرم شد

به وقتش این دو به ارباب هدیه داده شدند

حلال زاده به دائیش می رود آخر

غریب وار اسیر حرام زاده شدند

شاعر: سعید پاشازاده


بریز در دل من


بریز در دل من هر چه داری از غربت

کجاست مأمن غم های کاریت؟... این جا !

تمام عمر غمت را کشیده‌ام بر دوش

چرا کنون نکنم غم گساریت این جا

خدا کند که بمیرم، امامِ بی‌یارم

اگر دمی نگرم بیقراریت این جا

ز پیش نعش علی سر بلند برگشتی

چقدر دیدنی است پایداریت این جا

چه زود پیر شدی بعد اکبر لیلا

فدای هیمنهٔ بردباریت این جا

مگیر ای پسر فاطمه امید را از من

دلم خوش است برادر به یاریت این جا

دو نوجوان مرا هم قبول کن جانا

شوند کشتهٔ چشم بهاریت این جا

بزرگ کردمشان پای سفرۀ عشقت

فقط به خاطر خدمتگزاریت این جا

اجازه ده که شوم همره نهالانم

شریک معرکهٔ لاله‌ کاریت این جا

نمی‌شود مگر از آن لب پر از مهرت

مرا منه به غم شرمساریت این جا

مجتبی روشن روان 



نوبتی هم که بود نوبت ما شد آقا

گرچه از داغ جوان تا شده ای ما هستیم

و که گفته است که تنها شده ای ما هستیم

تو چرا بار دگر پا شده ای ما هستیم

ما نمردیم مهیا شده ای ما هستیم

 

رخصت دیدن تو فرصت ما شد اما

نوبتی هم که بود نوبت ما شد آقا

 

به درخیمه ما نیز هرازگاه بیا

با دل ماسه نفرراه بیا راه بیا

چشمهامان پر حرف است که کوتاه بیا

تو بیا با قدمت گرچه با اکراه بیا

 

تا ببینی که به تیغ و زره آراسته اند

تند بادند که در معرکه برخاستند

 

باز میدان ز تو جنبش طوفان با من

تخت از آن توو پیش تو جولان با من

شاه پیمانه ز تو عهد به پیمان با من

ذره ای غم به دلت راه مده جان با من

 

آمدم گرم کنم گوشه بازارت را

تا نگاهی بکنی این سر بدهکارت را

 

به کفم خیرعمل خیرعمل آوردم

دو شکر قند دو شهد و دو عسل آوردم

من از این دشت شقایق دوبغل آوردم

دو سلحشور ز صفین و جمل آوردم

 

تیغ دارند و پی تو به صلایی رفتند

شیرهایم به پدر نه که به دایی رفتند

 

دست رد گر بزنی دست ز دامان نکشم

دست از این خیمه رسد از سر پیمان نکشم

بعد از این شانه به گیسوی پریشان نکشم

تیغ می گیرم و پا از دل میدان نکشم

 

به تو سوگند که یک دشت به هم می ریزم

چشم تا کار کند تیغ و علم می ریزم

 

دختر مادرم و جان پس در خواهم داد

او پسر داده و من هم دو پسر خواهم داد

جگرش سوخت اگر من دو جگرخواهم داد

میخ اگر خوردبه تن تن به تبر خواهم داد

 

چادرش را به کمر بست اگر می بندم

دلِ تو مادریُ روضه ی او سوگندم

 

قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می زد

تازه میکرد نفس را و مجدد می زد

وای از دست مغیره چقدر بد می زد

جای هر کس که در آن روز نمی زد می زد

 

مادرم ناله بجز آه علی جان نکشید

دست او خرد شد و دست زدامان نکشید

 

وای اگر خواهر تو حیدر کرار شود

حرمم صاحب یک نه دو علمدار شود

لشگری پا و سر و دست تلنبار شود

بچه شیر خودش شیر جگردارشود

 

در دلم خون تو با صبرحسن می جوشد

خون زهراست که در رگ رگ من می جوشد

 

وقت اوج دو کبوتر دوبرادر شده بود

نیزه و تیر تبرهادوبرابرشده بود

خیمه ای سد دوچشم تر مادر شده بود

ضربه هاشان چه مکرر چه مکرر شده بود

 

روی پیشانی زینب دوسه تاچین افتاد

تا که از نیزه سر این دو به پایین افتاد

شاعر: حسن لطفی



 

اگر خواهرت اذن میدان ندارد

نمی خواهیش پای تو جان سپارد

در این جا که وا غربتایت بلند است

دو گلدسته دارد برایت ببارد

غم بی کسی تو ای مرد تنها

در این جا گلوی مرا می فشارد

الهی نبینم در این جا غریبی

الهی نبینم که چشمت ببارد

دو گلدسته می آورم تا نگویند

مگر این بلا پیشه خواهر ندارد

ببین سرمه بر دیده هاشان کشیدم

ببینم که دائی‌شان می گذارد

به رویم میاور که وسعم همین بود

مگر خواهرت – زینب – دل ندارد؟!

علی اکبر لطیفیان



ستارگان

غم جدایی تو کرده قصد جان مرا
غمی که سوخته تا مغز استخوان مرا

از آن زمان که به دنیا قدم گذاشته ام
عجین به داغ نوشتند داستان مرا

چه رورگار غریبی که باز در صدد است
بگیرد از من دلخون برادران مرا

زغربتت رمق راه رفتن از من رفت
اناالغریب تو لرزانده زانوان مرا

برای تحفه ی این مور هم سلیمان باش
کرم نما بپذیر این دو نوجوان مرا

ز چهره ام بزدا گرد شرمساری را
به خونشان بدرخشان ستارگان مرا

ادا اگر بشود حق تو زجانب من
توان مگر بدهد جسم ناتوان مرا

قدم خمید زداغ تو ..داغ طفلانم
خمیده تر نکند قامت کمان مرا

به خاطر تو زخیمه نیامدم بیرون
مگر که پی نبری اشک دیدکان مرا

نصیب باغ دلم از بهار اندک بود
خدا به خیر کند قصه ی خزان مرا

بلا عظیم تر و من صبورتر شده  ام
چه سخت کرده خداوند امتحان مرا

هادی ملک پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۲ ، ۱۶:۱۶

همزمان با فرارسیدن ایام سوگواری حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام، امسال نیز همچون سال‌های گذشته مجلس عزاداری در حضور رهبر معظم انقلاب برگزار خواهد شد.
به گزارش KHAMENEI.IR، این مراسم از هفتم تا یازدهم محرم (۱۴۳۵ ه. ق) برابر با دوشنبه ۹۲/۸/۲۰ تا جمعه ۹۲/۸/۲۴، به مدت ۵ شب، همراه با اقامه‌ی نماز جماعت مغرب و عشا در حسینیه امام خمینی(ره) واقع در خیابان فلسطین، تقاطع خیابان آذربایجان برگزار می‌شود. همچنین هر شب قبل از اقامه‌ی نماز مغرب و عشاء، احکام شرعی توسط حجت‌الاسلام فلاح‌زاده بیان می‌شود.
از عموم مردم عزیز و عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام دعوت می‌شود تا در این مراسم شرکت فرمایند.
برنامه‌ی این مراسم به شرح زیر است:

