موج وبلاگی آهنگِ بندگی

موج وبلاگی آهنگِ بندگی
موج وبلاگی آهنگِ بندگی
موج وبلاگی آهنگِ بندگی
طبقه بندی موضوعی

۳۲۵ مطلب با موضوع «ماه مبارک رمضان» ثبت شده است

ماه مبارک رمضان اگر چه که طبق فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه واله «شهر الله » (1) است و ماه خداست و از طرفی بهار قرآن است (2)، ماهی است که نزول قرآن در آن رخ داده (3)، شب قدر در آن مخفی گشته و ماه روزه است و با شنیدن اسم رمضان به یاد خدا و قرآن و روزه و لیالی قدر می افتیم.


اما باید توجه داشت که لیلة القدر ارتباط ملائکة الله با امام است و نگارنده در مقاله ای که به همین مناسبت در سال گذشته نوشته ام عرض کرده بودم که از آیات و روایات بدست می آید که اهمیت ماه رمضان به خاطر نزول قرآن و اهمیت قرآن به خاطر نزول در شب قدر و اهمیت شب قدر به خاطر آن ولی ای است که ملائکة الله به همراه روح اعظم به خدمتش شرفیاب می شوند علاوه بر این که در فرهنگ شیعه ماه رمضان با نام امام متقین امیرالمۆمنین علیه السلام گره خورده و نه تنها ماه آشنایی با خدا و قرآن و روزه و عبادت است بلکه می توان گفت ماه امامت نیز می باشد.


ماه رمضان ماهی است که اهمیت مسأله امامت را به آن شکلی که شیعه به آن می نگرد به امت اسلامی نشان می دهد و بیان می دارد که اگر جامعه ای به وصیت پیامبر خود در رابطه با جانشینی وی اهمیت نداد به چه سرنوشتی دچار خواهد شد و چه گروه هایی در جامعه اسلامی جولان خواهند داد، ناکثین و قاسطین و مارقین.


 آن چنان جامعه اسلامی بعد از پیامبر صلی الله علیه واله در اثر دوری از اهل بیت علیهم السلام عقب گرد نمود و دچار انحطاط شد که در درون این جامعه گروه هایی پرورش یافتند که دنبال سلطنت و میراث خواری از بیت المال بودند (قاسطین و ناکثین ، معاویه و طلحه و زبیر) یا این که در عین تمسک به بعض از ظواهر اسلام آن چنان از حماقت برخوردار شدند که شکم زن باردار مسلمان را می شکافتند و جنین او را هم به قتل می‌رساندند اما در عین حال اگر خرمایی بر زمین افتاده بود و آن را می خوردند برای کسب حلالیت به دنبال صاحبش می‌گشتند. امروز نیز سرنوشت جامعه اسلامی را مشاهده می کنیم. وهابیت مسلط بر عربستان و حرمین شریفین اگر کسی مصحف را بر زمین بگذارد او را توبیخ می نماید اما قتل عام کودکان و زنان مسلمان و حتی مثله نمودن جنازه ها و به دهان کشیدن قلب آنان را که کار همسر ابوسفیان است به راحتیِ خوردن آب، مرتکب می شود و آن را مباح می شمرد. آیا واقعا مسیحیت و یهودیت تحریف شده یا بودیسم یا هر مکتب دیگری از چنین امر هولناکی که اسم اسلام را هم به یدک می کشد، بهتر نیست !!


یکی از ویژگی های بارز شهید این ماه که از شئون امامت اوست مبارزه با فتنه هایی است که امت اسلام به آن دچار بود تا جایی که طبق نهج البلاغة فرمود: «أنا فقأت عین الفتنة » من چشم فتنه را کور کردم، جهان اسلام باید بداند که از هیچ فتنه ای در أمان نخواهد ماند مگر این که به مکتب بزرگترین مبارزه کننده با فتنه رجوع نماید


آری نتیجه اسلام بدون امامت و کنار زدن امثال علی و حسن و حسین علیهم السلام و فرزندانشان چیزی جز تسلط حَجاج و واقعه حره و امثال آن در گذشته و وضعیت رقت بار کنونی امت اسلامی در امروزه نخواهد بود !