ایام مراسم

تاریخ

قبل از منبر

سخنران

عزاداری

شب اول
دوشنبه

۷ محرم
۹۲/۸/۲۰

قاری: سعیدیان
مداح: احمد چینی

حجت‌الاسلام‌والمسلمین صدیقی

آقای مهدی سلحشور

شب دوم
سه‌شنبه

۸ محرم
۹۲/۸/۲۱

آقای نورائی

حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیداحمد خاتمی

آقای محمود کریمی

شب سوم
چهارشنبه

۹ محرم
۹۲/۸/۲۲

آقای بهتاش

حجت‌الاسلام‌والمسلمین پناهیان

آقای سعید حدادیان

شب چهارم
پنج‌شنبه

۱۰ محرم
۹۲/۸/۲۳

آقای سماواتی

حجت‌الاسلام‌والمسلمین عالی

آقای مرتضی طاهری

شب پنجم
جمعه

۱۱ محرم
۹۲/۸/۲۴

آقای سادات رضوی

حجت‌الاسلام‌والمسلمین رفیعی

آقای محمدرضا طاهری

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۲ ، ۱۶:۰۴


وجود دم به دم

جهان بدون وجودت خرابه‌ی عدم است

خرابه با گل رویت وجود دم به دم است

به چشم کودک عاقل، مرا نگاه مکن

کسی که عشق ندارد، به عقل متّهم است

هزار کعب نی و دشنه گر قلم گردند

برای گفتن یک ضرب تازیانه کم است

میان خنده‌ی این چشم‌های بی‌پروا

یتیم را به تماشا گذاشتن، ستم است

بگو برای چه دشنام می‌دهند مرا؟

رقیّه ترجمه‌ی زخم‌های محترم است


برای حضرت رقیه (س)

تا آخرین ستاره شب را شمرده است

اما سه شب گذشته و خوابش نبرده است

دست پدر نبود اگر، بالشی نداشت

سر را به سنگ‌های خرابه سپرده است

حتی برای پلک‌زدن هم توان نداشت

اصلا نداشت باور اینکه نمرده است

جا باز کرده حلقه‌ی زنجیرهای سرخ

از بس‌که زخم‌های تنش را فشرده است 

با یاد زجر، نبض دلش تند می‌زند

یعنی تمام بدنش زخم خورده است

با آستین پاره سرش را گرفت و گفت

عمّه بگو که روسری‌ام را که برده است؟

تا آخرین ستاره‌ی شب را شمرده باز

حالا سه شب گذشته و چیزی نخورده است

حسن لطفی


جواب سوالی

شاید که خواب دیده‌ام، این سر خیالی است

امّا نه خواب هم که بود باز عالی است
مهمان من قدم به سر چشم ما گذار

هر چند دست سفره‌ی این طفل خالی است

خون‌لاله‌های گیسویم از لطف سنگ‌هاست

فرش سپید تو پُر گل‌های قالی است

با من زبان سیلی‌شان حرف می‌زند

یعنی جواب هر چه بپرسم سوالی است

تنها زدند و در دل خود هم نگفت کسی

این کودک یتیم کدامین اهالی است

بابا سری شبیه عمو چند وقتی است

از روز نیزه خیره به من این حوالی است

عمّه گرفته دست مرا راه می‌برد

بابا بگو به خاطر کم سن و سالی است

محسن عرب خالقی


بوی سیب

از بوی سیب سرخ طبق مُرده جان گرفت

زخمی‌ترین یتیم خرابه توان گرفت

باران چشم‌های رقیّه شروع شد

از بس که گریه کرد دل آسمان گرفت

طرفند گریه‌هاش به داد پدر رسید

سر را ز دست بی‌ادب خیزران گرفت

روپوش را ز روی طبق تا کنار زد

لب را که دید طفلک لکنت زبان گرفت

بابا یکی دوبار بریده بریده گفت

با هر نفس نفس که یکی در میان گرفت

می‌گفت گوشواره فدای سرت ولی

دیدم عقیق دست تو را ساربان گرفت

حالا گرسنگی به سراغم که آمده

آغوشم از محاسن تو بوی نان گرفت

آخر طلوع داغ تو کنج تنور بود

در شام زخم‌های تو خورشیدمان گرفت

علی ناظمی


برای حضرت رقیه (س)

مخواه دخترکت از تو بی‌خبر باشد

بدون من به سفر می‌رود پدر؟ باشد!