امروز علمای وهابی باید با افتخار فراوان شعر سلف خود یزید بن معاویه علیهمااللعنة را با فریاد بلند بخوانند که:


                                لعبت هاشم بالملک فلا                                خبر جاء و لا وحی نزل


                              لیت أشیاخی ببدر شهدوا                          جزع الخزرج من وقع الأسل(4)



در این ماه مبارک رمضان که در آن به سر می بریم امت اسلامی در آتش مهار نشدنی اختلافات فرقه ای و قومیت گرایی و سیاسیت بازی به شدت در حال سوختن است اما دریغ از کمی توجه به منشأ آتش و افسوس از غفلت از آن !!


اما متأسفانه باید گفت که این درد غفلت و مرض اختلاف جز با شعله ورتر شدن و گداخته شدن آن آتش درمان نخواهد شد چرا که « آخر الدواء الکی » (5) !


بسوزند چوب درختان بی بر                         جزا خود همین است مر بی بری را


بسیار اشتباه است که کسی فکر کند امروز فقط گروه خاصی از مسلمانان تحت فشار دیگر گروه ها هستند. آیا دود آتشی که امروز در مصر و سوریه و عراق و بحرین و پاکستان و افغانستان و میانمار بلند است به چشم همه مسلمانان اعم از شیعه و سنی نمی رود


هنوز زمان نیاز است تا این امت در یابد که آن حبل الله و عروة الوثقی ای که قرآن دستور به تمسک به آن را داده و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز وعده عدم گمراهی را در صورت تمسک به آن داده است ، همان عترت و اهل بیت علیهم السلام هستند که در رأس آن امیرالمۆمنین علی علیه السلام شهید رمضان می باشد !


بسیار اشتباه است که کسی فکر کند امروز فقط گروه خاصی از مسلمانان تحت فشار دیگر گروه ها هستند. آیا دود آتشی که امروز در مصر و سوریه و عراق و بحرین و پاکستان و افغانستان و میانمار بلند است به چشم همه مسلمانان اعم از شیعه و سنی نمی رود:


« واتقوا فتنة لا تصیبنّ الذین ظلموا منکم خاصة » (6)


بپرهیزید از فتنه ای که فقط به ظالمان از شما نمی رسد ( بلکه دامن خوبان را هم می گیرد )


یکی از ویژگی های بارز شهید این ماه که از شئون امامت اوست مبارزه با فتنه هایی است که امت اسلام به آن دچار بود تا جایی که طبق نهج البلاغة فرمود: «أنا فقأت عین الفتنة » (7) من چشم فتنه را کور کردم ، جهان اسلام باید بداند که از هیچ فتنه ای در أمان نخواهد ماند مگر این که به مکتب بزرگترین مبارزه کننده با فتنه رجوع نماید .


 



پی نوشت ها:

1-صحیفه سجادیه ص228 .

2- ثواب الأعمال ص103 .

3- سوره بقره /185 .

4- اشعار معروف یزید در هنگام ضربه زدن به سر مقدس امام حسین علیه السلام ،احتجاج ج2ص34 .

5- ضرب المثل : آخرین دارو داغ و آتش است .

6- سوره انفال / 25 .

7- نهج البلاغة محمد عبده ج1ص182 .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۱۶
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۴۰
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۰۸
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۴۶

از بزرگترین حوادث سال هشتم هجرت فتح مکه معظمه بود که شیرازه شرک را از هم پاشید و دشمنان را ماءیوس و مسلمانان را به بقاى اسلام نوید داد، و از آن پس قبائل عرب گروه گروه به مدینه آمده و اسلام آوردند، به طورى که در یک سال بیشتر از سى قبیله به آیین اسلام مشرف شدند، و آیه یدخلون فى دین الله افواجا مصداق و تحقق یافت .