میان راه دلت تنگ شد خبر دارم

که آمدی تو به دنبال همسفر، باشد

قبول! بازی گنجشک پر، که یادت هست

به شرط آنکه به جایش رقیه پر باشد

تنور خانه گمانم هنوز روشن بود

وگرنه موی تو باید بلندتر باشد

عمو که رفت پدر لااقل نمی‌رفتی

برای عمّه‌ی تنهام یک نفر باشد

مرا زدند ولی عمّه بازویش زخم است

برای من دلت آمد که او سپر باشد

کلاغ‌ها همه رفتند خانه پس حالا

رسیده نوبتش این قصه هم به سر باشد

حسین رستمی


کوچکترین نبود ولی چند ساله بود

خونین ترین نبود ولی داغ لاله بود

هر کس که دیده چهره‌ی او را قبول کرد

زهرا‌ترین کبود‌رخ بی‌قباله بود

صد بغض در گلوی خرابه شکفته شد

هر گوشه‌ی خرابه خودش باغ ناله بود

سر مست می‌شد از طبق و نعره می‌کشید

انگار سر نبود به دستش پیاله بود

از دامنش به جای کفن استفاده شد

این سهم پاره‌پاره‌ی عمر سه ساله بود

از روز ، دفن گشتن خود احتیاط کرد

آری فقیه بود ولی بی‌رساله بود

رضا جعفری


قرار بود که یک ابر بیقرار شود

بر آسمان بوزد مدتی بخار شود

سه سال بعد بیاید سه بار پی در پی

ببارد و برود کوه نونوار شود

و زندگی بکند مثل این همه دختر

و عقد دائم یک مرد خواستگار شود

قرار بود همین دامنی که می‌بینید

به جای اینکه بسوزد و پر غبار شود

فقط برای لباس عروسی‌اش باشد

نه که کفن شود و زینت مزار شود

و در ادامه سیر تکاملی خودش

الهه‌ی حرم راز کردگار شود

قرار بود ولی نه بداء حاصل شد

که او عروسک زنجیر نابکار شود

خدا نخواست عروسی کند بزرگ شود

خدا نخواست که خانم خانه دار شود

رضا جعفری


با این نفس زدن بدنم درد می‌کند

با هر تپش تمام تنم درد می‌کند

پروانه‌ام که بال به زنجیر بسته‌ام

تا انتهای سوختنم درد می‌کند

حالا رسیده‌ای که مرا با خودت بری؟

حالا که پای آمدنم درد می‌کند

آرام سر گزار به دوشم که شانه‌ام

در زیر بار پیرهنم درد می‌کند

می‌بوسمت دوباره و زخم گلوی تو

با بوسه‌های دل‌شکنم درد می‌کند

می‌بوسمت دوباره و حس می‌کنی تو هم

با بوسه‌ای لب و دهنم درد می‌کند

تقصیر باد نیست که آشفته زلف توست

انگشت‌های شانه‌زنم درد می‌کند

حسن لطفی


خبر آمد که ز معشوق، خبر می‌آید

ره گشایید که یارم ز سفر می‌آید

کاش می‌شد که ببافند کمی مویم را

آب و آیینه بیارید، پدر می‌آید

نه تو از عهده‌ی این سوخته بر می‌آیی

نه دگر موی سرم تا به کمر می‌آید

جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد

غالباً درد به دنبال جگر می‌آید

راستی! گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست؟

سر که آشفته شود، حوصله سر می‌آید

هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم

نیم عمّامه از آن، بهر تو در می‌آید

به کسی ربط ندارد که تو را می‌بوسم

که به جز من ز پس کار تو بر می‌آید؟

راستی! هیچ خبردار شدی تب کردم؟

راستی! لاغری من به نظر می‌آید؟

راستی! هست به یادت دم چادر گفتی

دختر من! به تو چادر چقدر می‌آید

سرمه‌ای را که تو از مکّه خریدی، بردند

جای آن لخته‌ی خون روی بصر می‌آید

محمد سهرابی


رسید یار من از راه، راه باز کنید

ستارگان ، همه بر ماه من نماز کنید

رواق منظر چشم من آشیانه‌ی اوست

به سوی او همه دست دعا دراز کنید

به سوی شمس ولایت برید روی نیاز

به آفتاب و به ماه و ستاره ناز کنید

خرابه را همه با زلف خویش، فرش کنید

مرا که چهره بر خاک است سرافراز کنید

برای آنکه گلم را به سینه بگذارم

ز دست‌های من امشب طناب باز کنید

شب زیارتی است و خرابه گشته حرم

سلام بر حرم خسرو حجاز کنید

گلی خزان شده ، همراه باغبانش رفت

ز سوز سینه به یادش ترانه ساز کنید

الا تمامی اطفال در به در امشب

ز دور با حرم این سه ساله راز کنید

ز سوز سینه بخوانید نخل «میثم» را

هماره ناله به آهنگ جان‌گداز کنید

غلامرضا سازگار


مثل قدیم آمده‌ای باز در برم

با بوی سیب گیسوی خود در برابرم

مثل قدیم آمدی اما نمی‌شود

تا سوی دامنت بدوم پر در آورم

این چشم وا نمی‌شود، اما تو باز کن

سیرم ببین و بعد بگو وای مادرم!

دستی برای شانه‌زدن نیست با تو و 

زلفی برای شانه‌شدن نیست در سرم

من را ببر کنار عمویم که حس کنم

بر روی شانه‌های بلندش کبوترم

باید مرا شبیه خودت بوریا کنی

از بس‌که زخم خورده‌ام، از بس که پرپرم

حسن لطفی


برای حضرت رقیه (س)

هم بازیانم نیستند امشب کنار بسترم

قاسم، عمو عباس، عبدالله، داداش اکبرم

یادت می‌آید من چقدر آسوده می‌خوابیدم آن 

شب‌ها که می‌خندید در گهواره‌ی خود اصغرم؟

امشب ولی بدخوابم و هی خواب می‌بینم چهل

اسب بزرگ سرخ‌مو رد می‌شوند از پیکرم

برگونه‌ام جای چهار انگشت می‌سوزد عمو

زخم است، تاول تاول است انگشت‌های لاغرم

بابا! برای من نخر آن گوشوار نقره را 

حالا که هی خون می‌چکد از گوش‌های خواهرم

بابا لبش را بسته و دیگر نمی‌بوسد مرا

دیگر نمی‌گوید به من شیرین‌زبانم دخترم

من دختر خوبی شدم آرام می‌خوابم فقط

امشب نمی‌دانم چرا هی درد می‌گیرد سرم

پانته‌آ صفایی


از لحظه‌های اول شام غریبان

رنج اسارت دیده‌ام تا این خرابه

وقت وداعت بوسه‌ای بر من ندادی

از کار تو رنجیده‌ام تا این خرابه

بعد از علی اصغرت سوگند بابا

تنها به تو خندیده‌ام تا این خرابه

از لحظه‌ی برگشت اسب بی‌سوارت

با عمه‌ام نالیده‌ام تا این خرابه

از خارجی بودن. یتیمی یا اسیری

من حرف‌ها بشنیده‌ام تا این خرابه

از ترس اینکه از سر نیزه بیفتی

من بارها ترسیده‌ام تا این خرابه

از دیدن روی خبیث شمر و اخنس

چون جوجه‌ای لرزیده‌ام تا این خرابه

بابا ز بس دیر آمدی من پیر گشتم

من صد قیامت دیده ام تا این خرابه

از بعد توهینی که بر لعل لبت شد

«قربان‌شدن» ، شد ایده‌ام تا این خرابه

جواد حیدری


یا رقیه(س)

غروب آمده و دل پر از بهانه شده 

دل شکسته دگر خسته از زمانه شده

خدا کند که بیایی سراغ دختر خود

که بی‌تو همدم من، اشک دانه دانه شده 

بیا که سر بگذارم به روی شانه‌ی تو

ببین که موی رقیه چگونه شانه شده

به جای دست رحیمت که بر سرم بکشی

نوازشم همه با دست تازیانه شده 

هنوز گرمی آغوش تو به یادم هست 

که گفته قصه‌ی عشقت دگر فسانه شده؟

نه کفش و نه لباسی، نه آبی و نه غذا

دلم به تیر غم تو چه خوش نشانه شده 

یتیم بودن من را به رویم آوردند

که تو یتیمی و بهرت خرابه خانه شده 

بیا و دختر خود را از این خرابه ببر

غروب آمده و دل پر از بهانه شده 

سید محمد جوادی


برای حضرت رقیه (س)

بعد از سلام و تعارف و عرض ارادتی

تو محشری تو حرف نداری قیامتی

وقت سحر رسیده و گاه نماز شب

امشب شدم شبیه به یک زنگ ساعتی

روز خوشی نداشتم و سخت خسته‌ام

این لحظه هم به دست نیامد به راحتی

تو غیرتت اجازه نمی‌داد بین جمع

بر دامنم بخوابی و من هم خجالتی

حالا که وقت هست برای سبک‌شدن

بابا مزاحمم شده این درد لعنتی

پس من کجا برای شما درد دل کنم؟

اینجا خرابه است، نه مسجد نه هیأتی

اینجا که نیست هیچ ملالی بدون تو

غیر از نفس‌کشیدن و رنج سلامتی

اینجا که صبح از افق شام می‌دمد

خورشید بی‌تشعشعی و بی‌هویتی

این چند روزه دائما اینجا نزول داشت

بارانی از کبودی گل‌های صورتی

امشب که جلوه‌های تو را میهمان شدم

دعوت شدم به صرف غذاهای حضرتی

امشب شب ظهور خدای رقیّه است

بابا تو هم به دیدن این جلوه دعوتی

رضا جعفری


سه سالگی

با غم که هم مسیر شدم در سه‌سالگی

از غصه ناگزیر شدم در سه‌سالگی

گفتم به تن که آب شود از گرسنگی

از جان خود که سیر شدم در سه‌سالگی

من پای عشق تو کمرم تا شد ای پدر

این شد که سر به زیر شدم در سه‌سالگی

غصّه نخور فدای سرت گر سرم شکست

یا که اگر اسیر شدم در سه‌سالگی

هی داغ روی داغ و هی زخم پشت زخم

بعد از تو زود پیر شدم در سه‌سالگی

گرچه نرفته‌ام به کنیزی ولی عجب

کوچک شدم حقیر شدم در سه‌سالگی

من فکر می‌کنم که همه فکر می‌کنند

خیلی بهانه‌گیر شدم در سه‌سالگی

مصطفی متولی


نمی‌باشد دلم را جز سر زلف تو ماوایی

نشستم چشم بر راه تو می‌دانم که می‌آیی

نشان هم دهندم کودکان شام با انگشت

چه غم دارم که از عشقت کشد کارم به رسوایی

شمیم گیسوانت کرده امشب مست و مدهوشم

ندیده هیچ چشمی ماه را با این دل‌آرایی

لبت مهر و طبق سجاده و محراب ابرویت

نماز آخر طفل تو می‌باشد تماشایی

نمی‌گویم به روی دامنت بنشانی‌ام زیرا

نداری دست تا بر روی من آغوش بگشایی

نمی‌گویم چه شد با من ولی سر بسته می‌گویم

تماشا کن تو رخسارم اگر دل‌تنگ زهرایی

سید محسن حسینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۲ ، ۱۵:۵۱


مراسم عزادارى امام حسین(ع) نخستین بار در روز یازدهم محرم سال 61 هجرى در کنار اجساد مطهر شهیدان توسط اهل بیت(ع) برگزار گردید.