سوره مبارکه نصر که به طور نزدیک به یقین، بعد از صلح حدیبیه و قبل فتح مکه نازل گردیده از دو واقعه بسیار مهم خبر داده بود یکى فتح مکه، دیگرى پذیرفتن اسلام توسط قبائل عرب، مکه مشرفه در سال هشتم فتح گردید، و قبائل در سال نهم اسلام آوردند، سوره مبارکه چنین است :
بسم الله الرحن الرحیم - اذا جاء نصرالله و الفتح - و راء یت الناس یدخلون فى دین الله افواجا - فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا.

در سال هشتم هجرى که سپاه اسلام پس از جنگهاى متعدد کوچک و بزرگ ورزیده و از نظر تعداد نیز زیاد شده بود پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم لازم دانست که بسوى مکه رفته و شهر و مولد خود را که در اثر توطئه قریش شبانه از آنجا هجرت کرده بود تصرف کند.

مدت سیزده سال پیغمبر صلى الله علیه و آله در شهر مکه مشرکین قریش را بتوحید و خدا پرستى دعوت کرده و نه تنها از این دعوت نتیجه‏اى حاصل نشده بود بلکه در ایذاء و آزار او هم نهایت کوشش را بعمل آورده بودند پس از هجرت بمدینه مشرکین مکه دائما با مسلمین در حال مبارزه و زد و خورد بودند.

مسلمین مهاجر که بحال ترس و زبونى شبانه از مکه فرار کرده و بمدینه رو آورده بودند اکنون موقع آن رسیده است که با صولت و عظمت در رکاب پیغمبر صلى الله علیه و آله وارد مکه شوند .

بعضى از مسلمین در اندیشه فرو رفته و از کار خود بیمناک بودند ولى رسول خدا صلى الله علیه و آله آنها را بفتح و پیروزى بشارت مى‏داد زیرا وعده فتحى را که خداوند باو فرموده بود از این آیه استنباط میکرد:

لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله امنین. (1)

همچنین سوره نصر نیز که پیش از فتح مکه نازل شده بود بفتح مکه و اسلام آوردن مردم آن شهر دلالت داشت.

هدف اصلى پیغمبر صلى الله علیه و آله این بود که فتح مکه باحترام خانه خدا که در آن شهر واقع است بدون جنگ و خونریزى انجام شود بدین جهت ابتدا اندیشه خود را در مورد حرکت بسوى مکه و زمان آن را از مسلمین پنهان مى‏داشت که مبادا این موضوع باطلاع قریش برسد و تنها کسى را که امین و راز دار خود دانسته و با او مشورت میکرد على علیه السلام بود ولى پس از مدتى چند نفر از اصحاب را نیز از این مطلب آگاه گردانید. یکى از مهاجرین بنام حاطب که در مکه اقوامى داشته و از مقصود پیغمبر با خبر شده بود نامه‏اى نوشته و آنرا بوسیله زنى بمکه فرستاد و قریش را از تصمیم پیغمبر آگاه نمود.

خداوند تعالى رسول اکرم صلى الله علیه و آله را از ماجرا آگاه ساخت و آنحضرت على علیه السلام را با زبیر براى استرداد نامه بسوى آن زن فرستاد و آنها در راه باو رسیده و نامه را باز گرفتند. (2)

رسول خدا صلى الله علیه و آله در اوائل رمضان سال هشتم هجرى با سپاهیان خود که از مهاجر و انصار تشکیل شده و بالغ بر دوازده هزار نفر بودند بقصد فتح مکه از مدینه خارج گردید .