پس از آن هنگام ورود کاروان اسیران به کوفه، امام زین‏العابدین(ع) و حضرت زینب(س) و ام‏ کلثوم(س) براى مردم کوفه که براى تماشا آمده بودند، سخنرانى کردند. در پى این سخنرانیها صداى ضجه و گریه از خانه‏ها و مردم کوفه بلند شد. که به نوعی عزاداری برای شهدا و افشاگری امویان بود.

گرچه عزاداری برای حسین بن علی(ع) و خاندان و یاران او به شکلهای مختلفی در طول تاریخ اسلام برگزار می شد، اما این مراسم، آن هم در حدّی گسترده به صورت سازمان یافته و با دستور و حمایت حکومت، از زمان آل بویه در بغداد آغاز گردید.

دسته ‏های عزاداری در شکل جدید، نخستین بار در سال ۳۵۲ به وجود آمدند.

به دستور معزّالدوله، در عاشورای سال ۳۵۳ عزای عمومی اعلام شد و از مردم خواسته شد که با پوشیدن جامه سیاه، اندوه خود را نشان دهند. در عاشورای سال ۳۵۲ نیز گریه و ندبه برای امام حسین(ع) و نوحه‏خوانی و برپایی ماتم برای آن امام برگزار گردید. در این روز با آویختن پارچه‏های سیاه، اعلام عزا ‏نمودند. در روز عاشورا مردم حتی برخی علمای حنفی مثل خواجه علی غزنوی و امام نجم الدین بلعمانی حنفی ، سفیانیان را لعن می کردند، دستار از سر باز کرده نوحه میخواندند و خاک بر سر می افشاندند.

در سال ۳۹۸ که روز عاشورا مصادف با عید مهرگان بود، مراسم عید را به تأخیر انداختند.

مورخین به برپائی این مراسم در تمام طول سلطه آل بویه اشاره دارند، اما در همان دوره، با گسترش برگزارى مراسم روز عید غدیر و روز عاشورا و حساسیت اهل سنت و وقوع درگیریهای متعدد، اهالى محله‏ کرخ از برگزارى این مراسم منع شدند. در سال ۳۹۳ هم شیعیان از برگزاری مراسم مذهبی خود منع شدند، هم اهل سنت. هر چه حکومت آل‏بویه به پایان عمر خود نزدیک مى‏شد و ضعف آن بیش‏تر می گردید، سلاطین آل‏بویه مى‏کوشیدند به هر نحو ممکن، برگزارى مراسم عاشورا و عید غدیر را، که خود بانى آن بودند، ملغى کنند. اما پافشارى شیعیان براى برگزارى مراسم عاشورا ادامه یافت.

در سال ۴۰۲ قمرى فخرالملک، وزیر سلطان بهاءالدوله برگزارى مراسم عاشورا را آزاد اعلام کرد و براى جلوگیرى از وقوع فتنه تدابیرى اندیشید، ولى بار دیگر خودش در سال ۴۰۶ قمرى برگزارى مراسم عاشورا را منع کند، که اصرار شیعیان به برگزارى آن، باعث نزاع آنها با ساکنان محله‏ باب‏الشعیر شد و تعداد زیادى در این نزاع کشته شدند.

سلاطین سلجوقى از دوستداران ائمه شیعه بودند. ملکشاه به همراه خواجه نظام در سال ۴۷۹ق به زیارت کاظمین، نجف و کربلا رفت. محمد بن عبدالله بلخى پس از سخنرانى و وعظ براى عالمان، مسئولان و طلاب نظامیه اهل سنت، روضه مى‏خواند و از مظلومیت‏هاى اهل‏بیت پیامبر یاد مى‏کرد. این رسم تا اوایل سلطنت طغرل سلجوقى در بغداد و شهرهاى دیگر ایران معمول بوده است. در ابتداى قرن هفتم، چون محمّد خوارزمشاه خواست علاء الملک ترمذى از سادات حسینى خراسان به عنوان خلیفه در برابر الناصر عباسی مطرح کند، تا حدود زیادى نفوذ معنوى خلفاى عباسى ـ که حامى مذهب سنّت بودند ـ رو به کاهش گذاشت و سرانجام در نیمه دوم قرن هفتم در سال ۶۵۶ق با سقوط بغداد و حاکمیت یافتن ایلخانان در ایران و عراق، مذهب اهل سنّت با بحران جدى روبه‏رو شد.

از این رو فرصت مناسبى براى توسعه تشیع و برگزارى شعائر و مراسم مذهبى آن فراهم گردید و با روى خوش نشان دادن غازان خان به شیعیان و سرانجام با رسمى شدن مذهب تشیع در مدت کوتاهى در زمان "اولجایتو"، مراسم عزادارى عمومیت یافت. مردم هرات پایتخت تیموریان، در نیمه دوم قرن نهم با فرا رسیدن ماه محرم به برگزارى مجالس سوگوارى براى امام حسین(ع) اهتمام مى‏ورزیدند و حتى شاهزادگان و امرا نیز به برگزارى مجالس عزا همت می گماشتند.

با روی کار آمدن دولت صفویّه و در آوردن مملکت به صورت کشوری شیعه و مقتدر، سرودن شعر در مدح و رثای ائمه و شهدای کربلا برای شاعران افتخاری بس بزرگ محسوب می‎شد. و این تأثیری فراوان بر آینده‎ آیین سوگواری محرم گذارد، به گونه‎ای که تظاهرات شکوه‎مند شیعیان در محرم هر سال، در نشر و اشاعه‎ی مذهب تشیّع در فلات قارّه ایران، مساعدت فراوانی کرد. در این زمان کتاب «روضة الشهداء» به رشته‎ تحریر درآمد و قوه‎ محرکه ‎ای شد برای پیدایش مراسم محرم که از بطن آن، سبک تازه‎ای از فعالیّت به نام روضه‎ خوانی یا قرائت «روضة الشهداء»، به وجود آمد. دو قرن و نیم بعد، این سبک به منزله‎ رشته‎ ای در آمد که به وسیله‎ آن، اشعار غنائی و متون و نمایش‎های تعزیه به هم بافته شدند.

در طول دوره صفویه شکل مهم و معروف دیگری از نمایش مذهبی پدید آمد که در ارتباط با واقعه‎ی کربلا و شهادت امام حسین و یارانش بود. غالب این داستان‎ها از کتاب «روضة الشهداء» گرفته می‎ شد و از اوایل سده‎ شانزدهم در میان شیعیان به گونه‎ای گسترده انتشار یافت. از این زمان به بعد تکیه ها و حسینیه ها و موقوفات مربوط به عزادارى امام حسین(ع)در ایران شکل گرفت. دولت مغولان و گورکانیان هند که از دولت صفویه متأثر بودند،مراسم عزاداری امام حسین(ع) را برپا میداشتند. گزارشات متعدّدی از اجتماعات مزبور در دوره صفویه که اکثراً توسط فرستادگان سیاسی اروپا، مبلّغان، بازرگانان و سیاحان به ثبت رسیده.