چون به نزدیکى‏هاى مکه رسید عباس بن عبد المطلب براى ترسانیدن قریش از کثرت سپاهیان اسلام که با ساز و برگ کامل مجهز بودند بسوى مکه شتافت اهالى مکه نیز از آمدن پیغمبر کم و بیش آگاه بودند بدینجهت ابوسفیان براى کسب اطلاع از مکه بیرون آمد و در راه به عباس رسید.

عباس بن عبد المطلب کثرت مسلمین مخصوصا ایمان قوى و روح سلحشورى آنها را به ابوسفیان نقل کرد و او را از عواقب وخیم مقاومت در برابر سپاهیان اسلام بر حذر داشت و قانعش نمود که بخدمت رسیده و تسلیم شود.

ابوسفیان از روى اضطرار و ناچارى پذیرفت و به حمایت عباس از میان دریاى سپاه در حالیکه از قدرت و شوکت آن متحیر شده بود گذشته و بخدمت پیغمبر رسید و پس از مختصر گفتگو اسلام آورد.

ابوسفیان که مدت 21 سال کفار قریش را علیه آنحضرت تحریک و تجهیز میکرد اکنون در برابر آن قدرت و عظمت سر تسلیم فرود آورده و با دیده اعجاب و شگفتى بآن سپاه منظم و منضبط مینگرد و انتظار عفو و بخشش از گذشته را دارد. پیغمبر اکرم بنص قرآن کریم داراى خلق عظیم و رحمة للعالمین بود (3) ابوسفیان را بمکه فرستاد تا براى کسانى که اسلام آورده‏اند امان بگیرد.

رسول خدا صلى الله علیه و آله پرچم را که ابتداء در دست سعد بن عباده بود (از این نظر که او ممکن است با اهالى مکه با خشونت و جدال رفتار کند) بدست على علیه السلام داد و با سپاه مسلمین در حالیکه جاه و جلال آنها چشم هر بیننده را خیره و مبهوت میکرد وارد مکه شد و در مقابل درب کعبه ایستاد و گفت:

لا اله الا الله وحده وحده صدق وعده و نصر عبده...

آنروز اولین روزى بود که شعائر توحید و خدا پرستى علنا در مکه اجرا گردید و بانگ اذان بلال که بر فراز کعبه ایستاده بود با آهنگ دلنشین در فضاى مکه طنین‏انداز شد و مسلمین به پیغمبر صلى الله علیه و آله اقتداء کرده و نماز خواندند سپس آنحضرت اهل مکه را که منتظر عقوبت و انتقام از جانب او بودند مورد خطاب قرار داد و فرمود: ماذا تقولون و ماذا تظنون؟ در حق خود چه میگوئید و چه گمان دارید؟

گفتند: نقول خیرا و نظن خیرا اخ کریم و ابن اخ کریم و قد قدرت، سخن بخیر گوئیم و گمان نیک داریم برادرى کریم و برادر زاده کریمى و بر ما قدرت یافته ‏اى.

رسول اکرم صلى الله علیه و آله را از کلام آنان رقتى روى داد و فرمود: من آنگویم که برادرم یوسف گفت لا تثریب علیکم الیوم.

آنگاه فرمود: اذهبوا فانتم الطلقاءـ بروید که همه آزادید. (4)

این عفو عمومى در روحیه اهالى مکه تأثیر نیکو بخشید و همه بى اختیار محبت آنحضرت را در دل خود جاى دادند.

آنگاه پیغمبر صلى الله علیه و آله دستور داد تمام بت‏ها را شکستند و على علیه السلام را همراه خود بداخل کعبه برد و هر چه بت و آثار بت پرستى بود از میان‏ برده و آنها را در هم شکسته و بیرون ریختند.

از جمله صفات عالیه على علیه السلام بت شکنى اوست که بهیچوجه حاضر نبود مظاهر شرک و کفر را در بین مردم مشاهده کند و چون بعضى از بتهاى بزرگ مانند هبل بر فراز کعبه نصب شده بود على علیه السلام بدستور پیغمبر اکرم پاى بر دوش آن بزرگوار نهاده و آنها را سرنگون ساخت و ساحت مقدس کعبه را از لوث بت پرستى پاک گردانید.

 


(1) سوره مبارکه فتح آیه 27.

(2) تاریخ طبرىـ سیره ابن هشام جلد 2 ص 398ـ ارشاد مفید ـ اعلام الورى.

(3) و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین (سوره انبیاء آیه 107) و انک لعلى خلق عظیم(سوره ن آیه 4).

(4) تاریخ طبرى ـ منتهى الامال.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۵


امام علی علیه السلام فرمود : کتاب پروردگار پاک و بلند مرتبه را فرا گیرید که همانا آن نیکوترین سخن و رساترین موعظه است. و درآن تفکر کنید که همانا قرآن بهار دلهاست و از نورانیتش شفاء بخواهید که همانا قرآن شفای دلهاست و تلاوتش را نیکو کنید که برترین قصه ها [در آن] است. تحف العقول ، ص150

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود : فرزندم! از خواندن قرآن غافل مشو که قرآن دلها را زنده می¬کند و انسان را‍ از زشتی و بدی دور می دارد. کنزالعمال ، حدیث 2768

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود : بر تو باد قرا ئت قرآن زیرا که خواندن قرآن کفاره گناهان و پوششی از آتش [دوزخ] و ایمنی از عذاب است. بحارالانوار ، ج92 ، ص17

(ابو عمرو زاذان) از دوستان امام علی علیه السلام بود که قرآن را با لحنی دلنشین می خواند. روزی (سعد خفّاف) به او گفت: " ای ابا عمرو! تو بسیار زیبا قرآن میخوانی ، بگو این صوت زیبا را از که آموخته ای؟ " ابو عمرو گفت : " در جوانی به شعر خواندن علاقه ی بسیاری داشتم". روزی امیرالمومنین مرا در حالی که شعر میخواندم دید ، فرمود: " چرا این آواز خوش را در تلاوت قرآن به کار نمی بری؟"  گفتم : " مولای من ! من کجا و تلاوت آیات نورانی قرآن کجا؟ به خدا سوگند از قرآن به جز آن چه در نماز میخوانم چیز دیگری بلد نیستم" . امام فرمود:" نزدیک تر بیا و در گوش من آهسته چیزی گفت که از آن سخن چیزی نفهمیدم. اما به خداوند سوگند که قدم از قدم برنداشته بودم که قرآن را با اِعراب کامل حفظ شدم و پس از آن ، هرگز محتاج نشدم که درباره ی قرائت قرآن از کسی چیزی بپرسم." بحارالانوار ، ج 41 ، ص256


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۶
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۴۴
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۱۰


« آیه ۱۰ سوره مبارکه عنکبوت»


ترجمه:


و بعضی از مردم کسانی هستند که می گویند: به خدا ایمان آوردیم ولی همینکه در راه خدا اذیت و آزار می بینند، عذاب مردم را برابر با عذاب الهی قرارمی دهند و وقتی از طرف پروردگارت پیروزی و نصرتی برسد می گویند: ما هم با شمابودیم ، آیا خداوند به آنچه در سینه عالمیان پنهان است داناتر نیست ؟


تفسیر(المیزان):