از عزاداری در دوره افشار و زند گزارش های مهمی نقل شده است و همین گزارشات، شروع تعزیه خوانی را مربوط به دوره کریم خان میدانند. در عصر قاجار، خون آلود کردن سر و صورت با تیغ و قمه زدن به فرق سر به مراسم سینه زنی اضافه شد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۲ ، ۱۱:۴۶

جهت دانلود صوت بر روی عکس کلیک کنید











۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۲ ، ۱۰:۱۶


بدانکه این ماه ، ماه حُزن اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایشان است و از حضرت امام رضاعلیه السلام روایت است که چون ماه محرّم داخل مى شد پدرم را کسى خندان نمى دید و اندوه و حُزن پیوسته بر او غالب مى شد تا روز دهم چون روز عاشورا مى شد آن روز، روز مصیبت و حزن و گریه او بود و مى فرمود امروز روزى است که حسین علیه السلام شهید شده است .


اعمال روز یکم محرم به شرح زیر است:


شب اول:

در آن چند نماز وارد است :

1-صد رکعت نماز به حمد و توحید.

2-دو رکعت نماز، در رکعت اول حمد و انعام و در دوم حمد و یس .

3-نماز وارده از رسولخدا ص که فرمود: هر که در این شب دو رکعت نماز کند به حمد و یازده توحید و صبحش را که اول سال است روزه بدارد مثل کسى است که تمام سال را مداومت بخیر کرده و در آن سال محفوظ باشد و اگر بمیرد، ببهشت برود.سید براى هلال این ماه دعاهاى مبسوطى در اقبال ذکر کرده است .


روز اول:

بدانکه اول محرم ، اول سال است و در آن دو عمل است :

1-روزه ، روایت شده که ریان بن شبیب دائى معتصم عباسى در مثل چنین روز، بر حضرت رضا علیه السلام وارد شد. آن جناب فرمود: اى پسر شبیب ! این روز، روزه هستى ؟ عرض کرد: خیر. فرمود: امروز روزیستکه حق تعالى دعاى حضرت زکریا را در آن مستجاب فرموده ، پس هر که در اینروز، روزه بدارد و خدا را بخواند، خداوند دعاى او را مستجاب کند، چنانچه دعاى زکریا را مستجاب فرموده ، الخ .

2-دو رکعت نماز، که از رسولخداص روایت شده و بعد از فراغ دست به دعا بر دارد و سه دفعه بخواند دعاى اللهم انت الاله القدیم الخ .


شیخ طوسى در مصباح فرموده که مستحب است روزه دهه اول محرم و لکن روز عاشوراء را امساک نماید از طعام و شراب تا بعد از عصر، آنوقت بقدر کمى تربت تناول نماید.

رویدادها :


الف) در این روز، حضرت ادریس پیغمبر، به آسمان بالا برده شده و آن حضرت بعد از وفات آدم به دویست سال ، مبعوث برسالت شد. پس مردم را بحق دعوت کرد و با آنکه سلطنت و نبوت براى آنجناب جمع شده بود در مسجد سهله اقامت نمودى و خیاطت فرمودى و اول کس است که بسوزن جامه دوخت و بقلم نگاشتن آموخت و شهرهاى بسیار در جهان ، بنیان فرمود و از بناهاى آن جناب است هرمان در غربى مصر و آن دو بناى عظیم است مربع مخروط، مشتمل بر چهار مثلث که هر ضلعى تا ضلعى چهار صد ذراع مسافت دارد و ارتفاع هر یک بهمین مسافت است و این بنا را در شش ماه بپایان آورده . گویند بر آن نوشتند: قل لمن یاتى بعد مایهدمها فى ستماة عام و قد بنیتها فى ستته اشهر و الهدم ایسر من البنیان .


ب) در این روز، بفرمایش شیخ بهائى سال چهارم ، غزوه ذات الرقاع واقع شده فقیر گوید که مورخین این غزوه را در جمادى الاولى سال ششم ذکر کرده اند. بهر جهت در این غزوه ، پیغمبر، ابوذر را در مدینه گذاشت و با جماعتى که متجاوز از هفتصد نفر نبودند بجانب نجد رفت و در ذات الرقاع فرود آمد. کفار آنجا از هول و ترس بکوهها فرار کردند و از غایت دهشت ، بسیارى زنان خود را نتوانستند حرکت بدهند، لاجرم مسلمانان زنان ایشان را اسیر کردند. چون هنگام نماز رسید، مسلمانان خواستند نماز بخوانند، از کفار ایمن نبودند که مبادا، در وقت نماز بر سر ایشان بتازند. این هنگام نماز خوف نازل شد و ایشان نماز خوف گذاشتند و این اول نماز خوفى بود که بجا آورده شد.


جابر بن عبدالله که در این سفر همراه بوده ، روایت کرده که زنى کافره از اسیران از ترس بمرد. شوهرش که چنین فهمید سوگند یاد کرد که از قفاى پیغمبر مى روم تا یکتن از مردمش را بکشم . هنگام مراجعت پیغمبر در دره اى فرود آمد. دو نفر از مهاجر بخفت و انصار براى حراست بالاى کوه شدند. نخست از اول شب نوبت گذاشتند. مرد مهاجر بخفت و انصارى بنماز ایستاد و آن کافر برسید و صداى نماز انصارى را شنید. تیرى بجانب او افکند. انصارى تیر را بکشید و نماز را قطع نکرد. آن کافر تیر دیگر انداخت ، باز نماز را نشکست در ضربت سوم ، نماز را بنهایت برده بود، مهاجرى را بیدار کرد تا از پى کافر شتافت و او را بیافت . پس چون برگشت و زخم سه تیر در انصارى دید، باوى گفت که چرا در ضربت نخستین مرا بیدار نکردى . گفت : آن وقت سوره اى از قرآن مى خواندم و نخواستم قطع کنم و بخدا سوگند که اگر نه آن بود که مأمور بحراست بودم اگر هزار تیر بر من مى آمد، قطع سوره نمى کردم تا جان بدهم . از براى جابر نیز مکالماتى است با رسولخدا صلی الله علیه واله در این سفر، هنگامیکه شترش در راه ماند و خوابیده بود، مقام را گنجایش نقل نیست .


این غزوه را ذات الرقاع گویند از جهت آنکه در آن اراضى ، تلهاى بسیار و پستى و بلندیهاى رنگ و رنگ بود، چون جامه مرقع ، نه آنکه بعضى اصحاب پاهایشان مجروح شده بود و صلها و رقعه ها بر پاى خود بسته بودند.


ج) و نیز در غره محرم ، سنه 20، فتح مصر بر دست عمروعاص شد و بعد از آن اسکندریه عنوه مفتوح شد و عمروعاص را اسکندریه پسند خاطر افتاد. شرح فتوحات را به عمر نوشت و خواستار شد که در اسکندریه سکون اختیار کند. عمر جواب نوشت که ما بین من و خود ، آب را حاجر نکنید تا هر گاه بخواهم ، بتوانم بر راحله خود سوار شوم و بى مانعى بر شما وارد شوم . پس عمروعاص آهنگ فسطاط مصر کرد و این شهر از این روى فسطاط نام یافت که عمروعاص هنگام فتح مصر در این موضع فسطاط برافراشته بود و در تحت قبه آن نشیمن داشت . چون آهنگ اسکندریه نمود، بفرمود تا فسطاط را بر کنند و با خود حمل دهند. گفتند: کبوترى بر بالاى آن بچه نهاده است . گفت : حرام است که آن را بر کنیم و بچگان کبوتر را بهم بزنیم . فسطاط را بگذاشت و طریقه اسکندریه برداشت . در آنوقت که مراجعت کرد هم بجاى فسطاط آمد و آنجا را نشیمن کرد و لشکریان نیز در گرد آن فسطاط، خانه ها بنا کردند. پس آنجا شهرى شد موسوم به فسطاط.