بعضی از مردم که ایمان عاریتی دارند و خدا را با بعضی شرایط عبادت می کنند وقتی عافیت و سلامتی باشد به ایمان خود پایبندند، ولی وقتی پای آزار و شکنجه به میان آید، دست از ایمان برمی دارند. و شکنجه و آزار مردم مشرک را هم سنگ و معادل عذاب خدا قرار می دهند و به جهت گریز از عذاب و شکنجه مردم ، ایمان را رها کرده و بسوی شرک می روند با اینکه عذاب مشرکان اندک و محدود است اما عذاب الهی که در نتیجه شرک به آنان خواهد رسید، بزرگ و دائمی است و هلاکت ابدی بدنبال دارد. و این مؤمنان دروغین اگر از ناحیه خداوند گشایش و راه نجاتی برای شما مؤمنان واقعی برسد و بعد از شدت و گرفتاری که از کفار می دیدید به آزادی و فرجی برسید،این مؤمنان مدعی می گویند: ما هم با شمائیم ، یعنی ما هم از این گشایش سهمی داریم. وخداوند در رد دعوی آنها به نحو استفهام انکاری می فرماید: آیا شما پنداشته اید که به صرف ادعای ایمان می توانید خدا را فریب دهید؟ نه چنین نیست بلکه خدا به آنچه دردلهای مردم می گذرد آگاه است و می داند که دلهای شما خالی از ایمان است .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۰۵


متن سخنان حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی در روز نوزدهم ماه مبارک رمضان 1391 ه.ش به شرح ذیل است:

« ماه مبارک رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است، دعای به خیر برای خود و دیگران. در سیر مباحثی که کردیم، به مناسبت ایّام عرض کردم تذکّری بدهم. در دو جلسة قبل بیان کردم که بدانید، بحث شخصی نیست، بلکه کلّی است. رابطة مستقیم بین کثرت دعا و قلّت بلا، قلّت دعا و کثرت بلا را که در روایتی از پیغمبراکرم مطرح کردم: «إِذَا قَلَ الدُّعَاءُ نَزَلَ الْبَلَاء». در همین زمینه میخواستم تذکّر دیگری بدهم.


تأثیر دیدِ انسان بر دعایش


دیدِ انسان همیشه اینطور است که دیدِ کوتاه و مادّی است یعنی در عالم مادیّت قرار دارد و محدود است. این دیدِ محدود، کوتاه و به تعبیر بنده نظر تنگ بر همه چیز و بدتر از همه بر روی دعای شخص اثر میگذارد. یعنی بر روی درخواستهایش از خداوند تأثیر دارد.


آیا از خدا کاری برمیآید؟!


به دو مطلب اشاره میکنم. اوّل: فرض کنید برای او مشکل و گرفتاریای پیش آمد؛ در این وقت او چون در بستر مادیّت است اوّل فکرش به طرف ابزار مادّی میرود. غیر از این است؟ شخص میخواهد تدبیر کند و مشکل خود را حل کند، پس وسائل و ابزار مادیّت را پیش میکشد. غالباً اینطور است چون در بستر مادیّت قرار دارد. بعد سرش که به سنگ میخورد و دیگر میبیند راه‌ها بر او بسته شد، آنوقت یادش میافتد که خدایی هم وجود دارد. میگوید: چه بسا ممکن است از او کاری هم ساخته باشد! و حال اینکه، بدانید! مؤمن نباید اینطور باشد. آن کسی که اعتقاد به مبدأ و معاد دارد و اعتقاد دارد که مسبب الأسباب موجود دیگری است، موجودات زمینی نیستند و اعتقاد دارد که: «أَزِمَّةِ الأُمُورُ طُرّاً بِیَدِه»؛ تمام امور در دست قدرت او است و واقعاً اعتقاد دارد وقتی که میگوید: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»؛  این شخص اوّل چه کسی به یادش میآید؟ منبع قدرت، یعنی خدا را. به سراغ ابزار و وسائل مادّی مثل حسن و حسین و تقی و نقی و... نمیرود که بعد هم اگر درست شد تصوّر بکند که این واسطهها کردهاند. اینها را قبلاً مفصّل عرض کردهام امّا میخواستم تذکّر بدهم. مؤمن نباید اینطور باشد. وقتی گرفتاری پیش آمد، اوّل خدا. بگوید: خدایا! این مشکل پیش آمده، مشکل من را حل کن.


خدا دعاهای کوچک را هم میپذیرد!