جامع این کتاب عباس قمى گوید که از اینجا معلوم شود که جلافت و قساوت و کفر عمر سعد و لشکرش ‍ بچه حد و مرتبه بوده که در کربلا باین مقدار که عمروعاص کافر، مراعات بچه کبوتران کرد، ایشان مراعات اهلبیت و اطفال سید الشهداء را نکردند، بلکه آتش بخیمه هاى ایشان زدند و آن مظلومان شکسته دلان را چه صدمه ها که زدند. چنانچه حضرت رضا علیه السلام فرموده : و اضرمت النیران فى مضاربنا.


و چه خوب گفته شاعر:

آتش بآشیانه مرغى نمى زنند

گیرم که خیمه ، خیمه آل عبا نبود


د) و نیز در غره محرم ، سنه 81، محمد بن حنفیه فرزند امیرالمؤ منین علیه السلام وفات کرد و در بقیع ، بخاک رفت و بعضى گفته اند که از فتنه ابن زبیر فرار کرد بجانب طائف و در آنجا وفات کرد.

جماعت کیسانیه او را امام میدانستند و او را مهدى آخر زمان مى خواندند و باعتقاد ایشان آنکه : محمد در جبال رضوى که کوهستانى یمن است ، جاى فرموده است و زنده است تا گاهى که خروج کند. الحمدالله که اهل آن مذهب ، منقرض شدند. از قوّت محمد نقل شده که وقتى زره اى چند بخدمت امیرالمؤ منین آوردند، یکى از آنها از اندازه قامت بلندتر بود. حضرت فرمود تا مقدارى از دامان آنرا قطع کند. محمد دامان زره را بدست جمع کرد و از آنجا که امیرالمؤمنین علامت نهاده بود بیک قبضه بگرفت و مثل آنکه بافته حریرى را قطع کند دامنهاى درع آهنین را از هم درید و کثرت شجاعت و دلیرى او از سیر در تاریخ حرب جمل و صفین معلوم میشود.


شیخ کشى از حضرت رضا علیه السلام روایت کرده که فرمود: امیر المؤ منین علیه السلام مى فرمود که محامده یعنى محمدها ابا دارند از معصیت خداى عزوجل . راوى پرسید که این محامده کیانند. فرمود: محمد بن جعفر، محمد بن ابى بکر، محمد بن ابى حذیفه و محمد بن امیرالمؤمنین .

فقیر گوید که محمد بن جعفر بن ابیطالب در صفین شهید شد و محمد بن ابى بکر در نیمه جمادى الاولى ، قتلش بیاید و محمد بن ابى حذیفه پسر دائى معاویه و از اتباع و انصار امیر المؤ منین است و او همانستکه معاویه او را بگرفت و در زندان حبس کرد، مدتى مدید در زندان او بود تا شهید شد.


و) در این روز، سنه 161، سفیان بن سعید ثورى در بصره وفات کرد و در احادیث امامیه روایاتى در ذم او وارد شده است و او است که خطبه رسول ص را در مسجد خیف از حضرت صادق علیه السلام اخذ کرد و چون تاءمل در کلمه : والنصیحه لائمه المسلمین نمود و فهمید مراد امیر المؤ منین علیه السلام و اولاد او است ، آنرا پاره کرد.


در این روز، سنه 632، شهاب الدین عمر بن محمد سهروردى شافعى صوفى وفات کرد و نسبش به محمد بن ابى بکر منتهى مى شود و او مرجع ارباب طریقت بوده و از کسانى که درک خدمت او را نموده شیخ سعدى است و دو کلمه از قضایاى او نقل نموده که بعضى آن را در ضمن شعر آورده :

بطرف بستانش گفته سعدى

دو پندم داد شیخ سهرودى

یکى بر عیب مردم دیده مگشا

پرهیز کن از خودپسندى


ه) در این روز، واقدى و شیخ حسین پدر شیخ بهائى متولد شده اند.


ی) در این روز، سنه 1101، شیخ اجل شیخ حسن ابن زین الدین الشهید الثانى وفات کرد و این شیخ از وجوه علما و فقهاى امامیه و اولاد و احفاد او از فقها مى باشند و او را مصنفات رشیقه است در حدیث وفقه ، مانند، منتهى الجمان و معالم و اثنى عشریه و غیرها.


م) سال اول عام الفیل (53 سال پیش از هجرت )هجوم ابرهه به مکه معظمه جهت نابودى خانه خدا.

ابرهه بن صباح که با پشتیبانى قیصر روم و نجاشى حبشه ، بر کشور یمن استیلا یافته بود، براى خوار کردن ساکنان یمن و عرب هاى شبه جزیره عربستان ، از هیچ تلاشى کوتاهى نمى ورزید و به هر کردار ناشایستى اقدام مى نمود، او، بر طایفه (حمیر)و بزرگان آن بسیار سخت گرفت و (ریحانه ) دختر علقمه بن مالک را که از جهت زیبایى و کمالات نفسانى ، در طایفه خود کم نظیر بود، به اجبار و اکراه از همسرش (ابومرة سیف بن ذى یزن ) جدا کرد و خود با او ازدواج نمود.


بسیارى از یمینیان به دست حبشیان به فرماندهى ابرهه کشته و بسیارى دیگر اسیر گردیدند و به عنوان (برده ) به حبشه و روم فرستاده شدند و مابقى به ناچار سر در طاعت ابرهه در آوردند و او را به امیرى خویش ‍ پذیرفتند.ابرهه در صنعا پایتخت فعلى یمن کنیسه اى بسیار مجلل و زیبا به نام قلیس بنا کرد و از تمامى عرب ها خواست که از بت خانه ها و زیارت کعبه (خانه خدا) دست برداشته و جهت زیارت و عبادت ، به صنعاء رفته و قلیس را عبادت گاه خویش قرار دهند. بزرگان عرب از این ماجرا خشمگین شدند و مردى از طایفه بنى فقیم یا بنى مالک را به سوى قلیس فرستاده تا در آن ساختمان نشسته و بر زمینش پلیدى و بى حرمتى کند.


 ابرهه از این خبر بسیار ناراحت و خشمگین شد و تصمیم به انتقام از عرب ها گرفت . او با تجهیز سپاهى سنگین از نیروهاى حبشى ، عازم مکه گردید. در بین راه یمن تا مکه ، هر گروهى در مقابلش ایستادگى مى کرد، آنها را از دم تیغ و شمشیر گذرانیده و به نابودى مى داد. کسى را یاراى پایدارى در برابر وحشى گرى هاى حبشیان نبود. از جمله ، ذو نفر از طایفه حمیر با گردآورى نیروهاى رزمى ، به نبرد سپاهیان ابرهه رفت ولى کارى از پیش نبرد و متحمل شکست سنگین و بنیان کن شد و پس از نابودى سپاهیان ، خود به اسارت ابرهه در آمد و به اجبار و اکراه ، راهنماى حبشیان به سوى مکه شد. حبشیان به محض نزدیک شدن به شهر مکه ، اقدام به غارت و تاراج اموال مردم نمودند.

آنان ، هر چه از چهارپایان اهالى ، مکه از قبیل شتر، اسب و گوسفند آنان را مى دیدند، غارت مى نمودند.


در این میان ، دویست شتر عبدالمطلب ، بزرگ و مهتر مکه نیز به غارت رفت . ابرهه به اهالى مکه پیام فرستاد که قصد من ، نابودى خانه خدا (کعبه ) است . اگر مردم این شهر در برابر او مقاومت کنند و او را از این کار بازدارند، با آنان نبرد کرده و تمامى مردان را کشته و زنان و فرزندانشان را به اسیرى مى گیرد.

اهالى مکه در آغاز قصد نبرد با سپاهیان خون آشام ابرهه را داشتند، ولى عبدالمطلب آنان را از این کار بازداشت و به آنان گفت که شما را یاراى برابرى و نبرد با سپاه ابرهه نیست . بهتر است از شهر خارج شده و در دره ها و کوه هاى اطراف پناهنده شوید و از اهل و عیال خود محافظت و پاسبانى نمایید. این خانه (کعبه ) از آن خدا است و او نیز از خانه خود دفاع خواهد کرد و اگر او از دفاع آن باز ایستد، ما چگونه مى توانیم از آن دفاع کنیم ؟


گویا به عبدالمطلب این گونه الهام شده بود که اهلى مکه خود را به هلاکت نرسانند و صاحب خانه ، از خانه خود دفاع و پاسدارى مى کند.


با این تدبیر خردمندانه ، اهالى مکه از کشتار و نابودى رهایى یافته و به اطراف شهر پناهنده و پراکنده شدند.


عبدالمطلب به همراه چند تن از بزرگان مکه به نزد ابرهه رفته و با او گفت و گو نمودند.


آنان از ابرهه پرسیدند: براى چه چیز اقدام به لشکرکشى نمودى و به سرزمین ما تهاجم کردى ؟

وى پاسخ داد: براى انتقام گرفتن از کارى که شما بر معبد قلیس انجام دادید.


عبدالمطلب و همراهان ، گفتند: آن بى حرمتى ، کار یک تن از نادانان بود. چرا همه مردم باید به آتش او بسوزند و چرا باید خانه خدا که یادگار ابراهیم علیه السلام است دستخوش نابودى گردد؟


آنان هر چه گفتند، ابرهه بهانه آورد و گفتارشان را نپذیرفت و به آنان گفت : اگر شما در برابر من ، مقاومت نکنید، من کارى با شما ندارم و تنها مى خواهم به جبران کار شما معبد شما را تخریب کنم و دیگر کسى براى زیارت به اینجا نیاید. همه مردم باید براى پرستش خدا به صنعا رفته و در قلیس ، خدا را عبادت کنند.


به روایت دیگر، عبدالمطلب در آن دیدار به ابرهه گفت : سربازان تو شتران اهالى مکه ، از جمله دویست شتر مرا غارت کرده اند، دستور بده آنها را به ما بازگردانند.


ابرهه گفت : چرا درباره کعبه که دین تو و دین پدران تو است ، چیزى ما نمى خواهیم ؟ عبدالمطلب گفت : من صاحب شتران خود هستم و کعبه را نیز صاحب است که از آن نگهبانى و نگهدارى خواهد کرد.


ابرهه ، دستور داد شتران عبدالمطلب را به وى بازگرداندند.عبدالمطلب پس از گفت و گو با ابرهه ، به همراه چند تن از قریش به نزد کعبه آمد و دست در حلقه در آن زد و با سرودن شعرى حماسه اى ، از خدا خواست که شر ابرهه را به خویش بازگرداند و کعبه را از آسیب او در امان نگهدارد. سرانجام وقت موعود فرا رسید و ابرهه ، فرمان تخریب کعبه را صادر کرد. در اندک زمانى ، چندین هزار نیروى خشن و مغرور حبشى به سوى کعبه هجوم آوردند. در پیشاپیش آنان ، چند فیل قوى هیکل و آموزش دیده در حرکت بوده و فرماندهان بى نزاکت ابرهه بر آنها سوار بودند و به سوى کعبه ، به پیش مى راندند. ولى هنوز پاى آنها به خانه خدا نرسیده بود که فوجى پرنده از سمت دریا پدیدار شدند و بر بالاى سر سپاه ابرهه ، جولان دادند و آنان را از آسمان سنگ باران کردند. هر سنگریزه که از منقار و یا پاهاى پرنده اى به زمین مى افتاد، به یکى از سپاهیان ابرهه برخورد کرده او او به هلاکت مى رسانید.


وضعیت شگفت آورى پدید آمده بود. سپاهیان ابرهه از یکدیگر پراکنده شده و هر کدام به جانبى مى گریختند ولى از حمله پرندگان در امان نبودند. به هر سو که مى رفتند، مورد حمله و سنگ اندازى پرندگان قرار مى گرفتند.


در اندک مدتى ، سپاهیان ابرهه متحمل شکست سنگین شدند و همگى به هلاکت رسیدند و بجز تعدادى اندک که موفق به فرار شدند، کسى از آنان در مکه باقى نماند.ابرهه نیز که از جمله فراریان بود، از هجوم بى امان پرندگان بى نصیب نماند و با بدن زخمى و خون آلود، مکه را ترک کرد، در حالى که به هدف هاى پلید خود نرسیده بود. او که به مانند جوجه مرغى شده بود، با سرافکندگى تمام و ناامیدى به صنعا برگشت و در آن جا حالش بدتر شد و قلبش در سینه اش بشکافت و به هلاکت رسید.


از سوى ابرهه ، فرستاده اى به کشور حبشه رفت و ماجراى مکه را براى نجاشى تعریف کرد. نجاشى و همراهان او که با ناباورى ، گوش به سخنان فرستاده ابرهه مى دادند، یک دفعه مشاهده کردند که پرنده اى در کاخش ‍ پیدا شد و در منقار خود سنگریزه اى دارد. آن سنگریزه را بر آن سرباز تیره بخت انداخت و او را در مجلس نجاشى به هلاکت رسانید. بنابراین ، علاوه بر اهالى مکه و سپاهیان ابرهه ، نجاشى و اهالى حبشه نیز معجزه بزرگ خدا را از نزدیک مشاهده کردند. تاریخ هجوم ابرهه به مکه ، مصادف بود با نخستین روز ماه محرم الحرام سال 882 تاریخ ذوالقرنین (مطابق با سال 570 میلادى )

در آن هنگام ، حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم در رحم مادرش حضرت آمنه علیه السلام بود. و پس از دو ماه و هفده روز بعد، دیده به جهان گشود و عالمیان را از نور جمالش پرفروغ گردانید.


داستان فیل سوران ابرهه ، به خاطر اهمیتى که براى عرب هاى شبه جزیره عربستان داشت و نشانه اى از نشانه هاى قدرت الهى در سرکوبى ستم کاران و زورمداران بود، مبدا تاریخ عرب ها قرار گرفت و اهالى شبه جزیره آن سال را عام الفیل نامیدند. به همین جهت ، میلاد مسعود رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را در نخستین سال عام الفیل بر شمرده اند. قرآن مجید به ماجراى ابرهه و فیل سواران حبشه اشاره کرد و سوره ویژه اى با نام سورة الفیل نازل فرمود. این سوره کوتاه را به همراه ترجمه اش ‍ بیان مى نماییم :بسم الله الرحمن الرحیم

الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل . الم یجعل فى تضلیل . و ارسل علیهم طیرا ابابیل . ترمیهم بحجارة من سجیل . فجعلهم کعصف ماکول

آیا ندیدى که پروردگارت با اصحاب فیل چه کرد؟ * آیا دسیسه آنان را تباه نساخت ؟ * و فرستاد بر سر آنان پرندگانى فوج فوج * که نشانه مى گرفت آنان را به سنگى از سجیل * پس گردانید اصحاب فیل را به مانند برگ خورده شده .


ن) روز اول محرم - سال هفتم بعثت آغاز تبعید پیامبر صلی الله علیه واله و طایفه بنى هاشم در شعب ابى طالب .


ع) روز اول محرم - سال چهارم هجرى قمرى آغاز سریه ابوسلمة بن عبدالاسد.