مطلب دوّم که این هم منشأاش ضعف ایمان است، این است که بنده تصوّر میکند، نسبت به کارهای بسیار بسیار مهم باید سراغ خدا رفت و در مورد کارهای کوچک اینطور نیست. این برای ضعف ایمان است.


ما ضعف ایمان داریم!


به شما بگویم، وقتی میخواهید دعا کنید بفهمید و بدانید که همه چیزتان وابسته به این دعاها است؛ کوچک و بزرگ هم ندارد. اینکه تصوّر کنم: «فقط چیزهای قابل اعتنا و بزرگ را با خدا مطرح کنم نه کوچکها را» از ضعف ایمان است. واقع این است که این شخص خداشناس نیست. ما در معرفت خود نسبت به خالق نقص داریم.


تو کوچک هستی، نه خدا!


دعا، کوچک و بزرگ ندارد و خدا هم خستگی‌ناپذیر است! او این دعا را خیلی هم دوست دارد. همة اینها را بحث کردهام و نمیخواهم وارد بشوم، بلکه فقط خواستم تذکّری برای لیالی قدر بدهم و بگویم این فرصت را از دست نده! خودت را از قالب حقارت بیرون بکش! تو کوچک هستی و کوچک هم فکر میکنی؛ طرفِ خود را اصلاً نشناختهای. تو آدمی هستی که اگر یک نفر روزی ده بار در خانهات بیاید و در بزند و بگوید: این را میخواهم، آن را میخواهم، دیگر در را بر روی او باز نمیکنی. غیر از این است؟ امّا خالق تو اینطور نیست، اگر ده تا، یازده تا بشود امروز بیشتر از تو خوشش میآید و اگر یازده تا بشود دوازده تا، بیشتر خوشش میآید. این جزو معارف ما است.


مراجعة بیشتر، معرفت بالاتر


اینها سرّ دارد؛ چون، مراجعة بیشتر، کاشفِ از معرفت بالاتر، نسبت به کسی است که از او درخواست میکنم و او را همهکاره میدانم. دلیل بر این میشود، که همه چیز دست او است، از دست او بر میآید و کسی غیر از او نمیتواند انجام دهد؛ این کاشف از معرفت است.


آن چیزی که از دیگری میخواهی، از خدا بخواه


در روایتی داریم که از پیغمبراکرم است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلّیاللهعلیهوالهوسلّم): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَحَبَ شَیْئاً لِنَفْسِهِ وَ أَبْغَضَهُ لِخَلْقِهِ مِنْ فَضْلِهِ»؛ خداوند چیزی را برای خودش دوست میدارد، امّا همان را برای خلق خودش مبغوض میدارد. برای خودش خوشش میآید امّا برای مخلوق خود بدش میآید. توضیح اینکه: «أَبْغَضَ لِخَلْقِهِ الْمَسْأَلَةَ»؛ بدش میآید از عبدی که گرفتار شده و به مثل خودش رو میاندازد، «أَبْغَضَ لِخَلْقِهِ الْمَسْأَلَةَ». اینکه بندههایش برای کارهایشان از هم درخواست کنند و به همدیگر مراجعه کنند. «وَ أَحَبَ لِنَفْسِهِ أَنْ یُسْأَلَ»؛ و دوست دارد که از او درخواست کنند. به این و آن رو بیاندازی بدش میآید امّا به او رو بیاندازی خوشش میآید. «وَ لَیْسَ شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَنْ یُسْأَلَ»؛ هیچچیز در نزد خدا محبوب‌تر از این نیست که در خانهاش را بزنی و بگویی میخواهم، میخواهم، میخواهم. بر خلاف من و تو، که اگر بچّهمان هم باشد بیرونش میکنیم. خدا که من و تو نیست. چون او را نشناختهایم که تمام خزائن وجود در ید قدرت او است.


خدایا! بند کفش میخواهم!