ابوسلمه ، از مجاهدانى بود که در نبرد احد، زخمى شده بود. وى پس از بازگشت از جنگ احد، به مدت یک ماه به درمان زخم خود پرداخت تا این که بهبودى حاصل گردید.


پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در نخستین روز ماه محرم - سال چهارم هجرى (که 35 ماه از هجرت آن حضرت گذشته بود)، ابوسلمه را به فرماندهى سپاه یکصد و پنجاه نفرى مسلمانان منصوب کرد و با دستورهاى لازن آنان را روانه محل سکونت قبیله بنى اسد نمود.


آن حضرت به ابوسلمه سفارش کرد که هدف اصلى خود را پنهان سازد و از بیراهه حرکت کرده و روزها را به استراحت و شب ها را راه پیمایى کند و بر دشمنان اسلام شبیخون زند. هم چنین به ابوسلمه درباره پرهیزگارى و ترس ‍ از خدا و خوش رفتارى با سربازان اسلام سفارش هایى نمود.سپاه اسلام به راهنمایى همان مرد طایى از مدینه خارج شد و به سوى قبیله بنى اسد به راه افتاد و پس از چهار شبانه روز راه پیمایى به مکانى به نام قطن رسید.قطن ، نام کوهى در ناحیه فید است که در آن جل چشمه هایى متعلق به بنى اسد قرار دارد.


مسلمانان در آن مکان با دشمنان درگیر شدند و میان آنان آتش نبرد شعله ور گردید. یک تن از دشمنان و یک تن از مسلمانان به نام مسعود بن عروه در این نبرد کشته شدند و تعدادى از دشمنان زخمى گردیدند.در این نبرد دلاورى هاى ابوسلمه ، سعد بن ابى وقاص ابوحذیفه و دیگر مجاهدان مسلمان ، موجب پیروزى سپاه اسلام و ناتوانى و شکست مشرکان گردید.دشمنان اسلام که تاب مقاومت نیاورده بودند، به ناچار پراکنده شده و در نتیجه ، گروه هجومى آنان از هم پاشید. سپاه اسلام ، اسیران و غنیمت هاى فراوانى به دست آورده و با پیروزى شکوهمند به مدینه بازگشت نمود.ابوسلمه پس از بازگشت به مدینه ، زخمى که در جنگ احد بر بدنش اصابت کرده بود، دوباره سرباز کرد و به شدت وى را رنج مى داد تا این که در جمادى الاخر همان سال بدرود حیات گفت . همسرش ام سلمه که از زنان باتقوا و دوستدار پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیه السلام بود، پس از شهادت همسرش ، افتخار همسرى با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را پیدا کرد و در ماه شوال سال پنجم هجرى به عقد ازدواج آن حضرت در آمد.


ز) روز اول محرم - سال نهم هجرى قمرى : گماشتن کارگزارانى براى دریافت زکات از مسلمانان به فرمان رسول خدا صلی الله علیه واله

ل) روز اول محرم - سال 14 هجرى قمرى نبرد مسلمانان با رومیان در مرج صفر.

ر) روز اول محرم - سال 24 هجرى قمرى :آغاز خلافت عثمان بن عفان .

ط) روز اول محرم - سال 200 هجرى قمرى : شورش حسین افطس در مکه معظمه



منابع :

فیض الاعلام فی عمل الشهور و وقایع الایام: شیخ عباس قمی ، روز شمار تاریخ اسلام : سید تقى واردى

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۲ ، ۰۹:۳۸

ریان ابن شبیب روایت کرده که من روز اول محرم خدمت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) رسیدم. حضرت فرمودند: ای پسر شبیب آیا امروز را روزه گرفته‌ای؟ عرض کردم نه یابن رسول الله! فرمودند: امروز روزی است که زکریا پروردگارش را خواند و گفت: پروردگارا فرزندی پاک به من مرحمت بفرما، همانا تو دعای بندگان را می شنوی. حق تعالی دعای او را مستجاب فرمود، درحالی که حضرت زکریا در محراب بود به ملائکه فرمود: او را ندا کرده گفتند خدا بشارت می‌دهد تو را به یحیی، پس هرکه امروز را روزه بدارد و سپس دعا کند دعای او مستجاب می‌گردد چنان که دعای زکریا(ع) مستجاب گردید.

محرم ماهی بود که حتی اعراب جاهلیت قتال در آن را حرام می دانستند

سپس حضرت رضا(ع) فرمودند: ای پسرشبیب! محرم ماهی بود که اهل جاهلیت در زمان گذشته ظلم و قتال را در این ماه حرام می‌دانستند برای احترام این ماه، نام این ماه محرم الحرام است. پس این امت حرمت این ماه را نشناختند، حرمت پیامبرخدا را ندانستند، در این ماه با ذریه پیامبر قتال کردند و زنان ایشان را اسیر نمودند و اموالشان را به غارت بردند پس خدا اینها را هرگز نیامرزد. سپس فرمود: ای پسرشبیب اگرگریه می کنی برای حسین بن علی بن ابی طالب(ع) گریه کن که او را مانند گوسفندی ذبح کردند و با هجده نفر از اهل بیتش شهید نمودند درحالی که هیچ یک ازآنها در روی زمین شبیه و مانندی نداشتند.

سپس حضرت فرمودند: به تحقیق گریستند برای شهادت حسین(ع) آسمان های هفتگانه و زمین ها. به تحقیق چهار هزار ملک برای نصرت و یاری حضرت حسین(ع) اجازه خواستند تا به زمین بیایند و آمدند اما آن هنگام که رسیدند امر شهادت تمام شده بود. این چهار هزار ملک مأموریت پیدا کردند در کنار قبر آن حضرت باشند، شب و روز پیوسته با موی ژولیده، گرد آلود و غبار گرفته مشغول عزاداری هستند تا ظهور حضرت مهدی«عج » و تا وقتی که حضرت ظهور کند. پس این چهار هزار ملک از یاوران حضرت مهدی(ع) هستند و شعارشان در هنگام نبرد «یا لثارات الحسین ع» است، یعنی ما خون خواهی از ابی عبدالله می‌کنیم.


اگر گریه می کنی بر حسین(ع) گریه کن که ...

حضرت در ادامه فرمود: ای پسر شبیب! خبر داد مرا پدرم از پدرش، از جدش که چون جدم حسین(ع) را شهید کردند از آسمان خون وخاک سرخ بارید. اگر گریه می کنی بر حسین(ع) گریه کن که تا آب دیده بر روی صورت تو جاری شود خدای متعال تمام گناهان صغیره و کبیره تو را می‌آمرزد. خواه اندک باشد یا بسیار. ای پسر شبیب! اگر می‌خواهی خدا را ملاقات کنی در حالی که هیچ گناهی برای تو نباشد پس امام حسین(ع) را زیارت کن. اگر می‌خواهی در غرفه عالیه بهشت ساکن شوی، با رسول خدا و ائمه طاهرین(ع) باشی، پس قاتلان حسین(ع) را لعنت کن. اگر می‌خواهی مثل ثواب شهدای کربلا را داشته باشی، هر گاه که مصیبت آن حضرت را یاد می‌کنی بگو: « یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما» و اگر می‌خواهی در درجات عالیه بهشت با ما باشی، برای اندوه ما اندوهناک و برای شادی ما شاد باش.


پی نوشت ها:
(کتاب عیون اخبار الرضا(ع) ج 1- باب 28 – ص604- حدیث 53)
(الامالی للشیخ الصدوق ص129 المجلس السابع والعشرون)
(ماهنامه معارف نامه)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۲ ، ۰۸:۴۷