«فَلَا یَسْتَحْیِی أَحَدُکُمْ أَنْ یَسْأَلَ اللَّهَ» پس خجالت نکشد و حیا نکند، به اینکه یکی از شما از خدا درخواست کند. اگر میخواهی، خجالت و حیا ندارد. «وَ لَوْ بِشِسْعِ نَعْلٍ»؛ پیغمبر سطح را اینقدر پائین آورد. نگاه نکن به اینکه تصوّر کنی حاجتهایت بد است. مثل اینکه بند کفشت گم شده؛ بگویی: خدا! بند کفش میخواهم! ببین کار را به کجا رساند.


کوچکی و بزرگی در نزد خدا مطرح نیست


روایات زیاد داریم. روایتی از امام باقر(علیهالسّلام) در ارتباط با همین که گفتم است: «لَا تُحَقِّرُوا صَغِیراً مِنْ حَوَائِجِکُمْ فَإِنَّ أَحَبَّ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى أَسْأَلُهُمْ»؛ فکر نکنید که حاجت، کوچک است. بلکه محبوبترین بندگان آن بندهای است که از خدا بخواهد؛ کوچک و بزرگ ندارد. در آن روایت دارد از امام باقر(علیهالسّلام) میفرماید: «لَا تَتْرُکُوا صَغِیرَةً لِصِغَرِهَا أَنْ تَدْعُوا بِهَا فَإِنَّ صَاحِبَ الصِّغَارِ هُوَ صَاحِبُ الْکِبَارِ». حضرت مطلب را خیلی زیبا بیان میکنند که: اینجا کوچکی و بزرگی خبری نیست.


تنگ نظری را کنار بگذارید


تذکّر عمده ای که میخواهم بدهم این است؛ در بین سال به خصوص برای دعا و حوائج زمانهایی را آورده اند و از نظر ارزشی ما را ترغیب کرده اند که اهمیّت دارد. مثل ماه مبارک رمضان و در ماه رمضان هم لیالی قدر که گفته اند باید کمال بهره برداری را برد. نظر تنگی را کنار بگذارید و فرو گذار نکنید. البته یک سنخ مسائل است که نمیخواهم وارد آن بشوم و فقط مطلب کلّی را میخواهم عرض کنم. ما نباید در دعاها و درخواستهایمان از خداوند کوتاه بیاییم و هیچ چیز نباید برای ما مانع و رادع بشود از اینکه درخواست کنیم، حالا در هر رابطه ای که میخواهد باشد. اوّل خدا، وسط خدا، آخر خدا! هرچه برایم پیش میآید اوّل خدا را در نظر بگیرم. این هیچ منافاتی هم با توسّل به وسائل ندارد.

مصائب علی(علیهالسّلام)


در روایت دارد، بعد از اینکه آن خبیث به علی(علیهالسّلام) ضربت زد. علی(علیهالسّلام) بقیّة نماز را نشسته خواند یعنی حضرت دیگر تاب ایستادن را نداشت. در روایت دارد، به یمین و یسار متمایل میشد و حضرت نمیتوانست بدن خودش را نگه دارد. امام حسن را جای خودشان گذاشتند تا نماز را تمام کند. در روایت دارد، نماز که تمام شد سر پدر را به دامن گرفت و شروع کرد به گریه کردن. این جملات را میگفت: پدر پشت مرا شکستی... تعبیرات عجیبی است. علی(علیهالسّلام) چشمهایش را باز کرد و گفت: پسرم از این به بعد دیگر پدرت هیچ الم و دردی ندارد. ببینید، چقدر به علی(علیهالسّلام) سخت گذشته که این را میگوید. پسرم! گریه نکن، الآن جدّات و جدّهات، خدیجه و مادرت فاطمه حاضر هستند. حوریان بهشت آمدهاند و در انتظار پدر تو هستند.


حاج آقا مجتبی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۴۸